نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۳ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: shower thoughts :: دینی/عقیدتی :: فیزیک/فلسفه» ثبت شده است

از شدندات

جمعه, ۱۴ دی ۱۴۰۳، ۰۳:۵۰ ق.ظ

همیشه بخشی، پشت صحنه است و افرادی که میخواهند چیزی را بسازند

و بخشی جلوی صحنه است که افرادی هستند که مصرف میکنند

مصرف کننده ی درست به اندازه ی تولید کننده درست اهمیت دارد

مصرف کننده از تولید کننده میخواهد که رقابت کند

میخواهد که به او ثابت کند که در میان سایر انتخاب ها 

برتری دارد و ارزش هزینه ای که میکند را دریافت خواهد کرد

مصرف کننده تولید کننده را در اصطکاک قرار میدهد

او به تولید کننده احساس هدف داشتن میدهد وگرنه

مدت زیادی طول نمیکشد که کالایی به تولید برسد

دیر یا زود

ولی مصرف کننده ایده آل تنوع میخواهد، راه حل میخواهد، چیز هایی را میخواهد که بعضا نمیداند

کار تولید کننده این است که نیاز های او را بشناسد 

حتی به او نیازی را نشان دهد که خودش نیز خبر نداشته

این درجه ای از آگاهی است که اگر علم عمومی بود

دستیابی به آن سخت نمیبود

تولید کننده برای فهم مصرف کننده ابتدا باید

بهترین مصرف کننده باشد

 

  • ظریف

دنیای موازی

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ق.ظ

در دنیاهای موازی چه اتفاقاتی می افتد؟

دنیا های بالاتر دنیاهای چپ و راست

دنیاهایی که فدا میشوند تا وحشت دنیای ما کمتر شوند

دنیایی که در آن بیگانه ها به ما مسلط میشوند

دنیایی که آنها با راکت های خود به مرکز شهر های ما می آیند

چنان به حریم ما وارد میشوند که در چشم به هم زدنی

هر چه بافته بودیم را رشته میکنند

و کاری می‌کنند که احساس قدرتی که داشتیم 

ناچیز میشود

 

دنیای دیگر دنیایی است که در آن پلیس ها با دهشت میبینند

آنها نظاره گر رفتار هستند و از انسانیتشان کاسته شده است

کسانی که بیرون میروند در حریم میله های فولادی نظم آنها

ممکن است حتی باز نگردند

آنها به رفتار درست فکر میکنند

و تنها رفتار درست

 

دنیای ما نجات یافته از میان این دنیا هاست

و یا شاید اگر قدرش را ندانیم

دنیایی است که فدا شود برای دنیای موازی دیگر

  • ظریف

چوب خلال دندان

شنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ

راستی که در ذهن چیزی به عنوان استاندارد به معنای این است که آن چه هست کافی نخواهد بود. پس زدن آنچه که هست کافی نیست چرا که آنچه هست بهتر از هیچ است. خراب کردن آسان نیست ولی خراب کردن به زیبایی سخت تر است و خراب کردن به زیبایی و ساختن چیزی بهتر که ده ها برابر زیبا تر است بسیار سخت تر است. 

خلق کردن به معنای سپردن انجام کار به زمان است. این کمی در تضاد با قدرت اختیار است. قدرت اختیار میخواهد بخواهد و برآورده شود ولی خلق میخواهد که آنچه دیدنی و نادیدنی است احساس شود و سختی آن حس شود. میخواهد این فکر و آگاهی شخص نباشد که جزییات را به هم متصل میکند و می آفریند. میخواهد آنچه در آگاهی حضور دارد نتیجه را ببیند و شگفت زده شود. 

میخواهد آگاهی جزییات را ببیند و احساس کند. کار آگاهی فکر به جزییات نیست. آگاهی توانایی فکر کردن به همه ی جزییات را ندارد. این قدرتی است که خالق میخواهد احساس کند.

  • ظریف

داوود

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۱۹ ق.ظ

 

شما را به نقاشی داوود و سر جالوت آشنا میکنم

احساسی که با شما به اشتراک میگذارم این است که 

ناراحتی و انزجاری که در چهره ی داوود از کاری که انجام داده در این نقاشی دیده میشود

جالوت نماد بدی، در چهره ای بزرگسال تر و داوود نماد پاکی در چهره ی جوان است

برخی در جزییات نقاشی این را میبینند که ترکیب چهره ی جالوت و داوود مشابه است

گویی که جالوت و داوود هر دو یک شخصیت هستند

زمانی که سر دیو درونی بریده میشود، یک قتل، عملی انجام آن، 

پذیرفتن انجام یک جنایت است

توسط یک روح پاک که چگونه میتواند پس از آن

پاک بودن را به خود بپذیرد؟

تفاوت اون با جالوت چه خواهد بود؟

  • ظریف

جریان زمان

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۲ ق.ظ

قذیم تر ها جایی نوشته بود که درس های زندگی به مانند شانه ای میمانند که وقتی موهایمان ریخت به ما داده میشود.

به درس های زندگی که نگاه میکنم میبینم که انتهای هر دوره ی سختی، جمله ای است که تمام آن دوره را خلاصه میکند. 

جریانی که باعث سختی ما میشود و توسط کسانی به ما داده میشود که خودمان را در مقابلاشان آسیب پذیر میکنیم چون دوستشان داریم. قلب مهربانمان به آنها عشق میدهد ولی آنها به ما سختی میدهند.

