که یادم نیست دقیقا چی رو جشن میگرفتن برید ویکی پدیا بخونید اگه واقعا دوس دارید.
تو این روز Dollar store ها که مغازه های چیز میز فروشیه و قیمتاشون پایینه و هر آت آشغالی بخواین از لوازم تحریر تا وسایل آشپزخونه و شوینده و ... گرفته دارن، یه سکشن اضافه میکنن که چیزاییه با تم کانادا مثل لباس و کلاه، سفره، ظرف یه بار مصرف، شال گردن برای سگ! ، هرچیزی !
و بیشتر مردم هم میرن تو این فاز و ازین چیزا میگیرن عکس رو توجه کنید، من نگرفتم و از گوگل برداشتمش، ولی یه همچین تمی
تو شهر هم یه جایی از شهر رو که برای ما پارک شهر باشه پر از غرفه میکنن و غرفه های نوشیدنی، باربیکیو، هنری، موسیقی، جنگولک بازی و ... از جمله غرفه هاشونه.
آخر شب هم آتیش بازی دارن،
انقدر هوا گرم بود که من خودم یه بار فقط رفتم از وسط غرفه ها رد شدم و خیلی جزیی نگاه کردم،
آقای گلن هم مارو دعوت کرد بریم پشت بوم خونش به صرف همبرگر و ...
برای همین روز قبلش ازم پرسید که همبرگر حلال! (خودش میگفت Hali) از کجا پیدا کنم، منم بهش گفتم و باهاش رفتیم فروشگاه.
یه چیزی که اینجا خیلی شایعه حساسیت های عجیب غریبه، یکیشون حساسیت به Gluten هه که یه چیزی هست که به آرد میزنن و اخیرا خیلی شایع شده، این آقا گلن هم بهش حساسیت داره، روی همبرگره رو خوند دید توش آرده گفت من نمیتونم بخورم ولی خودش تو خونه همبرگر عادی داره و اونو میخوره
جالبه بدونید که تو همه چی آرد هست تقریبا و محصولات Gluten Free هم دارن البته ولی خیلی گرون تره. شاید 4-5 برابر گرون تر از محصول معمولیه. مثلا نون آرد اسپاگتی ...
فرداشبش رفتم خونشون چند نفر دیگه دعوت بودن، شیلا و داوگ، که معرف حضورتون هستن، داوگ اون حقوق بشریه و خواننده هه بود. شیلا همسرش بود. یه خانم دیگه که همکار گلن هه --
بزارید اینجوری بگم
از راست
دختر گلن، شیلا، داوگ، نوه گلن، دختر این خانمه که چپ منه(راست خودم!) ، بنده حقیر، خانمه که دخترش جلو منه و تازه همکار گلن شده، یه خانم دیگه هم داره یه عکس دیگه میگیره که دوست قدیمی گلنه، و خود گلنم پشت دوربینه.
فعلا تصمیم گرفتم عکس خودمم خیلی تو وبلاگم نباشه.
به وسایل سفره دقت کنید که کانادا ان
گلن بهشون گفت دوتا همبرگر هست معمولی و Holiday! دوباره حلال رو اشتباه گفت :)) البته همشون میدونستن حلال چیه. خانم چپیه هم گفت خودش حلال میگیره مرغ رو چون ارزون تره ...(چراشو کسی نمیدونست؟)
دیگه خدمتتون بگم که همین...
اینم یه عکس از پست قبلیه که راجع به اون گروهه داوگ بود و بخاطر کیفیت خیلی افتضاح یه عکس بهتر، قبل اومدن اون خانمه پیدا کردم براتون میزارم
این داوگ و شیلا کلیسا میان و هر جفتشونم نوازندگی ساز های تو کلیسا رو میکنن، که جالبه.
ولیکن خدایی 22 بهمن خودمون رو ترجیح میدم...
