نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۱۱ مطلب با موضوع «عمومی :: شخصی» ثبت شده است

خود تراپی

چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۵۴ ب.ظ

سلام

 

یکی از چیزایی که از امام علی میشه یاد گرفت اینه که اگه آدم حتی یه نفر رو هم نداشته باشه که حرف دلش رو بتونه راحت بهش بزنه، بدون این که قضاوت بشه، یا کامنت بشنوه، یا وسط حرفش پریده بشه و ... میتونه بره بالای یه چاه با چاه حرف بزنه و اکوی صدای خودش رو بشنوه. 

خداروشکر الان میتونم تو تلگرام ویس به خودم بفرستم و بعدا گوش کنم که یه گوش داشته باشم برای حرفام!

خوبیش اینه دو سه روز بعد حرفام رو ضد خودم استفاده نمیکنم حال خودم رو بگیرم. که عالیه.

اینجوریاس. اینجوریاس.

 

  • ظریف

اگه پهباد بودم!

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۳۶ ب.ظ

سلام

 

Roger Waters تو آهنگ Deja Vu یه صحنه ی خیلی قشنگ رو توصیف کرده. برداشت خودم رو از مصراع ها نوشتم.

 

 

If I had been God
اگه من خدا بودم
I would have rearranged the veins in the face to make them more
من رگ های صورت رو یه جو دیگه میچیدم که اون ها رو بیشتر 
Resistant to alcohol and less prone to ageing
به الکل مقاوم کنم و صورت رو کمتر مستعد پیر شدن کنم
که نمیدونم. با مصرف الکل خون تو صورت بیشتر پخش میشه و صورت قرمز تر میشه. و داره این قرمزی نسبتا جالب رو با پیر شدن صورت بخاطر افزایش سن مقایسه میکنه و میگه کاشکی اون قرمزی کمتر بود و این پیری صورت هم اثرش کمتر بود.

 

 

If I had been God
اگه من خدا بودم
I would have sired many sons and I would not have suffered
بیشتر از یه پسر میداشتم و نمیزاشتم رومی ها
The Romans to kill even one of them
حتی یکیشون رو بکشن
بالاخره داره برای مسیحی ها میخونه. میگه اگه من خدا بودم، یدونه پسر فقط نمیداشتم و خیلی بیشتر میداشتم. شاید همه بچه های من میبودن. و نمیزاشتم که رومی ها اونطور که حضرت عیسی رو به صلیب کشیدن، اون بچه هام رو بکشن. کل آهنگ تم صلح طلبی داره و داره ازین که خدا اجازه داده که این اتفاقای وحشتناک بیفته گله میکنه.  

 

 

If I had been God
اگه من خدا بودم
With my staff and my rod
با چوب دستی و گرزم
If I had been given the nod
اگه بهم اشاره شده بود (به حرکت سریع و کوچیک سر به پایین که شبیه آره گفتنه ما هست nod گفته میشه)
I believe I could have done a better job
میتونستم کار بهتری انجام بدم
خدایی هم که توصیف میکنه همین پیر مرد ریش سفید با عصای احتمالا جادوییشه که با یه اشاره میتونه هر کاری کنه. و میگه که من بهتر ازون میتونستم داستان رو بچینم. از این همه زشتی تو تاریخ میناله

 

 

If I were a drone
اگه من یه پهباد بودم
Patrolling foreign skies
 و داشتم تو آسمون های یک کشور دیگه گشت میزدم
With my electronic eyes for guidance
با چشم های الکترونیکی ام، برای هدایت
And the element of surprise
و عنصر غافلگیری
I would be afraid to find someone home
ترس داشتم که خونه یک نفر رو پیدا کنم
Maybe a woman at a stove
شاید یک خانم پای اجاق گاز
Baking bread, making rice, or just boiling down some bones
در حال پختن نون، درست کردن برنج یا جوشوندن یه مقدار استخوان
If I were a drone
اگه یه پهباد بودم
کل پست رو نوشتم که شما رو تو گوش دادن این بخشش شریک کنم. که خیلی خیلی قشنگ میخونه. 
تاحالا فکر کردیم یه پهباد که یه مقدار خاک بوده و به دست آدم ها به فلز و آی سی و چیزای دیگه تبدیل شده و سر هم شده تا جون بگیره و پرواز کنه، بعد هدفش این بشه که با غافلگیری خونه ی یک زن بیگناه رو هدف بگیره. چه حسی داره اون پهباد؟