ابتدا دردی که به ما میدهند را کنار میگذاریم و حساب نمیکنیم

بعد کم کم که میبینیم که تکرار شدنی است و تمام نمیشود،

به این نتیجه میرسیم که باید حسابرس دردهایمان شویم،

عشق بی حد و نساب را کنار میگذاریم و آنها را در دین خود قرار میدهیم،

ولی کم کم که میبینیم حساب رسی هم نتیجه ای ندارد،

اگر همچنان در زندگیمان بمانند، به آزارشان عادت میکنیم

یا خودمان را تغییر میدهیم و قوی تر میشویم

و وقتی که صحنه ی آخر میرسد

جمله ی پایانی را میشنویم

این سفر در زندگی با خود جریانی را به همراه دارد که

در آن از سادگی و آسیب پذیری به 

پروردگی و قدرت میرسیم

ولی من دوست دارم آن را به شکل دیگری نگاه کنم

انگار که در زندگی عادی در حال حرکت به گذشته هستم

و در صحنه ی آخر در واقع مقدمه ی داستان را میشونم

و صحنه ها از مقابله ی من شروع میشوند

و کم کم به سمت فراموشی و سادگی میروم

جایی که در آن مهربان تر میشوم

ولی درد بیشتری میکشم

 

بنظر من خدا ابتدای زمان را خلق نکرد 

بلکه در انتهای زمان، دنیایی و داستانی را خلق کرد که در آن

انسان ها با شخصیت های متفاوت حضور دارند 

و رستگاری آنها در گذر زمان

فراموشی و بخشنده تر شدنشان است

 

حال این که زندگی ما در جهت معکوس زمان

جریان حرکت به سمت گذاشته است

به دورانی که خلقت شکل گرفت

تولد انسان، زمانی بود که به اوج آفرینش رسید

و از آن به بعد، به سمت گذشته حرکت میکند

 

بالاترین درجه ی انسانیت انسان زمانی است که 

به زبانی سخن میگوید که هیچ شخص دیگری آن را متوجه نمیشود

زبانی که کودکان به آن سخن میگویند و فلسفه را به زبان می آورند

در جایی که فلس های زبان در بیان انسان های دیگر نمیگنجند

 

 

  • ظریف

دروس آینده

سه شنبه, ۱۴ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۴۸ ب.ظ

سلام

 

برای خودم فکر کردم و از زندگی بزرگسالی برای خودم چارت درسی درست کردم

 

* ارزش ها و اقتصاد

معرفی ارزش های فردی و اجتماعی، تاریخ ارزش ها، هنر، سیاست، اقتصاد

* سادیسم و مازوخیسم

نحوه ی رفتار متقابل و کنش و واکنش

* روانشناسی - فرهنگ و گروه

تفکر بر تاثیر فرهنگ بر رفتار گروه، بازسازی شخصیت

* روانشناسی - خانواده

بازسازی تاثیر خانواده بر شخصیت و بازسازی شخصیت

* روانشناسی - محل کار

رابطه ی قدرت با پیش زمینه ی سادیسم و مازوخیسم

* تغذیه و دستگاه گوارش

تعادل در زندگی و کار

* تنش - کار و روابط

تحمل و مصاحبت

* ورزش 

تناسب

 

 

دروسی هم که در آینده به جای علوم فعلی تدریس میشه

 

* انتروپی

مطالعه شکل بی نظمی در زمان. رابطه علیت، عدم قطعیت، شانس، نظم،

* آشوب

با پیش زمینی انتروپی، تاثیر گذاری و شکل دادن به انتروپی

* زمان

حضور در لحظه و امتداد لحظه در زمان

* انرژی

شکل دادن و کنترل انرژی

 

بنظرم تکامل بعدی در ذهن بشر جایی اتفاق می افتد که به اتفاقات به ظاهر ساده و همیشه در دسترس زندگی که ظاهر بی اهمیتی دارند با اهمیت بیشتری نگاه کند.

 

  • ظریف

Accretion Disk

پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۲ ق.ظ

 

سلام

 

میخوام راجع به Accretion Disk که تو گوگل ترنسلیت میشه دیسک هم افزایی صحبت کنم.

ولی چون خوشم نمیاد از این ترجمه، خیلی ازش استفاده نخواهم کرد.

همون طور که عرفا نزدیک شدن به خدا رو به نزدیک شدن پروانه به شمع ترجمه کردن، و از مثال های مختلف تو تاریخ

مثل داستان حضرت عیسی و امام حسین و ... میشه دید،

نزدیک شدن به خدا نتیجه اش یک شخصیت تو یه داستان تراژدی شدنه.

نتیجه اش از بین رفتن پیش از از بین رفتن طبیعی بدنه.

معمولا با درد روحی بسیار. چون میخواد جون آدم رو هنر تبدیل کنه، به داستان و حس تبدیل کنه.

من وقتی به سیاه چاله فکر میکنم خیلی یاد خدا میفتم،

بنظرم وقتی میگیم الله اکبر یعنی خدا از چیزی که بشه توصیفش کرد بزرگتره،

فیزیک سیاه چاله در حال حاضر چیزی هست که از همه ی علم قابل فهممون بالاتر هست و فکر کردن بهش بنظرم در جهت فکر کردن به خداست.