جالب تره
----------------------------------
یه چیز جالبی که تو مهمون گلن بود Deviled Eggs بود
که اسمش یکم مشخص نمیکنه چیه
ولی امتحان کنید خیلی ساده و خوشمزس
تخم مرغ رو آبپز میکنید نصف میکنید، زرده ها رو در میارید و تو یه ظرف با مایونز و سس خردلو ... قاطی میکنید و برمیگردونید تو نصفه سفیده ها.
و سردش میکنید.
چیز جالبی میشه برای بعد غذا
راستی مربای ریواس تاحالا خوردید؟ من حتی نمیدونم ریواس چیه هست. ولی مرباش خوشمزس اگه تونستید یه کوچیکشو بگیرید امتحان کنید!
ساعت 3 شب هست و از شدت گرما بیدار شدم، ساعت 12.30 بزور خوابیدم ولی خب گویا شب جالبی نیست.
هفته پیش تو اون کلیسا هه یه زن و شوهر که دوست این آقای گلن بودن رو دیدم، آقا هه که اسمش Doug van der hoden هستش و dowg بخونید که با داگ قاطی نشه! تو یه گروهه راک کوچیکی نوازندگی میکنه. خلاصه مشحص شد که ایشون فعالیتای حقوق بشری هم میکنه.
بهم گفتن که توی زمینه ی human trafficking فعالیت داره و اولش فکر کردم ببخشیدا ولی این چرت پرتای جنسیتیه که قبلا اشاره کرده بودم و اینجا خیلی رو بورسه و متفکرانه سرمو تکون دادم گفتم چجالب و .. و گفتن که یه برنامه کوچیک دارن تو جهت حمایت از قربانی های این موضوع(قربانی!!؟) یه قربانی نجات یافته هم میاد میخونه. از لهستان
ولی در کل خیلی زن و شوهر خوب و خون گرمی بودن بعدا مشخص شد حدود 48 و 49 سالشونم هست.
رفتم خونه و یه سرچ محض احتیاط کردم دیدم که کاملا اشتباه فکر میکردم داستان یه چیز دیگس
اون معنیش قاچاق انسانه و یکم بیشتر معنی دار شد.
رفتم فیسبوک اون برنامه و دیدم که نوشته تو یه جمعی پرسیدن چند نفرتون فکر میکنید که تو دنیا قاچاق انسان هست و خب خیلی دستشون رو بردن بالا. بعد پرسیدن چند نفر فکر میکنن تو کانادا هست عده به مراتب کمتری بردن بالا بعد پرسیدن چند نفر فکر میکنن تو استانتون هست؟ و خیلی کمتر و در آخر پرسیدن چند نفر فکر میکنن تو شهرشون هست و هیچ کسی دستشو بالا نبرد
ولی واقعیت اینه که همه جا حتی تو همین کینگستون هم داره قاچاق جنسی انسان اتفاق میفته.
اون خانمه که تو عکس میبینید غیر قانونی قاچاق شده بوده و چند سال مجبور به prostitution تو یه باندای این کاره بوده و خلاصه بعد n سال در میره از دستشون.
خلاصه امر این که یه سری آهنگ تو لهستان میره درست میکنه در حالی که اصلا خواننده حرفه ای نبوده و با این آقای داwگ آشنا میشن و لیریک ها رو به انگلیسی ترجمه میکنن. الانم یه مستند از زندگیش دارن میسازن و همونطور که میبینید داشت فیلمبرداری هم میشد.
تو عکس آدم زیاد نمیبینید چون اون آهنگه کلا دو سه تا ساز داشت و رفته بودن کنار. کلا گروهه 4 5 نفر بعلاوه این خانمه به صورت افتخاریه و اون آقاهه پشت کیبوردم لهستانیه
اول برنامه این گروهه داشتن برا خودشون میخوندن و وقتی این خانمه اومد با دو نفر گارد رویال فکر کنم بهشون میگن و دو تا نوازنده ازینا مدلای نظامی اسکورت شدش که جالب بود انقدر احترام
اهنگایی که میخوندم میگفت خیلیاش رو تو همون دوران اسارت که بقول خودش صداشو ازش گرفته بودن بهشون فکر میکرده.
