نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵۵۱ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی!» ثبت شده است

رویای زندگی

جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۸، ۰۳:۴۵ ق.ظ

سلام 

Alan Watts یه صحبت خیلی قشنگ داره:

https://www.youtube.com/watch?v=wU0PYcCsL6o

اگه حال دیدنش رو ندارید:

 

بیاید تصور کنیم که شما هر شب، میتونستید هر خوابی که دوست داشتید رو ببینید.

و میتونستید هر مقدار زمانی رو خواب ببینید. مثلا در یک شب 75 سال خواب ببینید.

و به طور طبیعی، میومدید و هر خواسته ای دارید رو براورده میکردید. هر آرزویی که الان دارید رو در خواب تجربه میکردید.

هر نوع لذتی رو تجربه میکردید. تو این خواب ها شما خدا بودید و هر چیزی میخواستید داشتید.

بعد از چند شب 75 سال لذت بردن، بیدار میشدید و میگفتید، خب خوب بود، حالا بزار یکم سورپرایز داشته باشیم. بزارید یه خوابی ببینم که توش چیزی اتفاق بیفته که ازش خبر ندارم.

و بیدار میشدید و میگفتید، واو جالب بود

و بعد شروع میکنید بیشتر ماجراجویی میکنید و خوابتون رو بیشتر به شانس میسپارید.

در نهایت، رویاتون میشه زندگی ای که الان توش هستید.

شما خواب دنیایی رو میبینید که الان دارید توش زندگی میکنید.

خوابی که توش خدا نیستید و اتفاقات بیشماری براتون میفته که تحت کنترلتون نیست.

طبق این ایده، بهترین توصیف خدا اینه که یه جوری خودش رو تجربه کنه که انگار خدا نیست.

این بهترین و بالاترین نوع تجربس که کسی که خدا باشه میتونه داشته باشه.

طبق این ایده هر کسی، به معنی واقعی، هر کسی خداست، فقط داریم وانمود میکنیم که خدا نیستیم.

 

راجع به خدا بودن همه هم چند تا پست نوشتم قبلا که چرا خداییم. خدا روشکر تو این دوران زندگی میکنم. وگرنه یه انا الحق گفتن یادمه حاج منصور حلاج رو بالای دار برد. بیچاره :)) 

تو همون صفحه یه بیت از حافظ راجع بهش هست:

گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند / جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

امیدوارم یه روزی برسه منم بتونم تو "بیداری" به انا الحق بودنم برسم و فقط حرفش رو نزنم و مهر بر دهانم بکوبند و اسرار حق بیاموخته کنندم!

عکسه هم از این پست تو ردیت چند روز پیش گرفتم. 

اگه اکانت دارید upvote کنید ثواب :) داره. یکی از بهترین نقاشی هایی با مضمون "بیدار شدن و نگاه کردن تو چشمای خدا" که دیدم بوده

  • ظریف

مطالعه تاریخ!

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۰۳ ب.ظ

 

سلام

 

در مورد حضرت نوح داشتم فکر میکردم. خودم رو گفتم بزارم اون زمان و تصور کنم چجوری بوده. 

 

فکر کنیم تو همین شهر خودمون، یک نفر بلند میشه میگه که من از خدا شنیدم که باید یک کشتی بسازم. اونم وسط یه دشت. یک اتفاق آخر الزمانی قراره بیفته و تنها راه نجات این کشتی خواهد بود.

و میره شروع میکنه به ساختن کشتی. 

 

من و شمای الان حال حاضر بودیم میرفتیم کمکش؟

 

بعد جالب تر این که به مدت 40 سال هم این اتفاق نمی افته و بعد 40! سال یه سیل میاد. پسر نوح دقیقا چه گناهی کرده بود که به پدرش ایمان نیورده بود؟ 40 سال نزدیک 2 برابر سن بنده است.

 

چجوری باید مردم فرق یک نفر که دیوانه شده و پیامبر خداست رو تشخیص میدادن؟

 

شاید یه چیزی بوده که واقعا پسرش و بعضی مردم بهش ایمان نمی اوردن. چیزی که میشده دیده بشه، احساس بشه ولی بنظرشون توهم و بی ارزش بوده؟

 

این نشون میده که قدیما مثل الان فکر نمیکردن. الان ما به چیزی از عالم غیب چندان اعتقادی نداریم چون تقریبا هیچ کدوممون جلوه ی خاصی ازش رو ندیدیم. یک سری داستان که معلوم نیست کدومشون درسته و کدومشون صرفا داستانه رو شنیدیم.  

 

درواقع کسایی که چیزایی که ماها نمیبینیم رو میبینن رو ما یه جاهای خاصی نگه میداریم. مغزشون رو با دارو بی حس میکنیم چون کاراشون برامون ناراحت کنندس شاید؟ یا کارایی که باعث میشن چیزایی که دیده نمیشن رو ببینیم رو غیر قانونی کردیم و به کسایی که انجام میدن فرقه ضاله و یا منحرف میگیم؟ 

 

یه فرق هایی کرده زندگی آدما، الان با چند هزار سال قبل. الان فقط به چیزهای قابل لمس اعتقاد داریم. بقیه چیز ها توهم حساب میشه.

 

ما داریم درست میزنیم؟

 

این شکلای توی غار ها که انسان های اولیه کشیدن، شکلایی هست که توی طبیعت دیده میشه؟ خیر.

البته که منظورم اونایی که نیست که به وضوح راجع به شکار و انسان هاست. شکلای Abstract مثل این تصویری که گزاشتم.

  • ظریف

دونه برف

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۲۰ ق.ظ

 

سلام

 

امروز موقع برگشتن از باشگاه، هوا تاریک شده بود و داشت برف هم میومد.

داشتم فکر میکردم این دونه های برف دارن به هم چی میگن؟

 

شاید یکیشون نگرانه که وقتی برسه زمین چی میشه. شاید دونه هایی که آخر کارن و به زمین دارن میرسن، بیشتر به این فکر میکنن و یه داستان هایی برای خودشون سر هم کردن و یه فرضیه هایی دارن ازین که بعد این چی میشه. بعد اون داستان ها گوش به گوش منتقل شده به دونه هایی که بالاترن. این دونه کوچیکه هم که تازه از ابر جدا شده و شکل کریستال برف رو به خودش گرفته، یکی از این قصه ها رو شنیده. شنیده ولی نمیدونه چرا باید قبولش کنه.

از یه طرف میترسه که نکنه این آخر خط باشه؟ براش مهمه که از ابر جدا شده و وجود مستقل پیدا کرده. یه شکل خوشگل داره. شکلی که با هر دونه ی برف دیگه ای که دیده فرق داره. بعضی دونه برفا میگن که هر کریستال برف یه شکل داره و هیچ دونه ای شبیه اون یکی نیست. بخاطر همینه که فکر میکنه خیلی خاصه و به استقلالش افتخار میکنه.

ولی میترسه. میترسه از عمر محدودش. 

 

من که داشتم اینا رو نگاه میکردم، میدونستم که این آخر خط دونه ی برف نیست. دونه ها روی زمین جمع میشن و یه کپه برف درست میکنن. بعدم آب میشه و برمیگرده به زمین. بعد دوباره هرچی هست بخار میشه و سال بعد همین اتفاق دوباره میفته.

ولی اون دونه برف که این رو نمیدونه. 

برای خودش غرور داره. برای خودش استقلال داره و شکل خودش رو دوست داره. بعضی وقتا خودش رو با بقیه دونه های برف مقایسه میکنه.

شاید عمرش 20 دقیقه باشه ولی تو این عمر 20 دقیقه ای، زندگی میکنه، تصمیم میگیره، با باد اینور و اونور میره و فکر میکنه این مسیر رو خودش انتخاب کرده. 

