نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

online

جمعه, ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ

سلام

امروز حسن زنگ زد به یه خانم چینی که مسئول خدمات پس  از فروش یه شرکتی بود و من حرف زدم. واقعا حس جدیدی بود تا حالا با کسی که فقط میتونم باهاش انگلیسی حرف بزنم و جور دیگه ای نمیفهمه صحبت نکرده بودم ! سخت بود واقعا کنترل اوضاع البته من خب یکم زیادی استرسی ام و خیلی سعی میکنم همه چی رو با هم کنترل کنم شاید یکی دیگه که خیلی براش مهم نبود راحت تر حرف میزد. ولی خب در نهایت اوکی شد :) خلاصه تجربه جالبی بود.

  • ظریف

برنامه ی هفته

شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۵۷ ب.ظ

سلام واقعا برنامه ی هفته ی من همیشه همینه

از سه شنبه شروع میکنم:

سه شنبه: خب 1000 تا کار دارم ولی چون کلاس ندارم نمیرم دانشگاه و تا 11 میخوابم

چهار شنبه: بهترین روز هفته است چون میدونم فردا و فرداش تعطیله پس کلی وقت هست و اون 1000 تا کار رو میندازم عقب

پنج شنبه : دیگه جمعه اوکیش میکنم

جمعه : تا شب لفتش میدم و شبش میگم عجب غلطی کردم این چند روز هیچ کاری نکردم

شنبه : همه ی کار ها رو سعی میکنم با هم شروع کنم

یکشنبه: حتی تا 1 - 2 شب بیدارم

دوشنبه : جنازه 

سه شنبه : خب 1000 تا کار دارم که تموم نشده ولی چون کلاس ندارم نمیرم دانشگاه و تا 11-12 میخوابم :|


آخه نمیدونم یه نفر آدم چند بار باید تو یه چاله بیفته که آدم بشه

امیدوارم هیچکی اینجوری بی برنامه نباشه

  • ظریف

سلف

پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ق.ظ

سلام

امروز بعد درس جذاب تربیت بدنی2(بنا به دلایلی میشه ورزش1) داشتم وقت میگذروندم تا سلف باز بشه یه بچه گربه هه رو دیدم تو دانشگاه که کز کرده بود و تا کسی میومد میرفت سمتش غذا بگیره.

بعد یکم ناز و نوازشش و صحبت با بچه ها رفتم سلف و از غذا، یه مقدار گوشت ورداشتم اوردم بهش بدم.

اولش اصلا نمیخورد :| 

بعد با کراهت یه ذره خورد :|

آخه تو این غذا چی میریزن که گربه اینجوری میکنه :|

----------------


  • ظریف

نرد

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ب.ظ


سلام


این رو خیلی وقت پیش میخواستم بنویسم ولی ننوشتم ولی امروز با علی(س. نه ب. (: ) نشسته بودیم موردش پیش اومد به نظرم اومد بنویسم شاید جالب باشه.


یه جمله ای هست که  میگن آدم Nerd هر جا بره نرده (اگه احیانا آشنا نیستید بگم که تو فارسی معادل خر خون میشه شاید ولی یکم جامع تره حالا مهم نیست کلمه)


این جمله رو تو دانشگاه برای کسایی من شنیدم میگن که معدل > 19.5 هستن و مثلا میخوان برن آمریکا یا جای دیگه برای ادامه تحصیل و میگن برم اونجا حال کنم بقیه بهشون این جمله رو میگن. یعنی تو هرجا بری همینی هستی که هستی و زیاد فکر نکن میری اونجا زندگی میکنی ، همینجوری خر میزنی.


بعد مقدمه دوم این که خب دانشکده ما یکم بنا به دلیل این که شرایط اقتضا میکنه آدم خر خون کم نداره چون آدمای خر خون اصولا این رشته رو میان درست و غلطش رو نمیدونم. ولی خب هست دیگه.