لازم به ذکره محل برنامه و به طور کلی شهر این روزا جهنمه با رطوبت زیاده...
5 دقیقه بعد دوش گرفتن عین چسب میشه بدن و شب هم مخصوصا ماها که کولر نداریم حسابی خوش میگذره! این خونه ها برای سرما طراحی شدن نه گرما
اینم از داستان ساعت 3 شب ما...
اگه ازین چیزا و مطالعشون دوس دارید این رو پیدا کردم
پیرو پست دیروز میخواستم یه نتیجه گیری داشته باشیم و یهو علی ب. یه چیزی گفت که بدون اجازش منتشر میکنم :
"""
من قبلا شنیده بودم اون ها هم مشکل دارن ولی این طوری با جزئیات نه ...
چیزی که به نظر من رسید این بود که این جا ما فشارهای اقتصادی و سیاسی داریم و استرس زندگی مون بالاست؛ اون جا اون ها افسردگی و مشکلاتی که گفتی رو دارن. یعنی درسته که استرس زندگی اون جا بالا نیست و مردم از لحاظ مادی تو رفاهن، ولی از لحاظ اجتماعی و فردی مشکل دارن.
خلاصه مث که اون جا هم بهشت نیست.
"""
اول تشکر ازش دقیقا دنبال این نتیجه گیری بودم، دوم این که خیلی عجیبه واقعا آدم ها هر چقدر هم محیط پیرامونشون خوب باشه، خیلی نمیتونن راحت زندگی کنن، یعنی این یه جوری فورس شده بهشون که بلا باید سرشون بیاد.
اینجا انقدر خونه های ترک اعتیاد و بیمارستان های روانی زیاده ... از بزرگترا پرسیدم، مصرف مواد مخدر بین بچه ها تو خونواده های متمولشون خیلی بیشتر هم هست، مثلا سن 7 تا 12 سال، چیزای گرون مثل کوکایین گرفته تا چیزای نرمال مثل ماریجوانا،
یا مثلا خونواده های ایرانی، چیزی که توشون خیلی معروفه، طلاقه حالا به هر دلیل، تصور کنید طرف زندگیشو ول کرده و با زن و بچه با هزار داستان مهاجرت کرده، بعد چند وقت به احتمال 80 درصد یا بیشتر کارشون به طلاق میکشه.
خلاصه آدمیزاد گویا قرار نیست خیلی خوشحال زندگی کنه.
---------------------------------------------
یه اتفاق جالبی افتاد دیروز، من میخواستم یه کیسه برنج بخرم و چون سنگین بود و گلن هم میخواست بره خرید، آویزونش شدم و با ماشین اون بریم. رفتیم تو فروشگاه دید که تمشک و بلوبری آف خورده، رفت برداره یکی دو بسته و وقتی روشو خوند دید نوشته Made in USA گزاشت سر جاش.
بخاطر این که آمریکا اخیرا تعرفه های واردات از کانادا رو زیاد کرده ازش عصبانی اند و جالبه که مردمش اینجوری میان واکنش نشون میدن! حتی برای یه ظرف تمشک!
خب ازینجا شروع کنم که دیشب به آقای گلن اسمیت که معرف حضورتون بودن یه ماه پیش پیام دادم که فردا کلیسا میره؟ گفت آره. گفتم اوکیه بیام؟ گفت آره میام دنبالت
امروز ساعت 9:45 اومد دنبالم و رفتیم یه دو نفر دیگه رو هم برداشتیم سر راه، که تو یه مرکز ترک اعتیاد بودن. (یادتون باشه ایشون به عنوان مدد کار اجتماعی کار میکرد. و اینجا هم به صورت داوطلبانه بعضی روزا میره) دو تا پسر جوون بودن که نرمال بنظر میرسیدن. رفتیم کلیساشون و ایشون گفت که کلیسایی که میریم خیلی سادس چون اینا پروتستان اند. و برعکس کاتولیکا پول رو صرف خوشگل کردن کلیسا نمیکنن مستقیم به مردم کمک میکنن.
