جایگزینش چیزی نیست
سلام
موقعی که آدم از بیکاری و دو سه تا چیز دیگه اعصابش خورده بنظرت چی میتونه بهتر از یه غذای فست فودی چرب پر کالری کاملا مضر برای بدن حالشو جا بیاره؟ هیچی!
مخصوصا این که خودت درست کرده باشی!
- ۰ نظر
- ۰۹ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۱۷
سلام
موقعی که آدم از بیکاری و دو سه تا چیز دیگه اعصابش خورده بنظرت چی میتونه بهتر از یه غذای فست فودی چرب پر کالری کاملا مضر برای بدن حالشو جا بیاره؟ هیچی!
مخصوصا این که خودت درست کرده باشی!
سلام
کسایی که از نزدیک میشناسم که اکثرا اینجوری نیستن ولی اگه شخصی هستید که وقتی یه گربه میبینید بهش سلام میکنید یا حالشو میپرسید یا وقتی میو میکنه بهش میگید آره میدونم یا در جوابش میو میکنید باید بگم که کاملا حق رو بهتون میدم و درکتون میکنم.
بعضی وقتا یه جوری این حیوونا آدمو نگاه میکنن که انگار واقعا دارن به حرف آدم گوش میدن. خوبیشونم اینه که جواب نمیدن و توصیه نمیکنن فقط گوش میدن.
البته یکم بدلیل عدم تکامل مغزشونم هست ولی اینجای زندگی رو دوست دارم واقع نگر نباشم.
سلام
یه واقعیتی که درباره پسر ها هست اینه که موقعی که میخوان از هم تعریف کنن معمولا از هم تعریف نمیکنن یا در شرایطی برعکسشو استفاده میکنن(افعال معکوس، یعنی با شوخی گند میزنن به طرف و تهش یه اشاره کوچیکی به خوب بودن میکنن)
حداقل تا اونجایی که دیدم به جز موارد کاری، تو خیلی جاها مثل تیپ یا کار هنری احیانا یا ... صادقه.
حالا مشکل جایی پیش میاد که از یه نفر تعریف کنید
مثلا بگید که عه چه عکس خوبی انداختی، یه جوری سیستمش قاطی میکنه و به اشباع میره. در حالت خوبش تا چندین هفته باید عکسایی که میندازه رو تحمل کنید( دو نمونه دارم یکی خودم که زود اثرش تموم شد یکی دوستم که یه دوربین حرفه ای گرفت و یه پیج اینستا زد و ماهانه ترابایتت ها عکس مینداخت تا چند ماه)
یا بگید ریش بهت میاد( خودم که زیاد این برام معنی نداره :) ولی خب افرادی که یک سال چونشون رو نمیبینید بعدش رو زیاد دیدم.
یا تو باشگاه یه تعریفی کنید ازش، تا عضله هاش رو قدر خرس نکنه دست بر نمیداره.(یا میشناسید نمونشو یا این که گفتنش لطفی نداره :) )
یا این که بگید خوب مینویسی (یه کتاب نوشت و بعد 4 ماه نوشتن همشو پاک کرد :)) این جالب بود واقن )
نمیگم برای همه صادقه ولی میتونم بگم که احتیاط شرط عقله تو مواقع 90% صادقه.
البته جالبه ها بعضی وقتا این کارو کردن الان که بهش فکر میکنم.
خلاصه همین. ازین نمونه ها زیاده و یه نفرو از سیر زندگی عادیش به شدت خارج میکنه تعریف نادرست از یه پسر. حواستون باشه :)
سلام
آخر سالی صحنه های خوشحال کننده و ازون ور ناراحت کننده خیلی زیادی آدم میبینه.
صحنه های خوشحال کنندش که خودتون بهتر میدونید بهار و خرید مردم و ... و ناراحت کنندشم به وجود اومدن شغلای دم عیدی که خیلیاش دیدنشم آدمو دپسرده میکنه.
حالا بیخیال اینا، اگه یه فیلتر بزاریم و خوباشو ببینیم، بین خوباش یه مورد چند روزیه توجهمو جلب میکنه، اونم رفتن دانشجو ها (یا ...) که خونشون تهران نیست به سمت خونوادشونه، دقیق تر بخوام بگم:
شنیدن صدای چرخ چمدون روی سنگای خیابون بغل دانشگاه که یه پسر یا دختری داره میکشه دنبال خودش و داره میره به سمت مترو یا تاکسی ها که بره ترمینال یا راه آهن که بره پیش خونوادش، خیلی خوبه، یه کیلو انرژی مثبت به آدم میده. حتی آدم از بغلشون رد میشه تاثیرشو میزاره.