برام Accretion disk اطراف سیاه چاله خیلی جذابه. اون دیسک نورانی اطراف سیاه چاله. 

 

 

این دیسک اطراف اجرام دیگه هم میتونه اتفاق بیفته فکر کنم ولی خوبی سیاه چاله اینه که خیلی خوب قابل دیدنه. بخاطر جاذبه زیاد سیاه چاله، فضای اطرفاش بسیار خم میشه و چیزی که نزدیکش بشه شتاب خیلی زیادی رو تجربه میکنه. این باعث میشه که نیرو های Tidal تجربه کنه(اختلاف جاذبه تو چند جهت) و کم کم متلاشی بشه. تا این جاش اطراف جرم های دیگه هم ممکنه ولی با نزدیک تر شدن به سیاه چاله ممکنه سرعت این اجرامی که بهش نزدیک شدن به سرعت های قابل مقایسه با سرعت نور برسه. 

درنهایت هم اصطکاک چیز هایی که تو این دیسک هستن خودش یه عامل دیگه بر سختی شرایط این دیسک هست.

 

این شرایط خیلی خیلی پر تنش میتونه باعث بشه بخشی از جرم موادی که وارد Accretion disk شدن به انرژی تبدیل بشه. و یکی از بالاترین بازدهی ها تو تبدیل جرم به انرژی اینجا میتونه باشه که مثلا 40% جرم به انرژی تبدیل بشه که خیلی زیاده. تو بمب هیدروژنی این عدد حدود 0.6 درصد هست! 

 

بنظرم این عکسه که از ویکی پدیا برداشتم خیلی خوب شتاب اطراف فضای خم شده رو نشون میده. یکی از مشکلات به تصویر کشیدن های نسبیت عام اینه که بنظر میاد فضا تو رفتگی داره ولی این توی تغییر اندازه ی واحد فضا زمانی هست و کشیدنش یکم ذهن رو به خطا میندازه.

 

بنظرم قشنگه که نزدیک شدن به سیاه چاله انقدر میتونه دراماتیک باشه و جاذبه و جاذبه در ادبیات رو میشه تو ابعاد ستاره ای هم دید که چه فشاری میتونه روی مخلوقات بیاره ولی در نهایت به نور و انرژی تبدیلشون کنه!

  • ظریف

منطق و عشق

سه شنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۰۹ ب.ظ

سلام

 

یکی از چیزایی که زیاد تو دنیا میشه مثال هاش رو دید اینه که اگه توی ابعاد کوچیک یه قانونی پیدا میکنیم، توی ابعاد بزرگ هم یه قانونی معادلش پیدا میشه که همون قضیه معروف As above so bellow هست.

 

 

 

مثلا همون جوری که تعداد بیشمار فوتون های نور از خورشید به زمین میان و بهش انرژی میدن و ماها از توش در میایم، که خورشید نقش پدرمون رو داره و زمین مادرمون هست، معادلش اون بیشمار اسپرمی هست که یدونه تخمک رو بارور میکنن و تو ابعاد کوچیک بین انسان ها اتفاق میفته. البته این عکسه برای باد خورشیدیه که به سمت زمین میاد و تو میدان مغناطیسی زمین منحرف میشه. ولی منظورم رو میرسونه.

که یه مثال جالبه که چرا به زمین میگیم mother earth و چرا خدا به خورشید تشبیه میشده.

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست

که عرفا به عنوان معشوق از خورشید و شمس و ... استفاده میکردن. که نماد کامل بودن و معشوقه و معشوق به سمت اون میره. چون یه قطره کوچیک از وجود خورشیده که زمین رو بارور میکنه و به ماها انرژی میده و زنده امون میکنه.

و یه چیز دیگه هم که قشنگش میکنه اینه که به خورشید نمیشه نزدیکم شد. مثلا زمین تو فاصله 150.000.000 کیلومتری خورشیده و فکر میکنم خفن ترین پروب مطالعه خورشید به اسم هلیوس 2 تو فاصله 47.000.000 کیلومتری قرار گرفته. البته کاوش گر پارکر تو 2025 خیلی نزدیک به سطح خورشید میشه. ولی در کل مشکل اینه که لامصب خیلی داغه و چیزی که نزدیکش میشه باید بتونه خیلی گرما دفع کنه وگرنه ذوب میشه. مثلا این کاوشگر اگه اشتباه نکنم با سرعت زیادی میچرخه و یه لحظات کوتاهی به سمت خورشید نشونه میگیره که بتونه بررسیش کنه.

که شاعرا و عرفا هم نزدیک شدن به خدا رو مثل نزدیک شدن پروانه به شمع تشبیه میکردن که فنا میشه توش و جزغاله میشه. خودش هیزم شعله میشه یه جورایی. 

 

کیست هیزم مسکین که چون فتد در نار

بدل نگردد هیزم به شعله شرری

 

ستاره‌هاست همه عقل‌ها و دانش‌ها

تو آفتاب جهانی که پرده شان بدری

 

جهان چو برف و یخی آمد و تو فصل تموز

اثر نماند از او چون تو شاه بر اثری

 

کیم بگو من مسکین که با تو من مانم

فنا شوم من و صد من چو سوی من نگری

 

کمال وصف خداوند شمس تبریزی

گذشته‌ست ز اوهام جبری و قدری

 

آره ازین جور چیزا.