 

 

The temple's in ruins
معبدها ویران شده 
The bankers get fat
بانکدارها چاق تر میشن
The buffalo's gone
بوفالو ها رفتند
And the mountain top's flat
کوه حفاری و صاف شده
The trout in the streams are all hermaphrodites
اینجاش سخته. هرمافودایت بودن یعنی تجربه هر دو جنسیت به طور همزمان. که تو بعضی حیوونا جنسیتشون عوض میشه بعضی وقتا. خودتون فکر کنید ببینید این که همه ی ماهی های توی جریان آب هرمافودایت شدن چه معنی ای براتون داره.
You lean to the left but you walk to the right
تو به سمت چپ میخوای بری و خم میشه به اون سمت ولی به سمت راست میری

 

 

And it feels like déjà vu
و مثل یک دژا وو هست. دژا وو یعنی اون لحظه که یه صحنه رو میبینی و میگی ا من این رو قبلا دیدم.
The sun goes down and I'm still missing you
خورشید داره میره پایین و من همچنان نبودت رو حس میکنم و تو رو میخوام
Counting the cost of love that got lost
دارم هزینه ی عشقی که گم شد رو حساب میکنم
And under my Gulf Stream, in circular balls
 
There's ninety-nine cents worth of drunkards and fools
به اندازه 99 سنت (بی ارزش) آدم احمق و دائم الخمر هست.
این چند تا بیت آخر رو واقعا فازشو درک نکردم ولی خب قبلش داره ادامه صحنه ی جنگ رو نشون میده که همه چیز رو نابود کرده و عشقش رو از دست داده تو صحنه غروب. مصراع یکی مونده به آخر رو هم درک نکردم .
 
 
خلاصه خیلی اون بخش پهبادش و جایی که موشک یه جایی رو منفجر میکرد رو عالی کار کرده بودن و میخواستم براتون بزارمش.
 

 

  • ظریف

مسیر

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۶:۳۷ ب.ظ

سلام

 

اول و آخر فیلم Arrival در حالی که آهنگ On the nature of day light از استاد Max Richter که فاطمه چند وقت یه پست خیلی خوب از یکی از آلبوماش گذاشت، داره پخش میشه یه مونولوگ خیلی جالبی گفته میشه:

Despite knowing the journey and where it leads, I embrace it and welcome every moment.

که یعنی بدون توجه به این که داستان رو میدونم و میدونم تهش به چی ختم میشه، در آغوش میگیرمش و هر لحظه اش رو خوش آمد میگم.

 

قضیه این بود که بخاطر یادگرفتن زبان بیگانه ها دیگه گذشته و آینده براش معنی نداشت و میدونست که دخترش که هنوز به دنیا نیومده خیلی عمر نخواهد کرد. 

ولی خودمون رو جاش بزاریم، بخاطر این که میدونیم که خط سیر داستان زندگیمون این میشه که دخترمون تو سن کم قراره بیماری سختی بگیره و فوت کنه تصمیممون رو برای بچه دار شدن عوض میکنیم؟

 

من چند تا چیز راجع به زندگی فهمیدم.

اونم اینه که تو این زندگی داستان های مختلف تجربه میکنیم. داستان ها هم توشون چند تا جای خوشحالی و کمدی داره ولی به طور کلی زندگی تراژدیه. با مرگ عزیزان و در نهایت خود آدم تموم میشه همیشه. 

ولی سوال اینه که با این که میدونیم تهشو، وظیفمون چیه؟ این که تو یه داستان تراژیک گیر کردیم باید باعث بشه که افسرده باشیم؟

 

من یکی از بیشترین احساساتی که تو عمرم تجربه کردم و توش داشتم بدون هق هق و پیوسته اشک میریختم، که خیلی برای خودمم عجیب بود که همچین چیزی اصلا ممکن باشه، وقتی بود که مادربزرگم رو از دست دادم و داشتیم تو بهشت زهرا ازش خداحافظی میکردیم.

 

تو پرانتز بگم که هق هق و قه قهه صدای فکر کردن به عمق یه چیزه. موقعی که انتهای یه جوک آدم یه چیز رو میفهمه یا عمق فاجعه یه داستان رو درک میکنه این دوتا صدا رو در میاره. اشک بدون هق هق یعنی جایی که مغز رد داده باشه و قلب فقط حس کنه. 2-3 بار تو عمرم تجربه کردم و عالی بودن. حالا دلیل این رو بعدا شاید بنویسم.