ممکنه خودم خیلی تجربه زندگی مستقل دور از خونواده رو نداشته باشم ولی یکمی که داشتم میدونم چقد رو اعصاب و سخت میتونه باشه. هر چقدر هم که بگذره بازم عادت کردنی نیست و آدم بره خونه میبینه چقدر چقدر چقدر بهتره.
از همین تریبون میگم دمتون گرم.
سلام
انقد مشغول کارای بیخود بودم که یادم رفت تولد سه سالگی عشقم رو تبریک بگم. بله وبلاگمو میگم. جایی که تو 700 800 روز تقریبا یه روز در میون به صحبتای من گوش داده. و تازه خیلیاشو یادش مونده.
-پ.ن. : عذر بدتر از گناه: فکر میکردم 26 ام تولدشه. میخواستم سورپرایزش کنم
پ.ن. 2 : از حسن و مهدی و علی.س و علی.ب و مخصوصا بیژن گله دارم از اولی برای این که یکی دوساله وبلاگش به روز نشده، دومی که اصن ولش، سومی که پاک کرد وبلشو، چهارمی و پنجمی هم که دیر به دیر که چه عرض کنم خیلی دیر آپدیت میکنه. ازین جهت مخصوصا بیژن که دیونش سایتش منو به نوشتن علاقمند کرد ولی خودش قرنی یه بار پست میزاره.
پ.ن. 3 : پدر بزرگای ما همسن ما 2 تا بچه داشتن اونوقت من عین خلا دارم به چند صد خط کد که داره تو یه سرور ران میشه روی یه برنامه، تولدشو تبریک میگم. به کجا داریم میریم؟!
پ.ن. 4: مرسی این تراوشات ذهن بیمار رو میخونید :) وبلاگ به خوانندش زندست.
سلام
راستش من یکمی از تعریف کردن از کسایی که نمیشناسمشون میترسم. مثلا خیلی وقتا دوست دارم از بعضی مغازه ها(از چینش یا خود مغازه دار یا ...) تعریف کنم و یا از یه کار مهندسی که یه نفر کرده یا خیلی چیزای دیگه ولی یه دیالوگ از Pulp fiction هست که باعث میشه این احتمال رو بدم که طرف اعصاب نداشته باشه یا ...
سلام
بنظرتون تو جاهایی که تو دانشگاه کارکردم(آزمایشگاه ها و کارگاه ها و نمایشگاه و ...) کمبود چی خیلی ملموس بوده؟
یعنی چه وسیله ای همه جا کمبودش احساس میشه؟
اگه حدس زدید؟
بله پیچ گوشتی.
شاید خیلی بی مزه و لوس به نظر بیاد این پست ولی یه چیز جالبی رو نشون میده که دانشجو ها اصلا به ابزار کارشون دقت نمیکنن.
فرض کنید طرف توی دانشکده مکانیک میخواد یه رباتی بسازه میره "قطعه های مصرفی" که میخواد رو میگیره مثل پیچ، لولا، موتور و ... . بعد میاد میبینه ا مثلا آچار آلن نداره یا پیچ گوشتی بدرد نخور داره. باید بره دنبالش بگرده و از یکی بگیره.
یا مثلا تو برق طرف یه مدار میسازه امپدانس 200 گیگااهم رو اندازه بگیره. بعد میبینه ابزار کالیبره کردنش یا ورودی دادن بهش رو نداره و یا باید برد رو بندازه دور یا سمبل کنه بره.
ولی آدمای حرفه ای رو که میبینیم، مثل مهندسایی که کار جدی انجام میدن یا پزشکا یا آشپز ها(مثلا آشپزا رو گفتم که یه آشپزی بود چاقویی که باهاش کار میکرد انقدر تیز بود که من و شما اصلا نمیتونستیم باهاش کار کنیم، انگشتمونو از دست میدادیم تو کمتر از 10 دقیقه) یا ... همشون ابزار کارشون رو از بهترین نوع انتخاب میکنن (تا جایی که بودجه داشته باشن) چون داشتن ابزار نا مناسب "منابع رو از بین میبره" منابع میتونه یه پیچ باشه یه وقتی باشه و ...