تو راه داشت میگفت که چند روز پیش یه دختر مریضش بود که بخاطر یه چیز ساده تلاش برای خود سوزی کرده بود.
بعد میگفت که این چیزا خیلی دیگه عادی شده بعد این همه وقت.
مثلا این که در اتاق مریض رو باز کنی ببینی خودشو حلق آویز کرده
یا این که بری برای شناسایی جسد یه نفر که خودشو جلو 18 چرخ انداخته و چیزی ازش نمونده
یا این که مثلا میگفت یه مریضی داشته که بخاطر این که همجنس گرا بوده دم و دستگاه جنسی خودش رو سوزونده که اینجوری نباشه (واو)
خلاصه بعد این حرفا رسیدیم.
این داخل کلیسا بود.
ببخشید بابت کیفیت چون که خیلی یهویی عکس گرفتم و چک نکردم عکسا رو
اینجا دعا و آواز میخونن
اینم پشت کلیسا بود که یه غذا خوری بود که برای کسایی که نیازمندن غذا درست میکنن
البته امروز یه روز خاصی بود که کلا ناهار هم داشتن چون اون نفر اصلی کلیسا داشت میرفت و یکی دیگه میومد.
حالا ساعت 10.30 تقریبا مراسمشون شروع میشه. داستانشم اینجوریه که یه تعداد شعر و آهنگ میخونن که برگرفته از انجیله. نمیدونم دقیق خود متنه انجیله یا نه ولی فکر کنم متن انجیلی هست که از انگلیسی قدیمی به جدید ترجمه شده.
بیشترشم میگه که مسیح(ص) توجه بهشون کنه و ایشالا همیشه مسیح(ص) تو ذهنشون باشه و بخاطر این که مسیح(ص) رو پسر خدا میدونن و راه رسیدن به خدا رو از ایشون میدونن همه چی رو به ایشون وصل میکنن.
این عقیده برای پروتستانه. توی کاتولیک اینجوریه که راه رسیدن به خدا از اون پدر روحانیه. و همچنین اونا خدا رو خیلی کاری ندارن بیشتر یه تعداد مجسمه (مجسمه saint ها ) هست که برای کارای مختلف به اونا مراجعه میکنن. حقیقتش یکم شبیه بت پرستیه بنظر شخص شخیص من. طبق شنیده های من. مثلا برای سوار شدن هواپیما میرن پیش یکیشون برای دعا کردن برای چیزی که گم شده میرن پیش یکیشون و ... و برای همین کلیسا های کاتولیک پر مجسمه س.
ولی اینا نه خیلی سادس همونطور که مشخصه و بیشتر با خود مسیح(ص) و خدا کار دارن.
اسم کلیسا Salvation Army بود. که یه گروهی از پروتستانن. سیستمشونم اینجوریه که یونیفورماشون شبیه یونیفرم نظامیه (Army!) و سرباز مسیح(ص) میخوان باشن تو مبارزه علیه بدی....
و یه چیزی شبیه درجه هم دارن :)) مثلا کسی که میاد یه مدت Junior هه بعدش میره بالا تا senior میشه
آره خلاصه اینم یه ویدئو خیلی کوتاه که گرفتم براتون
آره دیگه کلیت بحث همین بود. حالا سوالی چیزی بود بپرسید تو کامنتا. البته همین که تا اینجاش اومدید خیلی جای تشکر داره.
دیگه بگم که موقع برگشتن هم یه سر رفتیم Tim Horton که اگه یادتون باشه گفتم یکی از بزرگترین قهوه فروشیای کاناداس که هر 100 متر یدونه راحت شعبه داره. گلن گفت که روزی بعضا 5-10 تا قهوه میخوره!!!!! خیلیه ها! خیلی!
یه چیزی شبیه چای ما میمونه. خونواده پدری ما روزی 10 تا راحت چای میخورن. کلا ترک ها معروفن به چای دیگه خودتون میدونید.
