نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

کلی احساسات

چهارشنبه, ۸ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ب.ظ

سلام

بعد چند روز ابری دلگیر 

چند روز ابری که توش 2 3 تا امتحان داشتم که خیلی جالب نبودن

دیشب بارون شروع شد. 

بارونی که برخلاف همیشه قطره هاش جوری نبود که وقتی زیرش راه میری از بالای کله تا کف پات خیس بشه. دونه های ناز و ریزی داشت و زیرش راه رفتن لذت بخش بود

و بارونی که خیابونا توش خیلی قفل نشد خوشبختانه

دیشب بعد خوندن کتابم دوساعت زودتر، ساعت 10 چسبیدم به شوفاژ و خوابیدم و صبح 11 ساعت بعد و بعد دیدن کلی خواب چرت و پرت بیدار شدم و پاشدم برم دانشگاه

تو دانشگاه دیدن بچه ها که انقدر رد داده بودن که پاس شدن براشون مهم بود فقط کلی امید به زندگی بهم داد و بعد خوردن غذای سلف و بحث همیشگی بعد غذا راجع به گوشت گربه بودن یا نبودن غذا پاشدم رفتم بیرون در حالی که بارون کمی شدید تر میومد و سمت بوفه رفتم

یه کاپوچینو گرفتم و اومدم قدم زنان بیرون. خیلی حس خوبی بود هر فوت توی لیوان کلی بخار رو عینک مینشوند و بعد پاک شدن بخارا دوباره بارونو میشد دید که ریز ریز زمین میخوره.

الانم سوار یه تاکسی ام که راهو بلد نیست و همه جا رو اشتباه میره ولی انقد هوا خوبه که اعتراض نمیکنم...

خوش میگذره حقیقتا...


  • ظریف

خوبه

دوشنبه, ۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ

سلام

امروز میتونم بگم روز مزخرفی داشتم. نه به معنی روز بد ها؛ به معنی روزی که چندین کار فوق العاده مهم داری ولی یه سری کارای اشتباه پشت سر هم انجام میدی که فکر میکنی درست بودن ولی اشتباه بوده. 

ولی خب بعد یه مدت طولانی دوری از 9gag یه کامنتم 500 تا upvote داشته که خب همینش خوبه...

به قول این عکسه

So i got that goin for me which is nice...


  • ظریف

نصفش

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۸ ق.ظ

سلام داشتم فکر میکردم که بعضی وقتا انجام نصف یه کار نصف ارزش اون کار رو نداره... خوبه که اگه نمیتونم کلش رو انجام بدم اصلا انجام ندم یا صبر کنم وقتی تونستم انجام بدم. صرفا کار فنی منظورم نیستا مثلا میتونه .. ولش


به یه چیز دیگه هم داشتم فکر میکردم. من از ترم 3 یا 4 ببعد کتاب دانشگاهی نخریدم بجز برای درسای عمومی و همشو pdf کتاباشو خوندم... خیلی ناراحتم کتابخونه از کتابای من خالیه. داشتم فکر میکردم( بچه های آیندم اگه زنده باشم و برسم به این مرحله از حیات) خفن ترین کتابی که ببینن کتاب مدار و سیگنالم باشه ، چه حسی بهشون دست میده؟؟! ناراحتم!!


  • ظریف

امید

جمعه, ۳ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ب.ظ

سلام

درسته که تقریبا گند زدن تو هر چی دلستر لیمو هه رفت و الان تقریبا همشون مزه آب شکر میدن ولی میتونیم امیدوار باشیم که چای شیرین با لیمو رو که هنوز داریم :)

خدایا مرسی :)

  • ظریف

نه!

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۵۳ ب.ظ


سلام

با تشکر از علی.س تونستم تو زندگیم بالاخره یه بار نه بگم :/ خیلی حس خوبی داشت حقیقتن..

  • ظریف

شب؟!

شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۹ ق.ظ

سلام

با این وضعی که صبحا پا میشم و رو تختی و پتو و ... دارن باید یه پیشنهاد بدم تو Exorcist یا Conjuring بعدی یه نقش هم به من بدن ...

  • ظریف

فیلم

جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ب.ظ


سلام

چند روز پیش با علی.س داشتم راجع به نحوه ی فیلم دیدن و ... صحبت میکردم. بعد به ذهنم رسید که چرا یه فیلم رو بعضی وقتا چندین بار میشینم میبینم. یکم فکر کردم دیدم که بعضی وقتا دوس دارم این دفعه که فیلم رو دیدم یه پایان دیگه دیگه داشته باشه و اون اتفاقا نیفته... یه تصمیم مهم تو فیلم گرفته نشه و ... یکم بی عقلیه ولی واقعا انتظارشم لذت داره...   

^^^ این فیلم رو پریروز دوباره دانلود کردم که تو آرشیوم داشته باشم.