 

که انقدر ضربه ی سنگینی به روحم زد که تا چند ماه واقعا دغدغه ی خاصی نداشتم، دنیا عین یه فیلم جلو چشمم رد میشد و آدما رو میدیدم که با هم دیگه حرف میزنن و سر کلاس سوال میپرسن و استادایی که احساس مهم بودن میکنن و آدمای دیگه برای شغلشون انقدر ارزش قائلن که صبح زود منتظر اتوبوس تو صف BRT وای میستن و هر روزشون مثل دیروزشونه. (حس صادقانه ام اینجوری بود)

خودمم ازین قائده مستثنی نبودم.

 

بی حسی آدمای دیگه رو داشتم میدیدم و این رو میدیدم که چون یه نفر رو خیلی دوست داشتم تونستم این رو تجربه کنم. شاید هدف زندگی همین دوست داشتنه و ذخیره کردن دوست داشتن تو یه نفر دیگه است بجای اون کارا؟ 

 

و برام جالب بود تجربه 5-6 ماه اینجوری حس کردن زندگی. درسته که غم زیادی رو تجربه کرده بودم ولی معنیش این نبود که افسرده بودم. معنیش این بود که دل بستگی نداشتم. انگار که ما آدما نیاز داریم چند وقت یه بار حس کنیم و این حس برای من به قدری پر شده بود که دنبال هیچ چیزی نبودم تا مدت خوبی.

 

از غم خیلی میشه بیشتر حس گرفت تا خوشحالی. غم فاجعه درست میکنه و عمق فاجعه رو خود آدم تو مسیر زندگیش مشخص میکنه که چقدر باشه. شاید بشه هدف زندگی رو تجربه عمیق ترین فاجعه های این شکلی تعریف کرد که شعله اش و شدتش روح آدم رو بقدری بسوزونه که آدم پاک و خالص بشه.

 

و خدا هم قطعا کمک میکنه. چون بدش نمیاد که تو این فیلمی که نشسته ببینه، یکی از کاراکتر هاش یه لحظه ی عمیق دراماتیک رو تجربه کنه.

 

یعنی تهه داستان  مشخصه. آدم سالم میمونه ولی سرمایه گذاری داره تو درست کردن یه فاجعه برای خودش میکنه که یه عالمه حس کنه.

 

مجبور به وجود داشتنیم و شاید این راهه یکم بیشتر استفاده کردن ازین زندگی باشه.

 

  • ظریف

داغ ننگ!

جمعه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۰۶ ب.ظ

 

سلام

 

کتاب The Scarlet letter (داغ ننگ) رو نخوندم. ولی اسمش رو دوست دارم. موضوعش رو یکم میدونم.

یه همخونه داشتم اسمش اسکارلت بود و وقتی از خونمون رفت، یه بار براش یه نامه اومد و براش بردم و رفتم کلا یه سری هم به خودش و گربش بزنم و بهش گفتم اینم Scarlet's letter! (ترجمه لغت به لغت نامه ی اسکارلت، هار هار هار :/ بدون توجه به موضوع کتابه البته :)) )

 


تو 3-4 روز اخیر هم یه اتفاقاتی افتاد که فکر کنم خدا تصمیم گرفت یه کاری بکنه که یادم نره. 

من بعضی وقتا یادم میره هرچقدر هم به یه سری افراد نزدیک باشم، بازم تو این دنیا تنهام. این دفعه خیلی بد یادم رفته بود و واقعا حس میکردم تنها نیستم. 

خدا هم بلده درس بده. همون روز،

 

اول از همه مشخص کرد برام که با وجود نزدیک ترین دوستا، هیچ کسی به جز خودش واقعا برام وجود نداره. و واقعا وجود نداره، 

 

دوم این که داشتم چای درست میکردم و دستم از روی بخار کتری برقی رد شد. و گرمای میعان بخار آب خیلی خیلی زیاده و یه لکه ی خیلی خوب روی دستم انداخت و الانم یکم تاول زده.

 

خلاصه که اینم داغی بود که یادآوری برام باشه هر وقت یادم رفت. گفتم اسم این پست رو بزارم داغ ننگ که از اسم فارسیشم استفاده کرده باشم یه بار تو زندگیم!