آقای شکر آبادی بود اومده بود به بچه های آزمایشگاه میگفت که شما تا وقتی اجاره ندید نمیتونید کار درست انجام بدید. جا برا خودتون نیست و پولشم نمیدید پس وقت بینهایت دارید برای همین کارتون حرفه ای نمیشه.
ازین جور چیزا و...
سلام
اخیرا فهمیدم آن تایم نبودن هم چندان بد نیست. مثلا وقتی کسی آن تایم نرسه سر یه کاری، یا یه قراری، میگه ببخشید دیر شد همین. ولی کسی که منتظر مونده هی مشغله ذهنی داشته که این یارو الان کجاس و چرا گوشیشو بر نمیداره و چرا ملت ملاحظه(شک دارم تو املاش) نمیکنن و ... خیلی طرف اول کمتر ضرر میبینه.
دوم این که یه سری آدما هستن کلا ساعت و زمان سرشون نمیشه مثلا سه تا یا دو تا از دوستای دبیرستانم بودن با هم یه ساعتی قرار میزاشتن، با هم 1.5 ساعت دیر میرسیدن. با اینجور آدما معاشرت کردن == الاف شدن به همون مدت 1.5 هست.
سلام
متن زیر چندان شیرین نیست یکم، و همچنین نمیخوام بگم من خیلی مشمولش نیستم و خوبم و ... ، فقط نقد میکنم. و واقع نگرانه میگم.
جالبه که 99% درصد کسایی که دیدم دارن درس مهندسیشونو میخونن دوتا ویژگی مشخص دارن:
1- کپی کردن تکالیف و درس نخوندن
2- سر امتحان شب امتحانی خوندن
و جالب اینه که چیزایی که میشنوم اینه که زیر فشار درسا داریم فلان میشیم و درسا خیلی سنگینه و ...
حالا سوال اینه که کسی که اینجوری درس میخونه و انقدر ادعا داره، باکسی که درس نخونده چه فرقی داره ؟ مگه این علم شب امتحانی که دو ساعت بعد امتحان یادش میره چیزی بهش اضافه کرده؟
این همه ادعا برای چیه؟ یکم واقع نگری هم خوبه دیگه، تو که هیچ - و دقیقا هیچ - چیز مفیدی برای ارائه کردن ازین مدرکت نداری به چیت مینازی؟ ازون کسی که درس نخونده مگه چیز بیشتری بلدی که انتظار داری کسی استخدامت کنه و ... ؟
و هزاران جای مختلف که تو کشور مدرک میدن دست مردم و اسم مهندس رو اینجوری خز میکنن. بعد ما میشیم اولین کشور تو نسبت مهندس به جمعیتش
"مهندس"
روز مهندس به همه "مهندسا" تبریک میگم
سلام
تاحالا شده یه کار احمقانه کرده باشید ولی به خاطر خوش شانسی یا هرچیز دیگه ای تهش به خیر گذشته باشه؟
برا من زیاد پیش اومده، چون از یه حد به بعدی که هیجانم زیاد میشه حقیقتا کارای احمقانه ای کردم که خب خیلی اتفاقات بدی بعدش نیفتاده. راه رسیدن به این مرحله از خریت هم کنار رفتن منطق بخاطر هجوم آدرنالین هستش فکر کنم!،
حالا این مهم نیست، مهم بعضی وقتاس که آدم هی با خودش فکر میکنه اگه یه درصد یه چیزی در اون روز اون جوری که پیش رفت پیش نمیرفت، آیا آخرش این شکلی که الان هست میبود یا نه؟
اونجاس که یهویی یک ساعت یا چند ساعت مخت شروع میکنه هی تحلیل کردن و هی تحلیل کردن همه چی و خیلی سخت میشه از این لوپ بیرون بیای!
---
نمودار بالا از تویه یه پیپر بود، یه سیستم با فیدبک آشوبیه که با دو تا شرایط اولیه که خیلی به هم نزدیکن شروع به کار کرده و خب خروجیشون میبینید ظرف یه مدت کم کلی فاصله گرفته.