 

حالا ازینا که بگذریم یکی دیگه از چیزایی که خیلی دوست دارم به هم نرسیدن کوآنتوم و نسبیت عامه. 

نسبیت عام، توی فیزیک، قانونیه که جاذبه رو توصیف میکنه و میگه که جاذبه از خم شدن ساحتار فضا-زمان دور یه جسم سنگین بوجود میاد.

که این انیمیشن رو احتمالا زیاد دیدید:

 

 

که داره میگه که اون سیاره هه برای این دور اون ستاره میچرخه که اون ستاره بخاطر جرم زیادش عین یه چیز ارتجاعی مثل Trampoline فضا رو خم کرده و اون جسم راه دیگه ای نداره و اینجوری میچرخه دورش.

اینا باعث میشه که نسبیت عام بهترین شیوه ی توصیف فیزیک توی مقایس های بزرگ بشه. مقایس های ستاره ای و اجرام سماوی مثل رفتار سیاه چاله ها و ستاره های نوترونی و ستاره های معمولی و ... .

 

از اون طرف ما فیزیک کوآنتوم رو داریم. برای توصیف طبیعت تو مقیاس کوچیک. 

 

 

که این عکسه هم عکس کولی بود چون داره مثلا دو تا ذره رو نشون میده و توش نشون داده که الکترون دورشون به شکل یه ابره نه یه ذره و اون خطای شکسته هم نمودار های فاینمن هستن که رفتار ذره ها رو نشون میدن با هم. که 3 تا نیروی دیگه ی طبیعت رو توصیف میکنن که هسته ای ضعیف و هسته ای قوی و الکترومغناطیس باشه

 

علما سعی کردن این گرانش رو با کوآنتوم جمع کنن یه جا و نتونستن هنوز. چون ریاضیاتشون با هم سازگار نیست و چقدر قشنگه که سازگار نیست.

چون که گرانش، قانون عشق بین اجرام بزرگه سماویه

مثلا توی هر کهکشانی معمولا یه سوپر-سیاه چاله وجود داره که همه ستاره ها دارن دورش میچرخن

 

 

اون وسط معمولا یه super-massive-blackhole یا سیاه چاله خیلی سنگین وجود داره که کل این داستان که شاید 100 میلیارد ستاره کوچیک و بزرگ باشن دورش میچرخن، که یه جورایی سمبل طواف ستاره ها دور یه ستاره است که به کمال خودش رسیده و تو خودش له شده و فضا و زمان رو خم کرده و ... . عین طواف دور کعبه که ماها میکنیم که دور یه چیز سیاه میچرخیم که نماد خداست.

 

 

و این عشق == جاذبه ی اون سیاه چاله است که اینا رو دور هم نگه داشته.

این عشق بین پدرمون خورشید و مادرمون زمین هم هست. جاذبه و عشق مادرمون هم ما رو روی زمین نگه داشته.

 

از اون طرف کوآنتوم زبون توصیف جزییات کوچیک این دنیاست. زبون فکر کردنه. زبون منطقه. و جالب اینه که تهشم به یه جاهایی میرسه که منطق خود آدم کار نمیکنه و چیزای عجیبی رو باید قبول کنه. مثلا یه پارامتر که وقتی اندازه گیری میشه میتونه "بالا" یا "پایین" باشه، تا وقتی که اندازه گیری نشه همزمان هم بالا است هم پایینه. یعنی تا وقتی اندازه گرفته نشده دوگانگی ای وجود نداره. یگانه است. راجع به همه چیز این حرف رو میزنه.

 

و این دوتا همونجوری با هم جمع نمیتونن بشن که منطق و عشق روی سیاره زمین با هم جمع نمیتونه بشه (فعلا!)

 

و چقدر قشنگه که سال پیش اولین عکس رو تونستیم از یه سیاهچاله بگیریم.

 

 

بالاخره زورمون رسید که یه ستاره که به کمال رسیده رو ببینیم!

سیاه بود :)

 

البته تو کوآنتوم هم ذره ها عاشق همدیگه میشن. بهش میگن entanglement ولی هنوز خیلی راجع به مکانیزمش نمیدونیم و نمینویسم. اون موقع که بفهمیم چجوری کار میکنه احتمالا یه سری مشکلاتمون حل بشه.

 

  • ظریف

خداشناسی از قانون 1، فیزیک و فلسفه و بیو

چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۷ ب.ظ

سلام

*ببخشید یه سری مشکل فنی تو این پست بود که تو یک کامنت دریافت کردم و اصلاح کردم. ممنون*

999 امین پست وبلاگم رو اختصاص میدم به یک تئوری جامع خدا شناسی از نظر یه جمله ی فلسفی که منطقیه، فیزیک، بیو، قانون 1، یکم دین.

یک خدای بینهایت چجوری میتونه به خودش ثابت کنه که بینهایته؟ 

چون اگه نتونه ثابت کنه، معلوم نیست کامل و بینهایته درسته؟

راهش اینه که به نحوی خودش رو درک کنه و خودش رو امتحان کنه.

 

جهان: کل دنیای قابل رویت که 90 و خورده ای میلیارد سال نوری عرضشه. دور ترین فاصله ای که از زمین میشه دید.