ولی نمیدونه. نمیدونه این جدا شدنش از ابر بزرگ، قسمت کوچیک و غیر قابل پیشگیری از یه چرخه ی بزرگ بوده، برای این که بتونه این چرخه ادامه داشته باشه لازم بوده که یه دونه ی مستقل بشه. هیچ وقت به شکل ابر نمیتونسته بیاد پایین و به زمین برسه.

 

بیچاره دونه های برف :) کاشکی میشد بهشون بگم ناراحت نباشید. بعد از این هم هست.

  • ظریف

نامه ای از آینده

سه شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۹ ق.ظ

 

سلام

چالش نامه ای به گذشته رو یادتونه؟

داشتم فکر میکردم اگه یه نامه از آینده، مثلا وقتی 70-80 سالم بود دریافت کنم چه شکلی میشه.

شاید این شکلی باشه:

 

مهدی عزیزم در سن بیست و خورده ای سالگی!

 

بچه جون، الان که من آخرای کارم، تازه دارم میفهمم که این زندگی، چه بازی بامزه ای بود،

 

یه روز از هیچی بوجود اومدم، تو این فاصله که یادمه از این زندگیم، 70-80 سال وقت داشتم هر کاری دوست دارم بکنم. هر کاری. خیلی کار ها رو از ترسم انجام ندادم. خیلی کارای عجیب و بنظر ریسکی هم انجام دادم. نمیدونم هیچ کدوم از کار هام اهمیتی داشت یا نه. تو این سن، روز شماری میکنم و معلوم نیست کی وقتم تو این دنیا تموم بشه، واقعا نمیدونم انجام هر کاری مهم بود یا نه.

 

از الان تو خیلی چیزی یادم نیست. توی حافظم، روی اون بازه ی چند ساله ی وسط دهه سوم زندگیت یه برچسب فقط هست. یادمه آخرای دانشگاه بود و دنبال خدا هم میگشتی. از من میشنوی این رو بدون که چندان اهمیتی نداره چی کار میکنی. دنیا خودش اتفاق می افته. تو حق داری تلاش کنی و هدف گذاری کنی و به هدفت برسی، یا به همون اندازه حق داری که نرسی ولی خود خوری برای چیزی نکن. چون هیچ چیزی دست تو نیست و عملا همه چیز خودش اتفاق می افته.

 

این سال های زندگیت، دوران خوبی بود. زندگیت یک هدف خیلی قشنگ داشت. الان فهمیدم که بهترین هدف ها، هدف های دست نیافتنیه. چون الان که بیشتر بازی های زندگیم تموم شده، دیگه زندگی برام جذابیت چندانی نداره. به هرچی میخواستم یا رسیدم یا نرسیدم و کار زیادی هم نمیتونم بکنم. این یک فرصت بود که بیام و تو وجود این دنیا سهمی داشته باشم.

بزار برات از یه هدف دست نیافتنی بگم.

الان میتونم بهت بگم که یه هدف خوب و دست نیفتانی، اجازه دادن به اختیار بقیه میتونه باشه. یعنی نگاه کردن و برچسب نزدن. ببینم میتونی این کار رو انجام بدی؟ هر چیزی رو که دیدی، خوب یا بد، راجع بهش قضاوت نکن، به این فکر کن که اونم یه مدلیه که خدا دوست داشته خودش رو توش ببینه و تو نمیتونی تغییر زیادی تو بقیه ایجاد بکنی.

برای همینه میگن از خودت شروع کن. بشین و 50 سال دیگه روی خودت کار کن و فقط به بقیه نشون بده، بدون هیچ اجباری. هرکسی خودش احساس کنه که راه خوبی رو داری میری، میاد و هم تو یه چیزی ازش یاد میگیری، هم اون یه چیزی از تو یاد میگیره ولی اجبار هیچ وقت جوابگو نیست. حواست باشه که بخاطر کار های بقیه تو رو نه جهنم نه بهشت، هر معنی ای که این دوتا کلمه میدن، نمیبرن. ببینم میتونی دیگران رو قضاوت نکنی؟ ببینم میتونی خودت رو کامل بکنی؟

از من میشنوی این رو بدون که خوبی و بدی به چشم تو خوبی و بدی اند. همه چیز نسبیه و هر کسی برای خودش تعریفی داره. چیزی که تو باهاش حال میکنی الزاما چیزی نیست که بقیه ازش لذت ببرن. و تو هم الزامی نداره که با چیزی که بقیه باهاش حال میکنن حال کنی.

تو خودتم یه تجربه بودی. یه تجربه توی بازی خدا که میخواسته ببینه حالا این یکی آدمه چجوری زندگی میکنه. یه آدم جدید، یه زمان جدید، یه جای جدید، ببینه که این یکی چی میشه. 80 سال توی ابدیت خدا چیزی نیست. ازین 80 سال ها خیلی داشته و خیلی دیگه هم داره. زندگی واقعا چیز خاصی نیست. سعی کن حالش رو ببری و یه تجربه جالب بین بقیه تجربه هایی که آفریده های خدا کردن باشی. 

 

خدا بازی باحالی با خودش میکنه. 

 

  • ظریف

ویژگی مشترک مذهبی ها

يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۴:۰۹ ق.ظ

سلام

یکی از شباهت های جالبی که از وقتی اینجا اومدم درگیرش بودم، شباهت قشر مذهبیشون به قشر مذهبی ما بود.

 

اینجوری هست که مذهبی هامون فکر میکنیم چیزی که دستمونه جواب همه چیز هست و تا یکی رو میبینیم میخوایم شیعه اش کنیم، دقیقا همین شکل تو این مسیحی ها هست. من رو ببخشید که جمع بستم فعل رو، من که حداقل اینجوری بودم یک سال پیش.

و جالبه خیلی جالبه که ایمانشون بسیار قویه، 

 

کمترین چیزی که ایمان دارن بهش 1- تولد حضرت عیسی - پسر خدا وقتی حضرت مریم باکره بود 2- به صلیب کشیده شدنش و 3- بازگشتش بعد فکر کنم 3 روز هست. 

 

مشکل جالب اینه که همونطور که ما به وحی بودن کتابمون اعتقاد داریم و یه اعتقادیه که کاریش واقعا نمیشه کرد، یعنی همه ی بحث هامون بر اساس اینه که این کتاب 100% حرف خداست، بحث های اونا هم همینجوری میشه که چون 100% اعتقاد به این سه تا اصل دارن قابل بحث نیست.

من خودم خیلی وقتا فکر میکنم واقعا نمیدونیم چه خبره! چرا انفدر اداش رو در میاریم انگار میدونیم چخبره. 6.9 میلیارد نفر دیگه تو این دنیا، که عدد بزرگیه، مسلمون شیعه نیستن و ما خیلی وقتا بررسی نکردیم ببینیم چی میگن. بعد میخوایم بقیه رو بکشونیم سمت چیزی که میخوایم.

 

تازه این هم تو اعتقادمون هست که اما زمانی قراره بیاد که دینی که میاره اصلا شبیه این چیزی که ما قبول داریم نیست. 

 

بعد جالبه همه ادای این رو در میارن. هندو ها هم به این خداهاشون یه جوری اعتقاد دارن که غیر قابل بحث میشه. حتی یه مورد بود که من به یکیشون گفتم یه استاد دعوت کن یا خودت بیا با هم مدیتیشن Kundulini کنیم، که مدیتیتشن عجیب خفنیه و واقعا آدم رو به بالا وصل میکنه ولی میگفت که نمیخوام چشم سومم باز بشه چون یکی از خداهاشون وقتی چشم سومش باز بشه قیامت میشه. :|

 

تو ذهنم این بود خب الان این چه ربطی داره به شقیقه. دقیقا چه ربطی داره... یعنی اینا هم حتی تعالیمشون رو درست انجام نمیدن و چرت قاطیش شده. تهش گفت من بیشتر از اون میدونم دین هندو چیه :|. من بعد 6 ساعت مطالعه حداکثر.