خب حالا اصل مطلب ، میگن که آدم نرد هر جا بره نرده ، این قضیه خیلی قضیه با مزه ایه چون آدم نرد هر کاری بخواد بکنه نرده :) بزارید با مثال توضیح بدم. (درست و غلط این یکی رو هم کاری ندارم صرفا مشاهداته)




یکی از بچه ها میخواست با یکی از دخترا دوست بشه ما از دور شاهد ماجرا بودیم ، دیدیم که وسط تابستون امسال وقتی دانشکده تهویه اش داغون شده بود و جهنم بود، وقتی هر جفتشون فارغ التحصیل شده بودن از کارشناسی، نشسته بودن داشتن توی سایت دانشگاه، Observer کاهش مرتبه یافته طراحی میکردن و 2-3 ساعت بحث میکردن(یه مبحث بی مزه ی پر از ریاضی از علم کنترل مدرنه که مثلا چندین ماتریس رو باید تو هم ضرب کنیم و معادلاتی رو حل کنیم که واقعا کار روی اعصابیه) خیلی بامزه است که بدونید با همین کارا الان چند ماهی هست که با هم دیده میشن :) یعنی با طراحی Observer مخ طرف رو زد. وقتی جفت آدما نرد باشن ... دیدن این قشر از جامعه خیلی برام جالبه همیشه. شایدم خودمم جزوشون حساب شم.




ازین مثالا تو دانشکده ما زیاد ریخته ، امروز با علی یکی دیگه رو داشتیم میدیدیم که همینجوری بود ،دیدنش تحریکم کرد بنویسم. 


پ.ن. اینو دیروز داشتم مینوشتم نمیشد ارسال کنم پست رو وبلاگ قاط زده بود همه تاریخاش یکم یه روز عقبه 

  • ظریف

ششصد

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ
سلام
چون میدونم یادم میره به خودم تبریک بگم(این پست رو چند روز قبل آخه نوشتم و گزاشتم انتشار در آینده بشه) ، تا حواسم هست 600 امین روز وبلاگ رو تبریک میگم و از شما که این متن رو میخونی نهایت تشکر رو دارم.

دوست داشتم یه پست خوب بنویسم ولیکن همین فقط اومد .
  • ظریف

چند تا چیز2

جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۲۱ ق.ظ


سلام

اول این که تو کارایی که داری با میکرو انجام میدی و پایه ای خروجی تعریف شده موقع ریست همه خروجی ها به صورت ورودی میشن و ممکنه ولتاژ بگیرن و ناخواسته بزنن روشن کنند بخشی از مدار رو که دوست نداری پس خیلی ساده میشه اونا رو از بیرون با مقاومت پول داون کرد که ولتاژشون نره بالا. میدونم خیلی ساده بود اما چند ماه پیش شاید اینو نمیدونستم.

دوم این که خروجی کامپس دیجیتال هیچ قائده و قانونی نداره تو دامنه ، یعنی این که ممکنه حساسیت یه محور با یه محور دیگه 50% فرق کنه و همچین دیتا آفست داره اونم خیلی زیاد ، پس بهتره یه بار هرکدوم از محور ها رو جدا گونه به بازه -1 و 1 تبدیل کرد و برای پیدا کردن زاویه جغرافیایی دوتا محور رو انتخاب کرد، یکیشون میشه سینوس زاویه یکیشون میشه کسینوس زاویه و بعد ازش Atan2 گرفت مثلا. میدونم اینم ساده بود ولی خب یه چند روزی گیرش بودم.


سوم این که مردم دو دسته اند یکی دسته ای که تا حالا تو یه دستگاهی سیم هاش رو جمع کردند و با بست کمربندی و ... بستن دوم کسایی که دنبال لذت های دنیایی دیگه ای میگردن..