 

فیزیک کوآنتوم امکان وجود جهان های موازی رو تایید میکنه. یعنی دلیلی نداره وجود نداشته باشن. این چیزیه که ماها هیچ وقت نمیتونیم تست کنیم چون که جهان های موازی توی فاصله ی بیشتر از جهان قابل رویت ما وجود خواهند داشت. ولی فیزیک کوآنتوم امکانش رو میده.

حالا این تئوری اینجوری میگه که خدا برای تست خودش، یه قطره از وجود خودش رو تو بینهایت جای مختلف گزاشته و بینهایت بیگ بنگ بوجود اومده. جهان ما یکی از این بیگ بنگ هاست. 

 

وقتی به آسمون ها نگاه میکنیم میتونیم تاریخچه کل جهان رو ببینیم. چون هر چقدر به دورتر نگاه میکنیم، نور ستاره هایی که اونجا هستن زمان زیاد تری طی کرده تا به ما برسه. مثلا یک ستاره که در 4 سال نوری از ما قرار داره و به سمت ما داره نور میده، نورش 4 سال طول میکشه تا به ما برسه. حالا ستاره ای 400.000.000 سال نوری با ما فاصله داره. وقتی الان داریم میبینیمش، داریم به 400.000.000 سال قبلش نگاه میکنیم.

 

 

پس آسمون شب، یک کتاب تاریخ از کیهانه. با این نگاه کردن ها ما به این نتیجه رسیدیم که بیگ بنگی اتفاق افتاده. به این معنی که 14 میلیارد سال پیش، بدون هیچ دلیل خاصی، یک انفجار از یک فضای بسیار کوچیک و انرژی بسیار بالا، باعث بوجود اومدن این چیزی شده که ما توشیم. 

فیزیک الان میتونه تا 10 به توان منفی 43 ثانیه بعد از بیگ بنگ رو توصیف کنه. قبل اون رو جوابگو نیست. و این واقعا لحظه کوچیکیه. یعنی یک ثانیه رو 1000 قسمت کنیم، اون 1000 قسمت رو 1000 قسمت کنیم و این کار رو 14 بار حدودا انجام بدیم! خیلی لحظه ی کوتاهیه.

بعد از بیگ بنگ تا 0.001 ثانیه ذرات اصلا وجود نداشتن، فقط 4 نیروی اصلی فیزیک درحال شکل گرفتن بودند و بعد از 0.001 ثانیه تازه ذراتی که الان باهاشون سر و کار داریم بوجود اومدن.

تا الان این شبیه سازی خدا، خودش رو به صورت این نیرو ها تجربه میکنه.

از 0.001 تا 3 دقیقه ذراتی مثل پروتون ها، نوترون ها، الکترون ها و ... شکل گرفتن.

این شبیه سازی خودش رو به صورت این ذرات میتونه تجربه کنه الان ولی همچنان خیلی باهوش نیست.

تا 500.000 سال، دنیا یک سوپ پلاسما از ذرات با انرژی بالا بوده و کم کم داشتن خنک تر میشدن. 

هرچقدر میریم جلوتر ماده متمرکز تر میشه. مثلا مثالی که همیشه زده میشه اینه که در یک اتم هیدروژن که ساده ترین اتم هست، اگر هسته قد یک گیلاس باشه، الکترون در فضایی به اندازه یک استادیوم داره حرکت میکنه. یعنی خود هسته اتم و تقریبا هیچه در مقابل سایز کل اتم.

تا 1میلیارد سال اول، دیگه این سوپ خنک شده و هیدروژن ها در نقاطی متمرکز شدند و ستاره های اولیه رو تشکیل دادند. 

باز هم تمرکز ماده رو میبینیم. یک ستاره نسبت به فضای خالی ای که بیرونش هست هیچ چیزی نیست.

یک نقطه است.

ستاره ها یکم باهوش تر بودن نسبت به اون وضعیت اولیه. یعنی منظم تر بودند.

این ستاره ها کم کم داخل خودشون با همجوشی هسته ای اتم های سنگین تر از هیدروژن رو بوجود اوردند تا اتم هایی تقریبا به اندازه آهن با عدد اتمی 56 که اتم سنگینی هست. در یک ستاره بیشتر از این نمیشه همجوشی اتفاق بیفته و ستاره هسته ی آهنی داره.

بعد این ستاره های اولیه یکی یکی منفجر میشن و به شکل Super nova ها در میان. دل و روده ستاره که گرد و غباری از عناصر نسبتا سنگین هست، پخش فضای بزرگی شده که مهد تولد ستاره ها و منظومه های جدید هستند. 

 

در این مرحله، این شبیه سازی خدا، به اینجا رسیده که ستاره های کوچیکی قرار هست به وجود بیان و برای خودشون سیاره هایی انتخاب کنن. و آروم آروم منظومه هاشون رو تشکیل بدند. 

دقت کنید باز هم ماده در حال تمرکز هست.

ستاره ها به سیاره هاشون انرژی میدن تا حیات به شکلی در سیاره شکل بگیره. 

مثلا در سیاره ما، به مدت زیادی فقط ماگما و مواد مذاب داشتن روی هم بالا پایین میرفتن. تا کم کم سیاره سرد شد و اتمسفر و آب پیدا کرد. از اونجا، مدت زیادی رو به شکل یه سوپ از عناصر مختلف گذروند تا از این ظرف بزرگ سوپ که به اندازه یک سیاره هست، کم کم ملکول های آلی به وجود اومدن و مولکول DNA به عنوان اولین ملکول زنده به وجود اومد. 