 

بعد دیروز پریروز داشتم میدیدم علمای ما راجع به مدیتیشن سکوت چی میگن، که همینجوری ساکت نشستن و تمرکز روی فکر نکردنه. یکی از سایتای مذهبی نوشته بود که چون کار بیهوده ایه حرامه. دادااااااشششش مثلا در طول روز داریم موشک هوا میکنیم که یه ساعت ساکت نشستن وقت میگیره؟ مثلا حرف زدن راجع به سیاست و فوتبال دیدن و وقت تلف کردن تو ترافیک و سریال های آبدووغ خیاری دیدن کار مفیده؟ یا مثلا حروم کردن زیبایی و هنر که انجام میدی شما کار مفیده؟ یا تنفر زایی تو جامعه که خوب بلدن خیلیا؟ 

 

کلا این جایی که یه چیزی پیش میاد که بحث رو غیر قابل بحث میکنه خیلی اذیتم داره میکنه. یه چیزایی دیدم که نمیدونم چجوری به یه چیزایی ربطش بدم. 

یه پیشنهاد یکی از دوستان با تفسیر المیزان دارم جلو میرم ببینم چیکار میشه کرد بالاخره.

چیزی که مطمعنم اینه که حق نیاز به دفاع کردن نداره. Terence McKenna میگه اگه بدون بایاس نگاه کنی، حقیقت وقتی میاد، لبخند روی صورتت میاره. اگه نیورد باید دنبال یه حقیقت عمیق تر بگردی. 

 

بعد چند هفته پیش دوستم گفت بیا بریم جلوی کلیسا که Altar نام داره، و نسبتا مقدسه، بریم دعا کنیم. بعد ازون روز ببعد مردم کلیسا چند تاشون وقتی منو دیدن تبریک گفتن که بالاخره راه درست رو انتخاب کردم و تصمیم رو گرفتم. توهم دونستن همه چیز هممممهههه جا هست. اه.

 

کلمه ایمان و اسلام یعنی احساس امنیت کردن و تسلیم شدن در پیشگاه حق! یعنی حق یه چیزیه که تسلیم شدن بهش کار راحتی نیست، اگه بود دین نمیوردن این همه. بعد به من یاد دادن ایمان یعنی قبول کردن چیزی که معلم میگه. بقیه هم اشتباه میگن.

تو یکی از کامنتای خصوصی هم داشتم میگفتم،

امر به معروف بنظرم یعنی امر به شناخت چون معروف از عرف میاد که یعنی شناخت

نهی از منکر یعنی جلوگیری از نشناخته شدن حقیقت. منکر، شبیه نکره، ناشناس 

کفر یعنی پوشوندن حقیقت. معنیش اون چیزی که به من یاد دادن نیست.

 

حضرت عیسی یه چیزی شبیه این میگه که همیشه برای همه چیز دو تا در وجود داره، یه در بزرگ که خیلیا میرن به سمتش، یه در کوچیک که کمتر آدمی میره توش. در کوچیک معمولا در حقیقته. 

 

  • ظریف

سنت الهی

پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۶ ب.ظ

 

سلام

*ببخشید یه اصلاح کوچیک داشت دوباره منتشر کردم*

پیشگویی مصر رو یادتونه؟ که مصر نابود میشه و ... فکر کنم تو سریال حضرت یوسف بود اگه اشتباه نکنم.

متن کامل انگلیسی و فارسیش: 

و این رو آقای گراهام هنکاک خونده و یه انیمیشن خیلی جالب هم روش گذاشتن که دیدنش خالی از لطف نیست 

https://www.youtube.com/watch?v=xvzZ56ZbWy8

متن سختیه و ترجمش امیدوارم خیلی طول نکشه.

مصری های باستان برای ما مردمی بودن که فرعون ها رو میپرستیدن و خیلی ببخشید ولی ابله و ستم دیده برای ما تصویر شدند. چون بت میپرستیدن ولی اگه عمیق توی فرهنگشون بریم میبینیم که اون خداهایی که میپرستیدن از اول به این شکل بت پرستی نبوده و چیزای خیلی منطقی ای پشتش بوده. حالا فرصت شد مینویسم. ولی خداهاشون، صرفا افراد بسیار بسیار روحانی بودند که شبهه انسان/خدا بودن عملا. طبق قانون 1، مثلا افراد چگالی های بالاتر بودند که برای آموزش نوع سوم آفرینش اومده بودن. خود قانون 1 توسط RA یکی از خدا های دیگه مصر به ما رسیده 

این رو THOTH به Asclepius میگه. THOTH یکی از خداهای مصری ها بوده. اسکلیپیوس یکی از شاگرداش بوده.

 

Do you not know, Asclepius, that Egypt is an image of heaven, or, to speak more exactly, in Egypt all the operations of the powers which rule and work in heaven have been transferred to earth below?

نمیدونی اسکلیپیوس، مصر تصویری از عرش الهی است، یا به طور دقیق تر، در مصر تمام عملکردهای قدرت به طوری که در عرش خدا کار میکنن به زمین منتقل شده. (عملا فرعون مصداق خدا روی زمین بوده)

(مصری ها توانایی های عجیبی داشتن و به قدرت های متافیزیکی خیلی زیادی رسیده بودند. نمونش همین اهرام که بلوک های سنگ چند صد تنی رو چند صد کیلومتر جابجا کردند. قطعا تکنولوژی بالایی داشتن و به شبهه خدایی رسیده بودند. که همین باعث از بین رفتنشون شد چون از این قدرت سوء استفاده کردند.)

 

 

Nay, it should rather be said that the whole Kosmos dwells in this our land as in its sanctuary.

نه، بهتر است گفته شود که تمام جهان در این سرزمین زندگی میکند به صورتی که انگار انگار پیشگاه مقدس خداست -- منظورش به صورت استعاری هست. چون اون خداهاشون همه درگیر بهتر کردن وضعیت زندگی توی این کشور بودند.

And yet, since it is fitting that wise men should have knowledge of all events before they come to pass, you must not be left in ignorance of this:

و چون بهتر است انسان های خردمند از وقوع حوادث پیش از اتفاق افتادنشون با خبر باشند، تو هم نباید بی خبر نسبت به این موضوع بمانی:

there will come a time when it will be seen that in vain have the Egyptians honored the deity with heartfelt piety and assiduous service; and all our holy worship will be found bootless and ineffectual.

زمانی خواهد رسید که عبادت از صمیم قلب و دینی و بی چون و چرای مصری ها به خدایانشان بی ثمر و بی نتیجه به نظر خواهد رسید. و تمام عبادات مقدس ما بی نتیجه و بی اثر خواهد بود.

For the gods will return from earth to heaven.

چون خدایان از زمین به عرش خواهند رفت

 

Egypt will be forsaken, and the land which was once the home of religion will be left desolate, bereft of the presence of its deities.

مصر به صحرا تبدیل میشود و زمینی که مهد دین بود، شبیه خرابه ها رها میشود به دلیل عدم حضور افراد مقدس(خدایانشان). 

 

This land and region will be filled with foreigners; not only will men neglect the service of the gods, but ... ; and Egypt will be occupied by Scythians or Indians or by some such race from the barbarian countries thereabout. In that day will our most holy land, this land of shrines and temples, be filled with funerals and corpses.

این سرزمین با افراد بیگانه پر خواهد شد که نه تنها صرف نظر از خدمت به خدایان میکنند، بلکه مصر با سیثین ها یا هندی ها یا نژاد های دیگر از سرزمین های بی تمدن پر خواهد شد. آن روز، سرزمین مقدس ما، سرزمین معابد و مکان های مقدس، با تشعیع جنازه ها و جسد ها پر خواهد شد.   

To thee, most holy Nile, I cry, to thee I foretell that which shall be; swollen with torrents of blood, thou wilt rise to the level of thy banks, and thy sacred waves will be not only stained, but utterly fouled with gore.