بعله.
بعد ازون هم رفتیم آپارتمانش رو بهم نشون داد. البته تو خونه نه فضای کلی آپارتمان بیرونش. مثلا ساختمون یه بالا پشت بوم عالی داشت که عکسش :
و مثلا یه اتاق پارتی داشت یه اتاق باشگاه داشت و ...
و خب اجارشم طبعا خیلیی ی یی زیاد بود. 1300 تا ماهیانه که با پول آب و برق و اینترنت راحت 1500-1600 تا میشه.
هر چقدر پول بدی آش میخوری همینه قضیش. ماهم که دانشجو بدبختیم با N نفر دیگه باید زندگی کنیم که بشه اجاره کرد. اونم یه جای چرت :))
امروز یکی از بچه ها پیام داد که ساعت 14 خونه دکتر باش!(همونکه مهمونی هفته پیش بود) قزار نبود این هفته خبری باشه ولی رفتم و دیدم بازم دارن غذادرست میکنن. کمک کردمو خیلی نپرسیدم و یه ساعت بعد استادم و همسرش و خونواده همسرش اومدن. میدونستم اینا اومدن یه سر کانادا ولی حدس نمیزدم دکتر دعوتشون کنه و.... آره خلاصهخیلی عجیب غریب بود خیلی!
ازون طرف خونواده شوهرش خب انگلیسی حرف نمیزدن ازگن طرف این فارسی متوجه نمیشد
البته بزنم به تخته یه عبارتای فارسی کاربردی بلد بود که واقعا خیلی بامزه بود مثلا
خیلی خوشمزه بود و ممنون و مرسی!(فارسیه مگه :)) ) خداحافظ و سلام و...
آره دیگه بعد ناهار خلاصه نشسته بودیم اون قسمتا که فارسی حرف میزدیم این بنده خدا دو نقطه خط بود اون موقع ها که انگلیسی حرف میزدیم خونواده همسرش.
اون وسطا هم یهو شروع میکردن انگلیسی بحث کردن خیلی شدید میشد بحث فارسیش میکردن خلاصه خیلی دیگه پیچیده بود
ازش انگلیسی پرسیدم که متوجه میشی فارسی گفت یکم! دقیقا گفت یکم :)) به فارسی
خلاصه خیلی جالب بود.
این دکترمونم هفته بعد میره ایران (یا میاد ایران) حیف شد میشد وایسم ازش آشپزی یاد بگیرم خیلی غذا خوب درست میکنه. حالا وقتی اومد میرم تلمذ میکنم!
این بحثی که میگن غیر ایرانیا تعارف ندارن یکم ایراد داره!
تعارف دارن در واقع!
مثلا وقتی یه چیزی رو میگی نه میگن are you sure? یعنی یه بار دیگه میپرسن مثل ما
حتی رفته بودیم برای بازی ایران و کجا بود چند روز پیش ، من نیمه اول رو نشستم و طرف 3 بار ازم پرسید که مطمعنی نمیخوای بمونی؟! :)
ولی ما تعریفمون از تعارف یکم فرق میکنه و گسترده تره
مثلا تعریف کردن بیش از حد هم جزو تعارفمونه که اینا فکر کنم ندارن
یا این که دیفالتمون اینه که طرف مقابل تعارف کنه حتما
یا مثلا اینا غذا رو اصلا تعارف نمیکنن. اگه با هم در حال خوردن باشید ممکنه تعارف به اون صورتی که گفتم بکننا ولی اگه خودش طرف یه غذا داشته باشه بهتون تعارف نمیکنه.
حالا برای تمرین تعداد "تعارف" های این متن رو بشمارید :)
--------------------------------------
استادم یه چند تا مقاله داشت قدیما که داشتم میخوندم کاراشو، یکیش بود که واقعا وحشتناک سخت بود. به خودم گفتم که واقعا چجوری میتونه یه نفر این همه چیز میز رو قاطی کنه و بشه مقاله واقعا سطحش بالا بود. گذشت و گذشت و چند روز پیش که باهاش جلسه(به قول اینا meeting) داشتم گفت که خب آره من قبلا یه کاری کرده بودم composite non linear feedback .. گفتم وا ویلا... گفت که اونو میخوام ادامه بدم...