 

شایدم یه روز کتابشو خوندم!

 

یکی میگفت ازوناس که اعصاب میخواد خوندنش.

  • ظریف

قیافه غلط انداز

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۳۳ ب.ظ

سلام

 

من خودم ازون کسایی ام که در نگاه اول آدما شک میکنن که قراره کلاه بزارم سرشون یا مثلا بلایی سرشون بیارم. به قولی قیافم غلط اندازه. 

قدیما خیلی برام سوال بود برای کسی مثل خودم که بنظر خودم آزارش به مورچه هم نمیرسه چرا خدا باید قیافه "غلط انداز" انتخاب کرده باشه.

ولی کم کم که گذشت متوجه شدم. 

کسی که دلش سریع به رحم میاد مستعد اینه که خیلی بلا ها سرش بیاد. خیلی ممکنه که راحت سرش کلاه بره و مستعد اذیت شدن توسط بقیه است. همونطور که نرخ اذیت شدنم توسط بقیه از دوران راهنمایی به بعد که بخاطر این که چشمام ضعیف بود یه اخمی همیشه تو صورتم اومد خیلی کمتر و کمتر شد. تو زمان دانشگاهم که کلا آدمای خوبی دور و برم بودن اکثرا که واقعا دوران راحتی بود برام.

 

آدمایی هستن که ارزش خودشون رو تو مسخره کردن و خندیدن به بقیه و کوچیک تر کردن اونا میدونن و این آدما زندگیشون از راه ضربه زدن به بقیه میگذره. الزاما آدمای بدی هم نیستن. این از insecure بودن یا به زبون خودمون، این که احساس امنیت از شخصیت و وجود خودشون ندارن میاد. لازم دارن که خودشون رو هر چند وقت یه بار به خودشون و بقیه ثابت کنن وگرنه دچار تزلزل میشن. ساده ترین راه هم برای اثبات با ارزش تر بودن، بی ارزش تر کردن بقیه جلوی جمع هست. 

 

دلیل این که بعضی بچه ها تو مدرسه کلا وحشی تر هستن و بیشتر بقیه رو اذیت میکننم دقیقا همینه. بخاطر مشکلات درون خونوادشون احساس عدم امنیت میکنن و احساس "خشم" رو نشون میدن. خشم یه احساسیه که به قولی جزو احساسات ثانویه هست. یعنی اصولا مستقیم کسی خشمگین نمیشه. خشم از فوران استرس میاد. استرس هم به این معنیه که فشاری از یه طرف رو کسی باشه. حتی ممکنه یه نفر از محبت زیاد خشمگین بشه. کاری نداره برید یه ربع یکی رو بغل کنید و ببینید که کم کم اذیت میشه و اگه خوب وایسید آخرش خشم رو میبینید. حالا اون بچه هه هم بخاطر استرس زیاد تو خونواده سطح تحملش کمه و یکم استرس ممکنه احساساتش رو اشباع کنه و خشمگینش کنه. 

احساسات از یه طرف دیگه هم ممکنه سر ریز بشه و اونم گریه است. که مدل خیلی آروم تریه.

 

حالا برگریدم سر مطلب اول،

آدمایی که زیاد هدف اون مدل آدما قرار میگیرن، خود به خود شروع میکنن یا خودشون رو کت و کلفت تر میکنن، مثل گنده کردن بدن، یا این که خدا چشمشون رو ضعیف میکنه که بیشتر اخم کنن یا چیزای دیگه.

مثلا تقریبا هممون این آدمایی که خیلی خیلی گنده هستن و بدنسازی میکنن رو دیدیم. معمولا وقتی تو زندگی عادیشون مصاحبه میکنن خیلی ملوس بنظر میان و اصلا اون شکلی که آدم فکر میکنه که آدمای عصبانی ای هستن و به همه چیز راحت آسیب میزنن نیستن. دلیلش همینه. 

 

اون آدمایی که بزرگی خودشون رو تو آسیب زدن به بقیه میبینن معمولا آدمای ضعیفی هستن در درون و پوچ هستن. همین ظاهر ترسناک میتونه به بقای آدمایی که هدف های آسونی هستن کمک کنه! 