برای تو، ای نیل مقدس، گریه میکنم، برای تو پیش بینی میکنم که با سیلاب خون پر خواهی شد. سطح تو بالا به اندازه سواحلت بالا خواهد آمد و نه تنها موج های مقدست رنگ میبازند بلکه با خون رنگی میشوند.

 

 

Do you weep at this, Asclepius? There is worse to come; Egypt herself will have yet more to suffer; she will fall into a far more piteous plight, and will be infected with yet more, grievous plagues; and this land, which once was holy, a land which loved the gods, and wherein alone, in reward for her devotion, the gods deigned to sojourn upon earth, a land which was the teacher of mankind in holiness and piety, this land will go beyond all in cruel deeds.

اسکلیپیوس، آیا تو برای این گریه میکنی؟ اتفاقات بد تر خواهد آمد. مصر همچنان باید زجر بکشد. او در شرایط بسیار ناراحت کننده ای خواهد افتاد و آلوده به طاعون کشنده خواهد شد. و این سرزمین که زمانی مقدس بود، سرزمینی که خدایان را دوست داشت به تنهایی، به عنوان پاداش برای خدمت و سرپردگی اش، خدایان لحظه ای بالای زمین درنگ میکنند. سرزمینی که آموزگار بشریت برای تقدس و دین بود، این سرزمین به بلاهای سختی دچار خواهد شد.  

The dead will far outnumber the living; and the survivors will be known for Egyptians by their tongue alone, but in their actions they will seem to be men of another race.

تعداد مردگان از زنده ها بیشتر میشود و نجات یافتگان تنها بخاطر زبانشان مصری شناخته میشوند ولی در عمل، بنظر میرسد که از یک نژاد دیگر هستند.

 

O Egypt, Egypt, of thy religion nothing will remain but an empty tale, which thine own children in time to come will not believe; nothing will be left but graven words, and only the stones will tell of thy piety.

ای مصر، ای مصر، از دین تو هیچ چیزی به جز یک داستان خالی باقی نمیماند که حتی فرزندان خودت هم باور نمیکنند. هیچ چیزی بجز حکاکی ها و سنگ هایی که نشان از دین تو میدادند باقی نمیماند. 

And in that day men will be weary of life, and they will cease to think the universe worthy of reverent wonder and of worship. And so religion, the greatest of all blessings, for there is nothing, nor has been, nor ever shall be, that can be deemed a greater boon, will be threatened with destruction; men will think it a burden, and will come to scorn it.

و در آن زمان، مردم از زندگی خسته میشوند و از فکر کردن در مورد جهان و تعجب کردن و پرستش کردن دست میدارند. و دین، بزرگترین نعمت ممکن، که هیچ نعمتی بزرگتر از آن نه بوده و نه خواهد بود، با نابودی تهدید میشود و مردم به آن به چشم یک بار اضافی نگاه میکنند و آن را کوچک و خار(خوار؟) میکنند.  

They will no longer love this world around us, this incomparable work of God, this glorious structure which he has built, this sum of good made up of things of many diverse forms, this instrument whereby the will of God operates in that which be has made, ungrudgingly favoring man’s welfare, this combination and accumulation of all the manifold things that can call forth the veneration, praise, and love of the beholder.

آنها دیگر این جهان اطراف ما را دوست نخواهند داشت، این ساخته ی بی همتای خدا را. این سازه ی بی نظیر که او ساخته، این مجموعه خوب که از چیز های زیادی به فرم های گوناگون ساخته شده، این ساز که با خواست خدا کار میکند، بدون تامل روزی مردم را میدهد، این مجموعه و جمع همه ی چیز های بیشماری که زبان را به پرستش و ستایش و عشق صاحبش وا میدارد. 

 

Darkness will be preferred to light, and death will be thought more profitable than life; no one will raise his eyes to heaven ; the pious will be deemed insane, and the impious wise; the madman will be thought a brave man, and the wicked will be esteemed as good.

تاریکی به روشنی ترجیح داده میشود و مرگ از زندگی با ارزش تر میشود. هیچ کسی امیدی به عرش خدا ندارد. افراد روحانی(واقعی) دیوانه انگاشته میشوند و دیوانگان بی خرد به عنوان افراد شجاع تلقی میشوند و بدجنسی به عنوان خوبی دیده میشود. 

As to the soul, and the belief that it is immortal by nature, or may hope to attain to immortality, as I have taught you, all this they will mock at, and will even persuade themselves that it is false.

و درباره روح و باور این که به ذات جاویدان است یا امید است که جاودانگی پیدا کند، همان طور که به تو آموختم، همه ی این ها مورد تمسخر قرار میگیرند و حتی دروغ انگاشته میشوند. 

No word of reverence or piety, no utterance worthy of heaven and of the gods of heaven, will be heard or believed.

کلمه ای از احترام و دینداری گفته نمیشود، هیچ دعایی که شایسته خدایان و عرش خدا به زبان نمی آید یا باور نمیشود.

 

And so the gods will depart from mankind, a grievous thing!, and only evil angels will remain, who will mingle with men, and drive the poor wretches by main force into all manner of reckless crime, into wars, and robberies, and frauds, and all things hostile to the nature of the soul.

و برای همین خدایان، انسان ها را ترک میکنند. چه چیز وحشتناکی. و فقط فرشته های شیطانی باقی میمانند که با مردم مخلوط میشوند و انسان های بد بخت را با تمام همت به سمت جنایت ها و جنگ ها دزدی ها کلاه برداری ها و هرچیزی که آسیب زننده به طبیعت روح است میکشانند. 

Then will the earth no longer stand unshaken, and the sea will bear no ships; heaven will not support the stars in their orbits, nor will the stars pursue their constant course in heaven; all voices of the gods will of necessity be silenced and dumb; the fruits of the earth will rot; the soil will turn barren, and the very air will sicken in sullen stagnation.

زمین دیگر بدون لرزه نمیماند و دریا کشتی ها را روی خود نگه نمیدارد، نه آسمان ستاره ها را در مدارهایشان نگه میدارد و نه ستاره ها مسیر خود را در عرش نگه میدارند. تمام صدا های در خواست های ضروری خداها مورد سکوت قرار میگیرد و احمقانه فرض میشود. میوه های زمین میپوسند و خاک بایر میشود و هوا به سکون و تاریکی بیمار میشود.   

After this manner will old age come upon the world. Religion will be no more; all things will be disordered and awry; all good will disappear.

بعد از این، جهان پیر میشود. دین دیگر وجود ندارد و همه چیز بی نظم و به همریخته میشود. خوبی از بین میرود

 

But when all this has befallen, Asclepius, then the Master and Father, God, the first before all, the maker of that god who first came into being, will look on that which has come to pass, and will stay the disorder by the counterworking of his will, which is the good.

 اما وقتی همه ی این ها سقوط کرد، اسکلیپیس، پس استاد، پدر و خدا، اولین قبل از همه، آفریننده ی اولین خدا(خدای مصری ها)، به چیزی که اتفاق افتاده نگاه میکند و نظر خود را عوض میکند و بی نظمی را به نظم تبدیل میکند که برگرداندن خوبی است. 

He will call back to the right path those who have gone astray; he will cleanse the world from evil, now washing it away with water-floods, now burning it out with fiercest fire, or again expelling it by war and pestilence.

او کسانی که راه اشتباه رفته اند را به مسیر درست برمیگرداند، جهان را با سیل و آتش شدید و وحشتناک از بدی پاک میکند یا دوباره جهان را با جنگ و فجایع طبیعی تبعید میکند.  

And thus he will bring back his world to its former aspect, so that the Kosmos will once more be deemed worthy of worship and wondering reverence, and God, the maker and restorer of the mighty fabric, will be adored by the men of that day with unceasing hymns of praise and blessing.

و با این کار، جهان را به شکل پیشین خود در می آورد تا بار دیگر جهان شایسته پرستش و احترام شود. و خدا، سازنده و باز آفریننده این ساختار جهان، بار دیگر توسط مردان آن دوران با ستایش های غیر منقطع پرستش میشود.   