  • ظریف

ازین بحثا

سه شنبه, ۴ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۱۲ ب.ظ

سلام

تابحال دیدید دو نفر با هم موافق باشن و شروع کنن بحث کردن ؟

یا دو نفر یکیشون از روی عناد با دیگری مخالفت کنه و کلا هیچ جوره راضی نشه؟

یا این که یه نفر بخواد با مخالفت کردن خودش رو زنده نشون بده ؟

وقتی دو نفر اینجوری شروع میکنن بحث و منم مجبورم گوش بدم مثلا تو کلاس یا تو تاکسی ، واقعا دوست دارم جفتشون رو بکشم :)

و لازمه بگم که تو تاکسی مورد اول رو خیلی زیاد پیش میاد 

و سر کلاسای عمومی مورد دوم و سوم.


دو تا مثال از دیروز و پریروز

تو تاکسی بودم یه خانم و آقایی شروع کردن حرف زدن، هم رو میشناختن، راجع به یه بنده خدایی که خانمه یه X هزار تومن بهش قرض داده چند سال پیش و طرف پس نداده و آقا هه هم میگفت که زندگیش نابود شده. به جرات میتونم بگم که 40 دقیقه خانمه داشت لعنتش میکرد و آقا هه هم داشت یه جمله که زندگیش فلان شده رو تکرار میکرد.. 


سر کلاس عمومی بودیم ، استاد دانش خانواده اومد شروع کرد از چیزای بدی که ممکنه تو رابطه ی دوستانه دختر و پسر به وجود بیاد حرف بزنه. این استاد واقعا آدم باسوادیه و من یه درس باهاش داشتم قبلا و جزو معدود استادای عمومیه که یکم حالیش هست. حالا بگذریم. طرف برای این که صرفا

1- مخالفت کنه

2- به بقیه بگه که رابطه *نسی داشته و یه PhD در این زمینه داره

3- بگه مخالفه 

4- بگه که مخالفه 

شروع کرد مخالفت کردن در حالی که چیزایی که میگفت هیچ ارزش مادی و معنوی نداشت. و استاده هم مدلش اینه که اول ضرر ها رو میگه بعد روش های رفعش رو میگه و این صبر نمیکرد  و خفه نمیشد. بگذریم.. به یکی از بچه ها میگفتم حرفاش در حد این جک بود که میگه:

یه بنده خدایی میره پیش یه آخوند میگه که با خاله میشه ازدواج کرد؟ آخونده میگه نه نمیشه طرف میگه ما کردیم شد. 

واقعا در این حد بود. 

تیپ پسره هم مثل این Emo ها بود. ازینا که روزی دو بار شاهرگشون رو میزنن و مو هاشون از یه طرف کچله از یه طرف تا زیر گردنه.

وقتی این جمله رو نوشتم گفتم خب عکس یکیشون رو به عنوان عکس پست بزارم. بفرمایید 

ترو خدا به بچه هاتون محبت کنید و بزارید حرف بزنن و ... که همچین دیوونه هایی تحویل جامعه داده نشن. 

من آدم عصبی ای در 90% مواقع نیستم ولی در 10% همونطور که علی میگفت یه Desert Eagle لازمه

  • ظریف

اینش خوب بود

دوشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۲۱ ب.ظ

سلام

امروز بعد یه عالمه گشتن تو جمهوری دنبال 4 تا قطعه و اینور اونور رفتن و دیدن چندین چیز آزار دهنده اجتماعی موقع برگشت به خونه دیدم یه پیر مرد پیر زن تو هوای خب نسبتا رو به سرد نشستن دارن بستنی میخورن ، هرچی حالم گرفته بود رو اورد سر جاش خیلی خوب بود...