تو شرکتمون انصافا کسی جرات نمیکنه با من شوخی کنه در حالی که با همشون مهربونم. اخیرا هم فهمیدم موهام رو عقب بدم ترسناک تر هم میشم. 

 

آدم فکر میکنه اخلاقیات تو این غربی ها خیلی بهتره ولی "بعضیاشون" خیلی راحت همدیگه رو مسخره میکنن و به هم تیکه های ناراحت کننده میندازن. بدون توجه به احساسات طرف مقابل. و مثل ایران نیست که همه پشت سر هم حرف بزنن و کسی که اون رفتار رو داره برای خودش همیشه هم اون نفر این رفتار رو میتونه داشته باشه و کسی چیزی راجع بهش نمیگه.

 

که جالبه.

دلیل خیلی چیزا رو آدم خیلی طول میکشه تا بفهمه.

  • ظریف

عصا هه

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۹، ۰۵:۴۸ ب.ظ

 

سلام!

http://mostfet.blog.ir/1396/12/12/%D8%B9%D8%B5%D8%A7

من شاید 4-5 سالم بود داشتم با مادربزرگم تو کوچشون راه میرفتم. یهو یه پیرمرد دیدیم که ازین عصا ها داشت.

به مادربزرگم گفتم که من پیر شدم ازین عصا ها برام میخری؟ 

کلی خندید و یادم نیست چی گفت. ولی بعدا ها فهمیدم که اصولا وقتی که من پیر بشم نخواهد بود. تازه اون موقع اصلا نمیدونستم خیلی زود تر از این که پیر بشم از پیشمون رفته. 

چند وقت پیش رفته بودیم دست دوم فروشی آت و آشغال تزیینی و کتاب بگیریم. کتابا مخصوصا خیلی ارزونن و چشمم به این عصاهه افتاد و برای خودم خریدمش! 

این گلا هم دیروز حراج خورده بود خریدم :) خوشگلن.

 

---

جالب ترین بخش اینه که صاحب قبلی این عصاهه قطعا الان مرده و عصاش دست من افتاده :/ 

  • ظریف

چالش آهنگ

پنجشنبه, ۵ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۲ ب.ظ

سلام

 

دوست داشتم تو این چالشه شرکت کنم ولی واقعا نمیتونستم درک کنم چجوری آهنگ رو میشه به شخصیت ربط داد ولی امروز یهو به ذهنم رسید که این آهنگ رو باهاتون شیر کنم:

 

https://www.youtube.com/watch?v=j3jHFqZFslA

 

این آهنگ از زمان فیلم The fault in our stars تو آهنگام اضافه شده. یه تیکه از فیلم موسیقی متنش این آهنگ بود. البته اصل آهنگ برای The radio dept هست که مدت خیلی خوبی روی یوتیوب قابل دیدن نبود. فکر کنم همین سال پیش دوباره آهنگش رو باز کردن. اینم لینکش

https://www.youtube.com/watch?v=7uet3WYUyLw

 

خود آهنگ رو که خیلی دوست دارم و خیلی خیلی گوشش دادم. ولی این لینک اولی که گذاشتم کاوری هست که Lizzie225 روی کانالش گذاشته بوده یه زمانی. برای دوران ماقبل تاریخ یوتیوبه یعنی سال 2007-2010 اون حدودا. که یوتیوب بیشتر یه جایی بود که ازین ویدئو های کم کیفیت و آماتور و مونتاژ های پر از کلیپای گربه و کارای خنده دار و مسخره میشد پیدا کرد. 

Lizzie225 ازین کاور ها روی کانالش میزاشته ولی یهویی غیبش زده و بعد از یه مدت این کانال Lizzie225fan از روی هاردش این ویدئو رو پیدا کرده. چون که اون زمانا سرعت اینترنت کم بود و ملت ترجیح میدادن دانلود کنن تا استریم! (حس ریش سفیدی بهم دست داده، 20 سال دیگه معنی دار تر میشه این پست)

حالا برمیگردیم به خود آهنگ که شبیه کیه.

من تو ذهنم خیلی سناریو های مختلفی برای لیزی225 داشتم ولی یکیش رو که خیلی دوست دارم اینه که از پیشمون رفته و این آهنگ دقیقا حرف خود لیزی از اون روزی هست که از پیشمون رفته و داره با ما حرف میزنه!