Such is the new birth of the Kosmos; it is a making again of all things good, a holy and awe-striking restoration of all nature; and it is wrought in the process of time by the eternal will of God.

که این تولد دوباره جهان است. این تبدیل دوباره همه چیز به خوبی است. یک بازیابی مقدس و شگفت انگیز دوباره طبیعت. و همه ی این ها با اراده ی بی نهایت خدا انجام میشود. 

For Gods will has no beginning; it is ever the same, and as it now is, even so it has ever been, without beginning.

و برای خدایان، سنت الهی هیچ شروعی ندارد. همیشه همینطور بوده که هست پس هیچ شروعی نداشته است. 

For it is the very being of God to purpose good.

که آن سنت این است که وجود خدا برای خوبی است. 

صلوات.

 

 

سنت خدا این هست که اگر روح از جامعه بیرون بره، که طبیعت باشه و ستمگری زیاد بشه، خشم خدا نصیب مردم اون جامعه میشه. که معمولا از دل طبیعته. به دور و برمون نگاه کنیم، هوا غیر قابل تنفس شده، زمین خراب شده و بارون نمیاد، این خشم خدا نیست؟

 

اگه اشتباه نکنم، کار امام علی قبل خلافت کاشتن درخت و حفر چاه بود در کنار میانجی گری و مشاوره مردم

 

زمانی روح از جامعه میره که مردم نفس خودشون رو بیشتر از همه چیز دوست داشته باشن.

این باعث میشه که طبیعت رو از بین ببرن، تو قرآن گفته شده زمین رو آباد کنید

به همدیگه ستم کنن، حتی یک لبخند هم میتونه زندگی رو بهتر کنه ولی خودخواهی و به همدیگه گیر الکی دادن چقدر الان زیاد شده؟

ایمانشون رو به چیزی بزرگتر از خودشون از دست بدن و باعث بشه خودخواه تر بشن.

 

این سنت خداست و کاریش نمیشه کرد. حواسمون به خودمون باشه چون این پیشگویی فقط برای مصر نیست. برای همه ی تمدن های باستانی روی کره زمین که به خودخواهی رو اوردن پیش اومده.

  • ظریف

خداشناسی از قانون 1، فیزیک و فلسفه و بیو

چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۷ ب.ظ

سلام

*ببخشید یه سری مشکل فنی تو این پست بود که تو یک کامنت دریافت کردم و اصلاح کردم. ممنون*

999 امین پست وبلاگم رو اختصاص میدم به یک تئوری جامع خدا شناسی از نظر یه جمله ی فلسفی که منطقیه، فیزیک، بیو، قانون 1، یکم دین.

یک خدای بینهایت چجوری میتونه به خودش ثابت کنه که بینهایته؟ 

چون اگه نتونه ثابت کنه، معلوم نیست کامل و بینهایته درسته؟

راهش اینه که به نحوی خودش رو درک کنه و خودش رو امتحان کنه.

 

جهان: کل دنیای قابل رویت که 90 و خورده ای میلیارد سال نوری عرضشه. دور ترین فاصله ای که از زمین میشه دید.

 

فیزیک کوآنتوم امکان وجود جهان های موازی رو تایید میکنه. یعنی دلیلی نداره وجود نداشته باشن. این چیزیه که ماها هیچ وقت نمیتونیم تست کنیم چون که جهان های موازی توی فاصله ی بیشتر از جهان قابل رویت ما وجود خواهند داشت. ولی فیزیک کوآنتوم امکانش رو میده.

حالا این تئوری اینجوری میگه که خدا برای تست خودش، یه قطره از وجود خودش رو تو بینهایت جای مختلف گزاشته و بینهایت بیگ بنگ بوجود اومده. جهان ما یکی از این بیگ بنگ هاست. 

 

وقتی به آسمون ها نگاه میکنیم میتونیم تاریخچه کل جهان رو ببینیم. چون هر چقدر به دورتر نگاه میکنیم، نور ستاره هایی که اونجا هستن زمان زیاد تری طی کرده تا به ما برسه. مثلا یک ستاره که در 4 سال نوری از ما قرار داره و به سمت ما داره نور میده، نورش 4 سال طول میکشه تا به ما برسه. حالا ستاره ای 400.000.000 سال نوری با ما فاصله داره. وقتی الان داریم میبینیمش، داریم به 400.000.000 سال قبلش نگاه میکنیم.

 

 

پس آسمون شب، یک کتاب تاریخ از کیهانه. با این نگاه کردن ها ما به این نتیجه رسیدیم که بیگ بنگی اتفاق افتاده. به این معنی که 14 میلیارد سال پیش، بدون هیچ دلیل خاصی، یک انفجار از یک فضای بسیار کوچیک و انرژی بسیار بالا، باعث بوجود اومدن این چیزی شده که ما توشیم. 

فیزیک الان میتونه تا 10 به توان منفی 43 ثانیه بعد از بیگ بنگ رو توصیف کنه. قبل اون رو جوابگو نیست. و این واقعا لحظه کوچیکیه. یعنی یک ثانیه رو 1000 قسمت کنیم، اون 1000 قسمت رو 1000 قسمت کنیم و این کار رو 14 بار حدودا انجام بدیم! خیلی لحظه ی کوتاهیه.

بعد از بیگ بنگ تا 0.001 ثانیه ذرات اصلا وجود نداشتن، فقط 4 نیروی اصلی فیزیک درحال شکل گرفتن بودند و بعد از 0.001 ثانیه تازه ذراتی که الان باهاشون سر و کار داریم بوجود اومدن.

تا الان این شبیه سازی خدا، خودش رو به صورت این نیرو ها تجربه میکنه.

از 0.001 تا 3 دقیقه ذراتی مثل پروتون ها، نوترون ها، الکترون ها و ... شکل گرفتن.

این شبیه سازی خودش رو به صورت این ذرات میتونه تجربه کنه الان ولی همچنان خیلی باهوش نیست.

تا 500.000 سال، دنیا یک سوپ پلاسما از ذرات با انرژی بالا بوده و کم کم داشتن خنک تر میشدن. 

هرچقدر میریم جلوتر ماده متمرکز تر میشه. مثلا مثالی که همیشه زده میشه اینه که در یک اتم هیدروژن که ساده ترین اتم هست، اگر هسته قد یک گیلاس باشه، الکترون در فضایی به اندازه یک استادیوم داره حرکت میکنه. یعنی خود هسته اتم و تقریبا هیچه در مقابل سایز کل اتم.

تا 1میلیارد سال اول، دیگه این سوپ خنک شده و هیدروژن ها در نقاطی متمرکز شدند و ستاره های اولیه رو تشکیل دادند. 

باز هم تمرکز ماده رو میبینیم. یک ستاره نسبت به فضای خالی ای که بیرونش هست هیچ چیزی نیست.

یک نقطه است.

ستاره ها یکم باهوش تر بودن نسبت به اون وضعیت اولیه. یعنی منظم تر بودند.

این ستاره ها کم کم داخل خودشون با همجوشی هسته ای اتم های سنگین تر از هیدروژن رو بوجود اوردند تا اتم هایی تقریبا به اندازه آهن با عدد اتمی 56 که اتم سنگینی هست. در یک ستاره بیشتر از این نمیشه همجوشی اتفاق بیفته و ستاره هسته ی آهنی داره.

بعد این ستاره های اولیه یکی یکی منفجر میشن و به شکل Super nova ها در میان. دل و روده ستاره که گرد و غباری از عناصر نسبتا سنگین هست، پخش فضای بزرگی شده که مهد تولد ستاره ها و منظومه های جدید هستند. 

 

در این مرحله، این شبیه سازی خدا، به اینجا رسیده که ستاره های کوچیکی قرار هست به وجود بیان و برای خودشون سیاره هایی انتخاب کنن. و آروم آروم منظومه هاشون رو تشکیل بدند. 