خلاصه که بله. نشستم دارم فعلا یکم کنترل غیر خطی میخونم ببینم چی میگه اصلا تو این مقاله.
کنترل غیر خطیم کتاباش ماشالا ماشالا یکی از یکی ریاضی محض تره. خدا به خیر بگذرونه.
15 دقیقه تو دمای 200 درجه سانتی گراد یا 400 درجه فارنهایت
بعدم یه حدود 15-20 دقیقه تو دمای 170 یا حدود 370
-
من بیکینگ پودر و اندازه شیر-سرکه رو اشتباه زدم پفش کم شد شما درست بزنیدش!
و روش من شکلات نریختم فکر نمیکردم لازم باشه ولی خیلی لازمه حتما روش رو تزیین کنید چون همش میره تهش؛ تو فیلم میگه آرد بزنید نمیره ولی بزنید بازم تا حدودی پایین میره همه چی ، پس حتما تزیین بالاش لازمه
دیروز که یکشنبه بود، و یکشنبه اینا میرن کلیسا معمولا ساعت 10،
صبح با صدای بوم بوم آهنگ بیدار شدم اولش فکر کردم که همسایه ای چیزی پارتی گرفته، یه یه ربع خوابیدم و یکم فکر کردم دیدم آخه کی صبح روز تعطیل پارتی میگیره. پاشدم رفتم بیرون که یه سر باشگاه دانشگاه هم برم و یه کم بگردم، دیدم تو پارک چقدر شلوغه. از یکی پرسیدم داستان چیه، گفت که یه روز تو سال ملت بجای این که برن کلیسا، از 3 تا کلیسای بزرگ شهر (فرقه ها مختلف مسیحیت) میان اینجا و غذای مجانی هست و آهنگ و ...
ملت با خونوادشون اومده بودن و 4-5 تا باربیکیو بود و مردم صف کشیده بودن پشتش
البته من وای نستادم و رفتم
یه گروه موسیقی هم اومده بودن و میخوندن برای خودشون هیچکسی توجهی نمیکرد :))
امروز روز جالبی بود. من از قبل میدونستم که دکتر ب. ای اینجا هست که برنامه های هفتگی داره و بچه ها رو دعوت میکنه خونش و خیلی دست و دلبازه و آش درست میکنه و ... .
ولی خب ایشون فرصت رفته ایران و خیلی اینجا نبود این چند وقت. این چند روز برگشته کانادا و امروز دعوت کرده بود که بیان ملت. هفته بعدم میرن ایران
یکی از بچه های آزمایشگاه گفت که باهاش برم زودتر بریم یکم کمک و رفتیم. در واقع دکتر اومد دم خونش و برمون داشت برد. اول رفتیم فروشگاه کاستکو.
پرانتز باز
فروشگاه کاستکو یه فروشگاه بزرگیه که معمولا جنساش ارزون تر از جاهای دیگس ولی خیلی چیزاش به صورت پک های بزرگ تره و یکم بعضا عمده فروش تره نسبت به بقیه و یه کارت عضویت هم باید داشته باشید که سالانه 60 دلاره هزینش.
دو درصد خرید هر سال cashback میشه به حسابتون یعنی برمیگرده پولش. برای همین کلا منطقیه کسی که خونه زندگی داره ازینا بگیره یا چند نفر با هم یکی ازینابگیرن. توش لباس های مارکدار هم هست با قیمت مناسب. مثلا شلوار ریباک 15 دلار بود که قیمت تهران شاید گرونترزین باشه
اینم داخل فروشگاهش
فکر میکنم مشخصه به صورت یه سوله بزرگه.
این یه گوشه از فروشگاهشه که عکس گرفتم.