اینجا اولین جایی بود که دیگه دنیا خودش رو به صورت ساختار های اتمی تجربه نمیکرد. دنیا میتونست با خودش اثر متقابل داشته باشه. به یک مرحله ی جالبی از خود شناسی رسیده بود.

کم کم این سیمولیشن جلو میره و سلول ها شکل میگیرن. سلول ها و تک سلولی ها بوجود میان و شروع میکنن مدت زیادی با هم تقابل کردن و کم کم به چند بخش گیاهی و جانوری، میکروبی، قارچی و آغازیان و... تقسیم میشن و هر کدوم یک مسیر جداگونه رو میرن.

 

ددر این مرحله حیوانات و گیاهان غریزه خودشون رو ادامه میدن و هیچ کدوم از این غریزه سرپیچی نمیکنه. کل طبیعت به شکل یک روح یکتا خودش رو احساس میکنه و زندگی رو تجربه میکنه تا یک جایی

تا جایی که میمون ها به مرحله ای از تکامل میرسند که از غریزه سرپیچی میکنند. 

داستان آدم و حوا و شیطان داستان جالبیه. تا قبل از آدم شیطان شیطان نبود، ولی آدم و حوا یه کاری کردند تا طبیعت رو به مرحله ی بالاتری از هوش برسونند. به مرحله ی اختیار. قرار بود که این دو نفر از میوه ی درخت دانش رو نخورند. اگر نمیخوردند، هیچ وقت ثابت نمیشد که اختیار دارند. سرپیچی از قوانین غریزه لازمه ی اختیار داشتن انسان شد. پس تو اون سیبه چیزی نبود. خود این حرکت سرپیچی بود که قدرت اختیار رو به آدم داد. 

پس جهان وارد مرحله ی دیگه ای شد. مرحله ی اختیار. در این مرحله انسان ها خودشون رو جدا از طبیعت میدونستن و این لازمه ی گذر از این مرحله است. داشتن نفس به معنی این هست که ما خودمون رو از میزی که جلومون هست جدا ببینیم تا بتونیم براش تصمیم بگیریم ولی برای طبیعت اینجوری نیست. کل کره زمین خودش رو به طول کامل، یک چیز حس میکنه. پس تو این مرحله تکامل به داشتن نفس رسید که ما برای خودمون مرزی قائلیم و اسم داریم و خودمون رو جدا از بقیه میدونیم. این باعث میشه بتونیم بین خیر و شر انتخاب کنیم.

خیر به معنی شکستن این نفس با انجام دادن کار هایی که خلاف امر نفس هست

شر به معنی موندن در این نفس به معنی تبعیت از نفس.

 

 

 

و نگاه کنیم، تمام عرفا و بزرگان که راه رو پیدا کرده بودند، انسان ها را به شکستن نفس دعوت میکردند.

این وسط بین تولید مثل انسان ها، این مولکول DNA مورد تغییر و تحول زیادی قرار میگیره. الان ما به درصد خیلی خیلی کمی از DNA آگاهیم ولی ریسرچ های اخیر داره نشون میده که احتمال داره که حافظه در DNA ذخیره شده باشه. این به این معنی میتونه باشه که ماها در حال یدک کشیدن حجم زیادی از خاطرات پدرانمون هستیم و رسیدن به درجات عرفانی رو معادل باز کردن این قفل DNA و بدست اوردن اون دانش زیادی که مدت خیلی زیادیه روی هم جمع شده میدونستن. دلیل این که قدیما دانشمندایی بودند که به N تا علم تسلط داشتن هم شاید همین بوده. به مجموع خاطرات و حافظه ی هزاران نسل آدم دسترسی پیدا میکردند. علم لدنی هم شاید همین باشه. علمی که مولانا ازش حرف میزنه هم شاید همین باشه. حالا راجع به این موضوع حرف و تجربه های خودم هست که بعدا میگم.

 

در واقع ماها با بچه دار شدن، یک شانس دیگه داریم به این روح بزرگ طبیعت که توی ما محدود شده میدیم تا از این قالب نفس خارج بشه. مولانا میگه که تو یک قطره توی دریا نیستی. تو یک دریا تو ی قطره هستی. شکستن نفس باعث میشه که این مرز خود و غیر از خود از بین بره. وقتی آدم به این مرحله برسه دیگه همه کس و همه چیز براش خدا میشن. همونطور که مولانا به هر کسی میدید تعظیم میکرد. یا این پستم در باره نظرم راجع به پیامبر

* اگر قرآن رو درست ترجمه کنیم، که خیلی غلط ترجمه شده، متوجه میشیم که خدا وقتی صفات جنت رو میگه راجع به غذای خوب، خونه های خوب، دختر های زیبا و ... حرف میزنه. این چیزا توی خود کره زمین مگه پیدا نمیشه؟ 

* اگر قرآن رو درست ترجمه کنیم، راجع به آخرت حرف میزنه، راجع به فرصتی دیگر!