دقت کنید باز هم ماده در حال تمرکز هست.

ستاره ها به سیاره هاشون انرژی میدن تا حیات به شکلی در سیاره شکل بگیره. 

مثلا در سیاره ما، به مدت زیادی فقط ماگما و مواد مذاب داشتن روی هم بالا پایین میرفتن. تا کم کم سیاره سرد شد و اتمسفر و آب پیدا کرد. از اونجا، مدت زیادی رو به شکل یه سوپ از عناصر مختلف گذروند تا از این ظرف بزرگ سوپ که به اندازه یک سیاره هست، کم کم ملکول های آلی به وجود اومدن و مولکول DNA به عنوان اولین ملکول زنده به وجود اومد. 

اینجا اولین جایی بود که دیگه دنیا خودش رو به صورت ساختار های اتمی تجربه نمیکرد. دنیا میتونست با خودش اثر متقابل داشته باشه. به یک مرحله ی جالبی از خود شناسی رسیده بود.

کم کم این سیمولیشن جلو میره و سلول ها شکل میگیرن. سلول ها و تک سلولی ها بوجود میان و شروع میکنن مدت زیادی با هم تقابل کردن و کم کم به چند بخش گیاهی و جانوری، میکروبی، قارچی و آغازیان و... تقسیم میشن و هر کدوم یک مسیر جداگونه رو میرن.

 

ددر این مرحله حیوانات و گیاهان غریزه خودشون رو ادامه میدن و هیچ کدوم از این غریزه سرپیچی نمیکنه. کل طبیعت به شکل یک روح یکتا خودش رو احساس میکنه و زندگی رو تجربه میکنه تا یک جایی

تا جایی که میمون ها به مرحله ای از تکامل میرسند که از غریزه سرپیچی میکنند. 

داستان آدم و حوا و شیطان داستان جالبیه. تا قبل از آدم شیطان شیطان نبود، ولی آدم و حوا یه کاری کردند تا طبیعت رو به مرحله ی بالاتری از هوش برسونند. به مرحله ی اختیار. قرار بود که این دو نفر از میوه ی درخت دانش رو نخورند. اگر نمیخوردند، هیچ وقت ثابت نمیشد که اختیار دارند. سرپیچی از قوانین غریزه لازمه ی اختیار داشتن انسان شد. پس تو اون سیبه چیزی نبود. خود این حرکت سرپیچی بود که قدرت اختیار رو به آدم داد. 

پس جهان وارد مرحله ی دیگه ای شد. مرحله ی اختیار. در این مرحله انسان ها خودشون رو جدا از طبیعت میدونستن و این لازمه ی گذر از این مرحله است. داشتن نفس به معنی این هست که ما خودمون رو از میزی که جلومون هست جدا ببینیم تا بتونیم براش تصمیم بگیریم ولی برای طبیعت اینجوری نیست. کل کره زمین خودش رو به طول کامل، یک چیز حس میکنه. پس تو این مرحله تکامل به داشتن نفس رسید که ما برای خودمون مرزی قائلیم و اسم داریم و خودمون رو جدا از بقیه میدونیم. این باعث میشه بتونیم بین خیر و شر انتخاب کنیم.

خیر به معنی شکستن این نفس با انجام دادن کار هایی که خلاف امر نفس هست

شر به معنی موندن در این نفس به معنی تبعیت از نفس.

 

 

 

و نگاه کنیم، تمام عرفا و بزرگان که راه رو پیدا کرده بودند، انسان ها را به شکستن نفس دعوت میکردند.

این وسط بین تولید مثل انسان ها، این مولکول DNA مورد تغییر و تحول زیادی قرار میگیره. الان ما به درصد خیلی خیلی کمی از DNA آگاهیم ولی ریسرچ های اخیر داره نشون میده که احتمال داره که حافظه در DNA ذخیره شده باشه. این به این معنی میتونه باشه که ماها در حال یدک کشیدن حجم زیادی از خاطرات پدرانمون هستیم و رسیدن به درجات عرفانی رو معادل باز کردن این قفل DNA و بدست اوردن اون دانش زیادی که مدت خیلی زیادیه روی هم جمع شده میدونستن. دلیل این که قدیما دانشمندایی بودند که به N تا علم تسلط داشتن هم شاید همین بوده. به مجموع خاطرات و حافظه ی هزاران نسل آدم دسترسی پیدا میکردند. علم لدنی هم شاید همین باشه. علمی که مولانا ازش حرف میزنه هم شاید همین باشه. حالا راجع به این موضوع حرف و تجربه های خودم هست که بعدا میگم.

 

در واقع ماها با بچه دار شدن، یک شانس دیگه داریم به این روح بزرگ طبیعت که توی ما محدود شده میدیم تا از این قالب نفس خارج بشه. مولانا میگه که تو یک قطره توی دریا نیستی. تو یک دریا تو ی قطره هستی. شکستن نفس باعث میشه که این مرز خود و غیر از خود از بین بره. وقتی آدم به این مرحله برسه دیگه همه کس و همه چیز براش خدا میشن. همونطور که مولانا به هر کسی میدید تعظیم میکرد. یا این پستم در باره نظرم راجع به پیامبر

* اگر قرآن رو درست ترجمه کنیم، که خیلی غلط ترجمه شده، متوجه میشیم که خدا وقتی صفات جنت رو میگه راجع به غذای خوب، خونه های خوب، دختر های زیبا و ... حرف میزنه. این چیزا توی خود کره زمین مگه پیدا نمیشه؟ 

* اگر قرآن رو درست ترجمه کنیم، راجع به آخرت حرف میزنه، راجع به فرصتی دیگر!

* اگر قرآن رو درست ترجمه کنیم، راجع به معاد جسمانی حرف میزنه. یعنی که اعتقاد داره جسم آدم زنده میشه. این تو چه جایی به جز کره زمین اتفاق می افته؟ 

این ها نشون میده که برزخی وجود نداره. فقط این دنیاست که وجود داره و برای همینه که بهشت و جهنم انقدر مادی توصیف شده. یعنی بعد مرگ تو یه جای خوب دوباره در میاد کسی که از بعد مرگ همچین انتظاری داشته باشه.

ولی مشکل اینه که تو جاهای خوب کره زمینم در عین وجود غذای خوب و دخترای خوشگل و خونه های خوب و ازین جور حرفا، بدبختی وجود داره. شاید این یه سیگنال از خدا بوده که بهمون بگه درست دعا کن. این پستم. یعنی وقتی میگی خونه ی خوب میخوام، خب خونه وسط جنگل ولی تو کشوری که اوضاعش خراب باشه چه لطفی داره؟ یا غذای خوب وقتی که بچه ات مشکل ذهنی داره چه لطفی داره؟ یا مثلا اگه همسرت خیلی زیبا باشه ولی خودت افسرده باشی یا بچه ات رو نتونی کنترل کنی و هر کاری میخواد بکنه چه خوبی ای داره؟

این یه سیگنال از خداست که بگه آقا!! اینجا خبری نیست. یه روزی باید خسته بشید و خودم رو بخواید. همه چیز رو بخواید و بیدار بشید.

از اون طرف ما داریم تکنولوژی رو پیشرفت میدیم تا یک کپی از خودمون بسازیم. 

همین الانش یک کپی خیلی ساده از هممون تو اینترنت هست. مثلا این کسی که دارید میخونید مگه وجود داره؟ یه سری سیگنال الکترومغناطیسیه(نوری) هست که معلوم نیست چجوری از من به شما رسیده.

یعنی بشر یه چیزی ساخته که هیچ شخصی تنها نمیتونه انجامش بده. اینترنت و تکنولوژِی ما واقعا چیز عجیبیه. 