  • ظریف

ارزشش رو دارن؟

يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ب.ظ

سلام

درسته پشه ها خییلی آزار دهنده اند و من یه عادت بدی که دارم اینه که اگه یکیشون ساعت ها دو سرم بچرخه میزارم آزاد باشه و به اندازه کافی اعصابمو خورد کنه و بعد نمیکشمش بلکه سعی میکنم با دست زنده بگیرمش و با ضربه یه کاری بکنم ضربه مغزی بشه و بمیره و خب خیلی کار بدی هست ولی سوالم اینه که آیا برای این کارشون اصلا درسته که جونشون رو بگیریم؟ یعنی کارشون انقدر بد هست که کشته بشن بخاطرش؟ 


جدای ازین موضوع. خیلی وقتا خیلی عادت ها و علاقه ها و نفرت هایی داریم که خودمون خبر نداریم که نوعی بیماری روحی روانی هستن. تاحالا شده فکر کنید اگر یکی بهتون بگه بیمار روانی هستید و ببرتتون آسایشگاه رووانی چه حالی بهتون دست میده ؟ فکر نکنم هیچ بیمار روانی ای بدونه بیمار روانیه و حتی قبول کنه.


بازم به صورت بیربط شایدم با یه درصد کمی تو یه جهت دیگه باربط، بنظرم تو فیلم فارست گامپ تاثیر گذار ترین صحنه جایی بود که فارست رفت پیش جنی و بچشون رو دید و ازش با استرس پرسید که آیا اونم ؟؟ و جنی گفت نه اون خیلی باهوشه (یعنی فارست میدونست خودش استعداد ذهنی پایینی داره و درد ناک بود)


ازون جالب تر این که چند شب پیش تو خواب دوباره خوابیده بودم و یه خوابی دیدم که داشتم تو آینه نگاه میکردم و یهو یه نفر رو پشت سرم دیدم و برگشتم دیدم کسی نیست و فقط تو آینه میشد دیدش قیافش خیلی جالب نبود و اگه بخام رو راست باشم ترسناک بود، همچنین ازم میخواست یه کارایی رو برم انجام بدم. بعد که از خواب تو خواب بیدار شدم گفتم خدارو شکر خواب بود و یهویی بازم ظاهر شد دیگه واقعا سکته رو زده بودم که از خواب اصلی بیدار شدم. حالا مهم نیست. اون جا یه حس جدیدی رو تجربه کردم حسی که میگفت دیگه دهنت سرویسه ، فکر کنید همچین اتفاقی براتون بیفته و یه چیز ماورایی تسخیرتون کنه و ولتون نکنه ، ازون ببعد زندگیتون رو میخواید چی کار کنید آخه.


و به عنوان مطلب آخر ، آخر شب سعی کنید قهوه نخورید :/

  • ظریف

so much to do

شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ب.ظ


سلام

خواستم این مطلب رو share کنم که یکی تفریحات جالب پسرا مخصوصا کسایی که سربازی معاف نیستن تو سن بنده نگاه کردن به آینده ی سیاه و داعونشون تو چند سال آیندشونه :)) حداقل اونایی که جزو قشر سر خوش و یا از طرف دیگه بی دغدغه جامعه جوانان حساب نمیشن رو میگم.

 

این عکسه هم خیلی وقت بود میخواستم بزارم این جمله رو عکس مناسبش رو پیدا نمیکردم الان تو سرچم اومد. راجع به خودمه ... همه کارا سر ددلاین شده البته اگه بهتر نگاه کنم میبینم که هر روز خدا ددلاینه.


امروز یکی از بچه ها یه ایده زده بود برای یه محصولی که بره بودجه بگیره برای تولیدش بهم گفت نمونه اولیشو خیلی سریع تا آخر هفته بساز، بهش گفتم من ازون وقتی که تو این کارا اومدم دارم هی عجله میکنم و هی عجله میکنم و تا الان هیچ کدوم از این ددلاین ها حتی اگه یه چند هفته این ور اونور میشد هم من همین جایی که هستم بودم آخه عجلت برای چیه ؟ 


بعد دیگه این که لپتاپ حسن که بر اثر اتصالی با برق شهر ترکیده بود با تعویض مادر برد عوض شد و اطلاعاتش سالم بود، این گونه فکر کنم فهمیدیم که وقتی فیوز محافظ جان میپره لابد یه مرگش هست که میپره و نباید جلوش رو گرفت

همین :)


  • ظریف