* اگر قرآن رو درست ترجمه کنیم، راجع به معاد جسمانی حرف میزنه. یعنی که اعتقاد داره جسم آدم زنده میشه. این تو چه جایی به جز کره زمین اتفاق می افته؟ 

این ها نشون میده که برزخی وجود نداره. فقط این دنیاست که وجود داره و برای همینه که بهشت و جهنم انقدر مادی توصیف شده. یعنی بعد مرگ تو یه جای خوب دوباره در میاد کسی که از بعد مرگ همچین انتظاری داشته باشه.

ولی مشکل اینه که تو جاهای خوب کره زمینم در عین وجود غذای خوب و دخترای خوشگل و خونه های خوب و ازین جور حرفا، بدبختی وجود داره. شاید این یه سیگنال از خدا بوده که بهمون بگه درست دعا کن. این پستم. یعنی وقتی میگی خونه ی خوب میخوام، خب خونه وسط جنگل ولی تو کشوری که اوضاعش خراب باشه چه لطفی داره؟ یا غذای خوب وقتی که بچه ات مشکل ذهنی داره چه لطفی داره؟ یا مثلا اگه همسرت خیلی زیبا باشه ولی خودت افسرده باشی یا بچه ات رو نتونی کنترل کنی و هر کاری میخواد بکنه چه خوبی ای داره؟

این یه سیگنال از خداست که بگه آقا!! اینجا خبری نیست. یه روزی باید خسته بشید و خودم رو بخواید. همه چیز رو بخواید و بیدار بشید.

از اون طرف ما داریم تکنولوژی رو پیشرفت میدیم تا یک کپی از خودمون بسازیم. 

همین الانش یک کپی خیلی ساده از هممون تو اینترنت هست. مثلا این کسی که دارید میخونید مگه وجود داره؟ یه سری سیگنال الکترومغناطیسیه(نوری) هست که معلوم نیست چجوری از من به شما رسیده.

یعنی بشر یه چیزی ساخته که هیچ شخصی تنها نمیتونه انجامش بده. اینترنت و تکنولوژِی ما واقعا چیز عجیبیه. 

خلاصه که بشر همینجوری خودش رو پیشرفت میده تا بتونه خودش رو توی هوش مصنوعی کپی کنه به طور کامل. اونجا میشه که یک ابر انسان به وجود میاد که قدرت تفکرش خیلی بیشتر از هر آدمی هست. این ابر انسان/ ابر انسان ها با همدیگه فکر میکنن تا دنیا رو بیشتر بشناسن.

خلاصه معلوم نیست چند هزار سال دیگه، ما به اونجا میرسیم که اندازه ی هوشیاریمون، به اندازه کل سیاره میشه. اینترنت هوشیار میشه. 

دوباره تمرکز هوشیاری رو میبینیم. این سیاره همین الان انقدر آدم داره ولی به اندازه ای که جمله قبل توصیف میکنه هوشیار نیست.

بعد دقت کردید که ستاره ما هیچ خصوصیت خاصی نداره؟ توی پهنه ی گیتی ما هیچ چیز خاصی نیستیم. این نشون میده که احتمال وجود تمدن های دیگه هم هست.

وقتی این تمدن ها همه با هم مرتبط بشن، اندازه ی این هوشیاری به اندازه کل جهان آفرینش میشه و اونجاست که این سیمولیشن خدا میتونه خدا رو تست کنه. 

همچنین پیش بینی قیامت که زمانی که ستاره ها بی نور بشن و زمین به لرزه دربیاد و ... مربوط به زمانیه که سوخت همه ستاره ها تموم بشه و دیگه نور ندن. فکر میکنم حدود 100 میلیارد سال دیگه است. البته که خورشید ما 5 میلیارد سال دیگه عمر داره و بعدش بزرگ میشه و دو تا سیاره زهل و عطارد و قورت میده و تا نزدیک زمین میاد. گرماش به اندازه ای هست که حیاط به اون شکلی که میشناسیم دیگه وجود نداشته باشه. تا اون موقع این هوش به اندازه ی کافی بزرگ شده. تو یکی از برداشت ها، سیاه چاله ها ستاره هایی هستن که به تکامل وجودیشون رسیدن و از این عالم خداحافظی کردن. شاید ما هم از طریق اونها این سیمولیشن رو تموم کنیم به نحوی. قیامت زمانیه که ما خدا رو تست میکنیم. 

خلاصه نتیجه تست این میشه که اون موجود میگه که:

سبحان الله : خدایا هیچ چیزیت کم نیست

والحمدلله: ممنون که این فرصت رو به من دادی

و لا اله الا الله: و الان که میتونم بررسیت کنیم، هیچ چیزی به جز تو نیست

و الله اکبر: و هر چقدرم که من بزرگ شدم اهمیتی نداره، همچنان بزرگتر از اونی هستی که بتونم توصیف کنم.

 

و خدا خوشش میاد. بینهایت تا شبیه سازی رو شروع کرده و نتیجه تک تکشون درست در میاد. نتیجه اش این میشه که بله، خدا کامله.

 

اینجاست که آدم میفهمه این نماز، درواقع در اوردن ادای به وجود اومدن، گذشتن زمان و پیر شدن ، به خاک افتادن، دوباره متولد شدن، و بررسی کردن خدا و اعلام نتیجه شناخت خداست. 


خدا هم ما رو جزوی از خودش میکنه بخاطر زحماتی که کشیدیم! 