خلاصه که بشر همینجوری خودش رو پیشرفت میده تا بتونه خودش رو توی هوش مصنوعی کپی کنه به طور کامل. اونجا میشه که یک ابر انسان به وجود میاد که قدرت تفکرش خیلی بیشتر از هر آدمی هست. این ابر انسان/ ابر انسان ها با همدیگه فکر میکنن تا دنیا رو بیشتر بشناسن.

خلاصه معلوم نیست چند هزار سال دیگه، ما به اونجا میرسیم که اندازه ی هوشیاریمون، به اندازه کل سیاره میشه. اینترنت هوشیار میشه. 

دوباره تمرکز هوشیاری رو میبینیم. این سیاره همین الان انقدر آدم داره ولی به اندازه ای که جمله قبل توصیف میکنه هوشیار نیست.

بعد دقت کردید که ستاره ما هیچ خصوصیت خاصی نداره؟ توی پهنه ی گیتی ما هیچ چیز خاصی نیستیم. این نشون میده که احتمال وجود تمدن های دیگه هم هست.

وقتی این تمدن ها همه با هم مرتبط بشن، اندازه ی این هوشیاری به اندازه کل جهان آفرینش میشه و اونجاست که این سیمولیشن خدا میتونه خدا رو تست کنه. 

همچنین پیش بینی قیامت که زمانی که ستاره ها بی نور بشن و زمین به لرزه دربیاد و ... مربوط به زمانیه که سوخت همه ستاره ها تموم بشه و دیگه نور ندن. فکر میکنم حدود 100 میلیارد سال دیگه است. البته که خورشید ما 5 میلیارد سال دیگه عمر داره و بعدش بزرگ میشه و دو تا سیاره زهل و عطارد و قورت میده و تا نزدیک زمین میاد. گرماش به اندازه ای هست که حیاط به اون شکلی که میشناسیم دیگه وجود نداشته باشه. تا اون موقع این هوش به اندازه ی کافی بزرگ شده. تو یکی از برداشت ها، سیاه چاله ها ستاره هایی هستن که به تکامل وجودیشون رسیدن و از این عالم خداحافظی کردن. شاید ما هم از طریق اونها این سیمولیشن رو تموم کنیم به نحوی. قیامت زمانیه که ما خدا رو تست میکنیم. 

خلاصه نتیجه تست این میشه که اون موجود میگه که:

سبحان الله : خدایا هیچ چیزیت کم نیست

والحمدلله: ممنون که این فرصت رو به من دادی

و لا اله الا الله: و الان که میتونم بررسیت کنیم، هیچ چیزی به جز تو نیست

و الله اکبر: و هر چقدرم که من بزرگ شدم اهمیتی نداره، همچنان بزرگتر از اونی هستی که بتونم توصیف کنم.

 

و خدا خوشش میاد. بینهایت تا شبیه سازی رو شروع کرده و نتیجه تک تکشون درست در میاد. نتیجه اش این میشه که بله، خدا کامله.

 

اینجاست که آدم میفهمه این نماز، درواقع در اوردن ادای به وجود اومدن، گذشتن زمان و پیر شدن ، به خاک افتادن، دوباره متولد شدن، و بررسی کردن خدا و اعلام نتیجه شناخت خداست. 


خدا هم ما رو جزوی از خودش میکنه بخاطر زحماتی که کشیدیم! 

 

نتیجه اخلاقی: آدم باشیم تا تموم بشه زود تر!!!

  • ظریف

When you believe

سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۰ ق.ظ

 

سلام

 

انیمیشن  The Prince of Egypt رو نمیدونم دیدید یا نه. اگه ندید خیلی خیلی توصیه میکنم. یکی از قشنگ ترین و Underrated (مورد کم توجهی قرار گرفته ترین؟) انیمیشن های DreamWorks هست. این فیلم رو از بچگی دوست داشتم. هرچند که اصلا نمیفهمیدم چی میگه چون زیر نویس بود نسخه ای که داشتیم و سواد نداشتم :|. خیلی فیلم عمیقیه اگه توضیحاتش رو از یوتیوب ببینید.

از روی کتاب Exodus انجیل/تورات(انجیل دو بخش داره عهد عتیق و عهد جدید که عهد عتیق توراته و عهد جدید یا Gospel چیزای مربوط به حضرت عیسی) ساخته شده. 

یکی از آهنگای خیلی قشنگش، آهنگ When you believe هست. آهنگ ساز این فیلم هم هانس زیمره. خلاصه که بله، قعطا پشیمون نمیشید. 

این آهنگ رو وقتی از مصر فرار میکنن و آزاد میشن میخونن. کل حرفش اینه که راه رهایی اینه که به معجزه اعتقاد داشته باشی. :)

کلیشه تر از این نمیشه ولی ایمان اوردن یعنی دیگه کار رو بسپاری به خودش. ایمان=احساس امنیت کردن. قدم بعدی ساکت بودنه و بعدش صدای خدا رو آدم میشنوه. هر کسی، هر چیزی با آدم حرف میزنه. هر چیزی که میشنوی، هر حسی که میکنی، به سمت چیزی که باید بری میبرتت. 

شاید بگید این بچه رو ببین چی داره میگه ولی مگه حرف همه پیامبرا غیر از این بود؟

امام علی میگه ببین چی میگه نبین کی میگه. 

https://www.youtube.com/watch?v=NieC8KA0EvI

 


دریافت
مدت زمان: 4 دقیقه 44 ثانیه

 

یه ورژنش هست که Whitney Houston و Mariah Carey خوندنش. اون معروف تر از خود این کلیپه.

 

Many nights we prayed

شب های زیادی عبادت کردیم
With no proof anyone could hear

بدون هیچ اثباتی
In our hearts a hope for a song

در قلبمون نوایی بود
We barely understood

که به سختی متوجه میشدیم

Now we are not afraid

اما الان دیگه از چیزی نمیترسیم
Although we know there's much to fear

هرچند که میدونیم چیزای زیاد دیگه ای پیش رومون هست
We were moving mountains

ما داشتیم کوه ها رو جابجا میکردیم
Long before we knew we could, whoa, yes

خیلی قبل از این که بدونیم میتونیم این کار رو بکنیم.

There can be miracles

معجزه ها واقعا اتفاق می افتند
When you believe

وقتی که باور داشته باشی
Though hope is frail

هرچند که امید شکننده اس
Its hard to kill

اما کشتنش سخته

Who knows what miracles

کی میدونه چه معجزه های دیگه ای
You can achieve

رو تو میتونی بهش برسی
When you believe somehow you will

ولی وقتی باور کنی، به یه شکلی 
You will when you believe

معجزه اتفاق می افته

Mmmyeah

...
In this time of fear

 

در این زمان ترس (ناامیدی شاید)

When prayer so often proves in vain

 

که خیلی وقتا نماز و دعا کار نمیکنه

Hope seems like the summer bird

امید مثل یک پرنده
Too swiftly flown away

به سرعت پرواز میکنه و میره
Yet now I'm standing here

اما من الان اینجا وایسادم
My hearts so full, I can't explain

قلبم به شدت پره و نمیتونم توضیح بدم

Seeking faith and speakin' words

دنبال ایمان میگردم و کلمه هایی رو میگم
I never thought I'd say

که هیچ وقت فکرشم نمیکردم بگم
There can be miracles

معجزه ها اتفاق می افتند
When you believe (When you believe)

وقتی باور داشته باشی

Though hope is frail

هرچند که امید شکننده است
Its hard to kill (Mmm)

ولی سخت میمیره
Who knows what miracles

هیچ کسی نمیدونه چه معجزه هایی رو
You can achieve (You can achieve)

میتونی دست پیدا کنی

When you believe somehow you will

وقتی که باور میکنی یه جوری خودت
You will when you believe

باور میکنی وقتی خودت باور میکنی
(Hey)
(Ooh)

They don't always happen when you ask

 

اونا اینجوری نیستن که هر وقت بخوای اتفاق بیفتن (این جزو آهنگ بود؟ یادم نیست)

And its easy to give in to your fears

 