یادمه چند سال پیش که اولین بار Leon the Professional رو دیدم انقدر تو فیلم غرق شدم و انقدر خوب شخصیتاش ساخته شده بودن که فیلمی که اون داستان ساده رو داره رو شاید 5 بار در دو روز دیدم و کلی نقد ازش خوندم و موقعی که عکس بالا رو دیدم خیلی تو ذوقم خورد. واقعا ماتیلدا و استنسفیلد تو ذهنم دو تا دشمن بودن... 


یکم خل بودنم جالبه ها

برم دوباره ببینمش :)) شاید ایندفعه یه جور دیگه تموم شد..

  • ظریف

چهارشنبه

چهارشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ب.ظ

سلام

قبلا گفته بودما ولی عاشق چهارشنبم ، چون میدونم فردا و فرداش تعطیله. البته این هفته که پسفرداش هم تعطیله به قول معروف یووووهووو


  • ظریف

داقعه

سه شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ب.ظ

سلام

من قبلا که آقای شکرابی رو دیده بودم حس میکردم آدم مغروریه و نباید نزدیکش شد.

دیروز بود یه چند روز پیش یا ...از حرفاش فهمیدم که من داشتم خیلی رئال و دلسوزانه شاید به دنیا و آدماش فکر میکردم. یه حدی از دافعه واقعا برای زندگی تو دنیای واقعی لازمه و حس کردم چقدر آدم فهمیده ایه یه جورایی.

امروز یکم دافعه به کار بردم (هه) و حس کردم قشنگ که چقدر کار رو جلو میندازه. هرچند که ممکنه بقیه حس یکم خوبی به این جدیت نداشته باشن. در واقع نکته اینه که کسایی که قبلا ها حس خوبی بهشون داده بودم چه گلی به سرم من و کار و خودشون زدن که الان بخوام اونجوری رفتار کنم...

عجیبه واقعا 

  • ظریف

حق

يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۷ ب.ظ

سلام

توی این 3-4 روز اخیر طی 2 تا ضربه اساسی ای که بهم وارد شد حس کردم که مقدار بسیار زیادی سرم کلاه رفته. خیلی زیاد. 

چندین تجربه خیلی مهم بدست اوردم که مینویسم..


اولین تجربه اینه که به آدم بی تجربه نباید پول داد. یا بهتر بگم باید پول رو ازش گرفت. تجربه من این بود که سر بی خاصیتی و بی توجهی حداقل 7 میلیون پول یه گروهی که توش بودم کاملا میتونم بگم دود شدش. تو دانشگاهم این پول واقعا گرفتنش راحت نیست که اینا حرومش کردن اونم سر چیزایی که من یکی که تو اون زمینه تخصصی ندارم میتونستم از قبل بگم که معلومه اشتباهه. حتی داداشم که پیش دانشگاهیه و هیچ دید مهندسی ای نداشتش میتونه بگه. حتی اون گربهه که دم سلف میشینه هم اینو جلوش میزاشتی پا میشد میرفت. 


دومین تجربه این که رشته ای مثل رشته مکانیک، نیاز به واقعا تجربه ی حداقل یکی دوساله میخواد که شخص مورد نظر بتونه یه چیز ساده ای رو جمع کنه طوری که بدون باگ باشه. آدمی هم که متعهد و متخصص باشه تو همچین رشته ای پپیدا میتونم بگم خیلی کم میشه. من تو این شاید 40 نفر مکانیکی که دیدم شاید 3-4 نفر کلا اینجوری بودن.


سومین تجربه این که حمالی کردن برای دیگران بخاطر علاقه ای که به جلو رفتن یه کاری داری جوابگو نیست، تا یه مدتی جواب میده بعدش دیگه نه از علاقه هه چیزی میمونه نه این که طرف مقابل کوتاه میاد.


چهارمین موضوع این که کسی که قراره مدیریت کاری رو به عهده بگیره باید قدر یه پشیز کار کرده باشه وگرنه کار با کله رو زمین خورده.،دکتر مهدی امیری میگفت که دلیل موفقیت ما توی پروژه های اولمون مدیر با تجربمون بود.


پنجمین چیز این که بیخیالی جوابگو نیست و بعضی وقتا تو عصبانیت یکم آدم مغزش سر جاش میاد. 


ششمین چیز این که هر چیزی ارزش وقت گزاشتن رو نداره و نباید هر کاری رو به هر قیمتی ارزون تموم کرد...



خلاصه این که کیلومتر ها در جهل مرکب غوطه ور بودم یعنی خودم نمیخواستم بدونم تا این که عصبانیت امشبم دیگه سد رو شکست

این پست قبلیه هم اگه نخوندید جالبه ، خاطراته یه بنده خداییه سه ساعت پیش گزاشتم

  • ظریف