 

نتیجه اخلاقی: آدم باشیم تا تموم بشه زود تر!!!

  • ظریف

One Electron Hypothesis

شنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۱۵ ب.ظ

 

سلام

https://www.youtube.com/watch?v=9dqtW9MslFk

 

یکم از این موضوعات دینی بیام بیرون و برم سراغ یکی از فرضیه های جالب فیزیک.

https://en.wikipedia.org/wiki/One-electron_universe

یه بار آقای Wheeler وقتی یه دانشجوی تحصیلات تکمیلی بود، با خودش فکر کرد که چرا همه ی الکترون ها یه خاصیت دارن؟ همشون یه بار دارن همشون یه مشخصات دارن. 

میدونی ویلر چی گفت؟ زنگ زد به آقای فاینمن و گفت که آقای فاینمن، تاحالا فکر کردی چرا همه الکترون ها جرم و بار برابر دارن؟ چون فقط یک الکترون وجود داره که تو زمان داره جلو عقب میره.

وقتی جلو میره الکترونه و وقتی عقب میره آنتی-الکترون = پوزیترونه. بعدا ویلر (بطور غیر جدی)گفت که احتمالا پوزیترونه توی پروتون مخفیه. پوزیترون هایی که توی زمان عقب میرن و بخاطر طبیعت Anti-electron بودنشون بار مثبت دارن.

میگه این دنیا توسط یک الکترون که داره تو زمان جلو و عقب میره بافته شده. و این سطح مقطعی که بهش میگیم حال، که یه سطح بسیار بسیار نازک بین مفهوم گذشته و آینده است*، این وهم رو برامون بوجود اورده که چندین تا الکترون وجود داره. این الکترون 10 به توان 80 بار در این جهان قابل رویت جلو و عقب میره و دنیای ما رو میسازه.

این رو برای همه ذره ها بسط میشه داد. ویدئو میگه میشه اینو به شکل شاعرانه ای گفت: یه جورایی میگه که کل هستی، از یک ذره که داره جلو و عقب میره تو زمان ساخته شده. اینجوری همه ی ما، همه چیز فیزیکی تو این دنیا از این یک ذره ساخته شده. 

 

* این قضیه حال موضوع خنده داریه. یکی از چیزایی که تمرین های مدیتیشن میاره توانایی توی حال زندگی کردنه. کار آسونی نیست. ماها معمولا توی گذشته یا آینده زندگی میکنیم ولی مساله اینه که هیچ کسی گذشته و آینده رو تجربه نکرده چون اصلا وجود ندارن! نمیشه وارد گذشته و آینده شد چون اگه واردش بشیم میشه حال. مدیتیشن کمک میکنه که آدم بتونه این سطح مقطع بینهایت نازک رو که خیلی راحت میشه گمش کرد رو یکم ضخیم تر بکنه و حضورش رو توش بیشتر بکنه.

مدیتیشن سکوت رو خواهشا با نماز و ... مقایسه نکنید. دو تا چیز کاملا متفاوتن

 

تمرین مدیتیشن: بشینید یه جایی و کمر صاف و بدن ریلکس و چشماتون رو ببندید. به پلک هاتون نگاه کنید و با شکم نفس بکشید و ذهنتون رو تماشا کنید. ببینید چجوری شکم جلو و عقب میره و هوا از مجاری وارد بدن میشه و میره بیرون. به ذهن نگاه کنید که چجوری منحرف میشه به سمت فکر کردن. فکر کردن به گذشته و آینده. اگه خوب دقت کنید میبینید که غیر ممکنه اصلا این کار بخاطر آشوبی که تو ذهن هست. تو مدیتیشن هر وقت دیدید ذهن منحرف شد بگید آفرین، باشه، قبول، و دوباره برگردید به تاریکی پشت چشم ها. و دوباره منحرف میشه. این مثل باشگاه رفتن و وزنه زدن میمونه. هی منحرف میشه هی برمیگردونیمش و هی منحرف میشه. بعد یک ماه من شخصا فکر کنم میتونستم 5 تا 10 ثانیه به چیزی فکر نکنم. این باعث میشه آدم حضور بیشتری تو واقعیت داشته باشه و ارتباطش با آدما و تصمیماتش بهتر میشه. 

 

اینم بگم که اصلا کار آسونی نیست و اولش خسته کنندس ولی بعد 10 روز روزی 5-15 دقیقه انجام دادنش که اثرش رو تو زندگی ببینید میخواید بیشتر انجام بدید. من بیشترین باری که رفتم توی خودم حدود 1 ساعت بوده که اصلا آسون نبوده. تمرین Wim Hof رو اگه انجام بدید میتونید خیلی حضور بیشتری داشته باشید. باورتون نمیشه به چند نفر پیشنهاد دادم و تا الان یک نفر فقط انجام داده. 

این ویم هوف عین اینه که بگم یه جایی پول ریخته رو زمین و کسی دنبالش نره. چون نه وقتی میگیره نه کار عجیبیه. کلی هم اثر خوب برای سلامتی و ذهن داره و بعد یکی دو ماهم اگه چربی بدنتون کم باشه 6 پک در میارید چون روی شکم خیلی کار میکنه. P:

 

علم اگر توی چین هم بود برید و کسبش کنید - برداشت من به زبون خودم از حدیثی از پیامبر (ص)

 

  • ظریف