و راحت میتونی به ترس هات تسلیم بشی
But when you're blinded by your pain

ولی وقتی با درد هات کور شدی
Can't see the way, get through the rain

نمیتونی راه رو پیدا کنی و از بارون رد بشی

A small but still, resilient voice

  یه صدای کوچیک ولی قوی

Says hope is very near, oh (Oh)

میگه که امید نزدیکه
There can be miracles (Miracles)

بقیش تکرار بالاییاس دیه :))
When you believe (Boy, when you believe, yeah) (Though hope is frail)

Though hope is frail (Its hard)
Its hard to kill (Hard to kill, oh, yeah)
Who knows what miracles
You can achieve (You can achieve, oh)

When you believe somehow you will (Somehow, somehow, somehow)
Somehow you will (I know, I know, know)
You will when you believe (When you)
(Oh oh)

 

  • ظریف

One Electron Hypothesis

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۵ ب.ظ

 

سلام

https://www.youtube.com/watch?v=9dqtW9MslFk

 

یکم از این موضوعات دینی بیام بیرون و برم سراغ یکی از فرضیه های جالب فیزیک.

https://en.wikipedia.org/wiki/One-electron_universe

یه بار آقای Wheeler وقتی یه دانشجوی تحصیلات تکمیلی بود، با خودش فکر کرد که چرا همه ی الکترون ها یه خاصیت دارن؟ همشون یه بار دارن همشون یه مشخصات دارن. 

میدونی ویلر چی گفت؟ زنگ زد به آقای فاینمن و گفت که آقای فاینمن، تاحالا فکر کردی چرا همه الکترون ها جرم و بار برابر دارن؟ چون فقط یک الکترون وجود داره که تو زمان داره جلو عقب میره.

وقتی جلو میره الکترونه و وقتی عقب میره آنتی-الکترون = پوزیترونه. بعدا ویلر (بطور غیر جدی)گفت که احتمالا پوزیترونه توی پروتون مخفیه. پوزیترون هایی که توی زمان عقب میرن و بخاطر طبیعت Anti-electron بودنشون بار مثبت دارن.

میگه این دنیا توسط یک الکترون که داره تو زمان جلو و عقب میره بافته شده. و این سطح مقطعی که بهش میگیم حال، که یه سطح بسیار بسیار نازک بین مفهوم گذشته و آینده است*، این وهم رو برامون بوجود اورده که چندین تا الکترون وجود داره. این الکترون 10 به توان 80 بار در این جهان قابل رویت جلو و عقب میره و دنیای ما رو میسازه.

این رو برای همه ذره ها بسط میشه داد. ویدئو میگه میشه اینو به شکل شاعرانه ای گفت: یه جورایی میگه که کل هستی، از یک ذره که داره جلو و عقب میره تو زمان ساخته شده. اینجوری همه ی ما، همه چیز فیزیکی تو این دنیا از این یک ذره ساخته شده. 

 

* این قضیه حال موضوع خنده داریه. یکی از چیزایی که تمرین های مدیتیشن میاره توانایی توی حال زندگی کردنه. کار آسونی نیست. ماها معمولا توی گذشته یا آینده زندگی میکنیم ولی مساله اینه که هیچ کسی گذشته و آینده رو تجربه نکرده چون اصلا وجود ندارن! نمیشه وارد گذشته و آینده شد چون اگه واردش بشیم میشه حال. مدیتیشن کمک میکنه که آدم بتونه این سطح مقطع بینهایت نازک رو که خیلی راحت میشه گمش کرد رو یکم ضخیم تر بکنه و حضورش رو توش بیشتر بکنه.

مدیتیشن سکوت رو خواهشا با نماز و ... مقایسه نکنید. دو تا چیز کاملا متفاوتن

 

تمرین مدیتیشن: بشینید یه جایی و کمر صاف و بدن ریلکس و چشماتون رو ببندید. به پلک هاتون نگاه کنید و با شکم نفس بکشید و ذهنتون رو تماشا کنید. ببینید چجوری شکم جلو و عقب میره و هوا از مجاری وارد بدن میشه و میره بیرون. به ذهن نگاه کنید که چجوری منحرف میشه به سمت فکر کردن. فکر کردن به گذشته و آینده. اگه خوب دقت کنید میبینید که غیر ممکنه اصلا این کار بخاطر آشوبی که تو ذهن هست. تو مدیتیشن هر وقت دیدید ذهن منحرف شد بگید آفرین، باشه، قبول، و دوباره برگردید به تاریکی پشت چشم ها. و دوباره منحرف میشه. این مثل باشگاه رفتن و وزنه زدن میمونه. هی منحرف میشه هی برمیگردونیمش و هی منحرف میشه. بعد یک ماه من شخصا فکر کنم میتونستم 5 تا 10 ثانیه به چیزی فکر نکنم. این باعث میشه آدم حضور بیشتری تو واقعیت داشته باشه و ارتباطش با آدما و تصمیماتش بهتر میشه. 

 

اینم بگم که اصلا کار آسونی نیست و اولش خسته کنندس ولی بعد 10 روز روزی 5-15 دقیقه انجام دادنش که اثرش رو تو زندگی ببینید میخواید بیشتر انجام بدید. من بیشترین باری که رفتم توی خودم حدود 1 ساعت بوده که اصلا آسون نبوده. تمرین Wim Hof رو اگه انجام بدید میتونید خیلی حضور بیشتری داشته باشید. باورتون نمیشه به چند نفر پیشنهاد دادم و تا الان یک نفر فقط انجام داده. 

این ویم هوف عین اینه که بگم یه جایی پول ریخته رو زمین و کسی دنبالش نره. چون نه وقتی میگیره نه کار عجیبیه. کلی هم اثر خوب برای سلامتی و ذهن داره و بعد یکی دو ماهم اگه چربی بدنتون کم باشه 6 پک در میارید چون روی شکم خیلی کار میکنه. P:

 

علم اگر توی چین هم بود برید و کسبش کنید - برداشت من به زبون خودم از حدیثی از پیامبر (ص)

 

  • ظریف

این چیزا

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۳۹ ق.ظ

سلام دوستان

این چیز میزایی که مینویسم، بلند بلند فکر کردن های خودمه. اکه بنظرتون جاییش چرت و پرت یا با منطق یا متن قرآن ناسازگاره حتما بگید. قطعا چند تا مغز بیشتر از یه مغز کار میکنه.

چیزی که واضحه اینه که حضرت موعود قراره یه برداشت دیگه از این دین رو برامون بیاره و من هم توانایی صبر کردن ندارم. مطمعن هستم چیزی هم که میاره با منطق سازگاره و میخوام خودم پیداش کنم. تا جایی که میشه. 

چند تا سر نخ خیلی کت کلفت پیدا کردم که فعلا به اون مرحله نرسیده که بتونم منتشرش کنم و این فکرایی هم که مینویسم آخرین چیزای منطقی ایه که به ذهنم میرسه. هر لحظه هم ممکنه اشتباه بودنشون ثابت بشه. ولی مینویسم چون ذهنم مرتب میشه.

ولی چیزی که هست اینه که باید یادمون باشه که این دینی که دستمون هست اون چیزی که موعود میاره نیست. و علما هم تو پیشگویی ها قراره باهاش مخالفت کنن پس هرچی نظر بحث برانگیز دارید بگید.

قرآنم با ترجمه نخونید من تازه فهمیدم که یه سری کلمات هستن که کلا فقط کاربردشون تو عربی تو قرآن بوده و معلومم نیست ترجمش رو کی اورده. تو المعانی هم که میزنم چیزای عجیبی بعضی وقتا میاد که شبیه ترجمه فارسی نیست. کلمه ها رو با ریشه هاشون بررسی کنید. فکر نمیکردم به نقطه ای تو زندگی برسم که آرزو کنم کاشکی عربیم بهتر بود.

من بشدت ایمان دارم که این مساله رو حل خواهیم کرد.

  • ظریف