پرانتز بسته
رفتیم یکم ظرف یبار مصرف و ذغال و.. خرید دکتر و رفتیم خونش
جالب اینه که حلال رو رعایت میکنه.
رفتیم و یه حجم بزرگی جوج سیخ کردیم من و دوستمون.
بگم که ایشون تنها هم زندگی میکنه
و بعدش گفت ناهار خوردید؟ من خورده بودم و گفتم کم میخورم و دوستمون ولی نخورده بود. حالا ناهار چی داشت؟ آبگوشت :))
من خیلی کم خوردم ولی حقا که خیلی خوب بود. خیلی خوب بود. و بشدت تند بود. پرسیدم چرا انقدر تنده دوستمون گفت دکتر یه بار رفته مکزیک غذای تند خورده دیگه بعدش همیشه تند میخوره فلفل میزاره لا نون میخوره و...
بعدش یه چای خوردیم و دکتر گفت برو اونجا شیرینی بیار. زولبیا بامیه از ایران اورده بود!!!! "خیلی خوب بود
خلاصه جوج رو کباب کردیم
دکتر برنج رو گزاشت دم بکشه و قیمه بادمجون هم درست کرده بود.
واقعا قیمه بادمجونش خوشمزه بود واقعا.
مهمونا هم اومدن ایرانیای خوبی بودن. به طور کلی. کلا همه خوبن بشرط خیلی نزدیک نشدن
از خود غذا ها عکس نگرفتم دلتون نخواد :)
ولی این تقریبا نصف کمتر جوجای قبل پختنه. حدود 40 نفر مهمون بودن
یکی دو هفته دیگه Canada Day هست، میشه همون 22 بهمن خودمون. برای همین از الان تزیینات مربوطه رو شروع کردن.
این اتاق استراحت دانشجو های تحصیلات تکمیلیه که برای ناهار و ... میان اینجا. پودر سیر هم رو میز بود. برای من نیست
بعد این که این عکسم قوانین بار دانشگاهه که رو درش زده بود.
یکی از بنداش جالبه که میگه شلوار و لباس و کفش باید تنتون باشه :))
آها راستی نمیدونم گفته بودم یا نه، میدونستید الکل مصرف کردن تو مکانای عمومی ممنوعه ؟ تو دانشگاهم ممنوعه بالطبع
ایرانیای اینجا هماهنگ کرده بودن امروز برای یکی از بار های شهر، که همونطور که میبینید LCD بزرگ داره، که بریم فوتبال رو ببینیم. استاد ما هم اومده بود :)) بچه ها دعوتش کرده بودن و چون تازه خودش فارغ التحصیل شده خیلی اوکی ان با هم :)) با این که ایرانی نیس اومده بود. یکی دیگه از بچه های آزمایشگاهم که صربستانیه هم اومده بود مارو تشویق میکرد :)
نوشابه مشکی خوردم بقیه همراهان هم به جز دوست سربستانی یه چیزی بود نعناع توت فرنگی (؟!) گرفتن خوردن خیلی هم جالب نبود گویا. دوست سربستانی هم آبجو گرفته بود. ما کلا 5-6 نفر بودیم بقیه ایرانیا هم حدود 25 -30 نفر شاید بودن.
خوبی یا بدیه نوشابه اینه که خالی بشه پر میکننش و متاسفانه منم کلیه ام خیلی شدید العمله و استرس بازی حسابی اذیت میکرد! دوتا لیوان خوردم البته. فقط
----------------
امروز دفاع یکی از بچه های کارشناسی ارشد بود که ایرانی نبود. نمیدونم چی بگم ولی واقعا بنظر نمیومد تسلط داشته باشه رو موضوع. میگن چون شغل پیدا کرده بوده خیلی وقت نذاشته ولی یه سوالای بنیادی رو هم جواب نتونست بده، نمیدونم بخاطر استرس بود یا ... ؟
بعد دفاعش پیتزا مهمون کرد (تو آزمایشگاه) و پیتزا های Vegetarian هم گرفته بود و خلاصه معذب نشدیم :)