تو کل متن آهنگ یه آرامش خاصی هست و انگار داره به یه نفر توضیح میده که به وضعیت ذهنی ای رسیده که دیگه نگرانی ای نداره و نمیخواد از اون سمت برگرده و دست ما هم بهش نمیرسه. رهاااااست :)

 

ولی حالا کلا جدای ازین بحثا، کلا آهنگه فکر کنم فلسفه زندگیم باشه. تو روزای عجیبی باهام بوده. زندگی تو حالت عادی خیلی خسته کنندس ولی حداقل یه چیزی راجع بهش میدونیم. خیلی تصادفیه. پس اگه جا رو باز کنیم برای این که اتفاقای تصادفی بیشتر پیش بیان، اتفاقای بیشتری میفته و از این خسته کننده بودنه در میاد. راهش در اومدن ازون منطقه امن خودمونه. امنیت بیرون منطقه امن رو هم قبلا ها با فکر کردن زیاد به همه جوانب حل میکردم، الان فهمیدم که بابا اصلا یه چیز بد بخواد پیش بیاد پیش میاد نخوادم نمیشه. نیت و توکل و با کله رفتن تو داستان تنها راهه اینه که امنیت بیرون منطقه امن رو بشه تضمین کرد.

 

 

 

Today was a pretty day
امروز، یه روز زیبا بود
No disappointments
نه سایه نا امیدی
No expectations on your whereabouts
نه کسی ازم انتظار داشت که کجام
And oh, did I let you go?
و آیا گذاشتم بری؟
Did it finally show
آیا نشون داد 
 
That strange things will happen if you let them?
که چیزای عجیب، اتفاق میفتن اگه بهشون اجازه بدی؟

 

 

 
Today I didn't even try to hide
امروز حتی سعی نکردم که خودمو قایم کنم
I'll stay here and never push things to the side
همینجا خواهم موند و هیچ وقت چیزی رو به کنار نمیزنم (شاید، با آرامش هستم و چیزی رو فورس نمیکنم)
You can't reach me 'cause I'm way beyond you today
نمیتونی بهم برسی چون که خیلی ازت جلوترم امروز!
 

 

 

Today was a pretty day
امروز روز زیبایی بود
Autumn comes with
پاییز اومد با
These slight surprises where your life might twist and turn
این سورپرایز های کوچیکش که زندگیت رو میچرخونه و میگردونه و عوض میکنه
Hope to unlearn
امیدوارم که از یاد ببرم که
 
Strange things will happen
چیزای عجیب اتفاق میفتن
If you let them come around and stick around
 اگه بهشون اجازه بدی که بیان و تو زندگیت باشن

 

 

 

Today I didn't even try to hide
امروز اصلا سعی نکردم که خودمو پنهان کنم
I'll stay here and never push things to the side
همینجا خواهم موند و هیچ وقت چیزی رو کنار نمیزنم
You can't reach me 'cause I'm way beyond you today
دستت به من نمیرسه چون امروز خیلی ازت جلوترم

 

 

 

Today I didn't even try to hide
امروز اصلا سعی نکردم که خودمون پنهان کنم
I'll stay here and never push things to the side
همین جا خواهم موند و هیچ وقت چیزی رو کنار نمیزنم.
Today I didn't even look to find
امروز حتی اصلا دنبال
Something to put me in that peace of mind
چیزی که ذهنم رو آروم کنه و بهم آرامش بده نگشتم
You can't touch me 'cause I'm way beyond you today
دستت اصلا بهم نمیرسه چون خیلی ازت جلوتر رفتم...

 

  • ظریف

خود کشی

سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۷ ق.ظ

سلام

خودکشی قطعا کار خوبی نیست. منظورم اینه که اگه بشه که نشه خیلی بهتره.

چرا؟ چون یکی از مدل هایی که خدا میتونسته از چشم یه آدم خودش رو ببینه قبل از موعدی که بدنش اجازه می‌داده از بین رفته.

ولی سوال اینه که این کار تقصیر کسیه که خودکشی میکنه؟

بنظرتون وقتی خدا میبینه که یکی از آدم هاش به اندازه ای فشار بهش میاد و تحمل زندگی براش انقدر سخت میشه که خودکشی میکنه چه حسی بهش دست میده؟

بنظرم خودکشی گناهیه که تقصیر هر کسی بجز کسی که خودکشی کرده هست. تقصیر همه اطرافیان. خیلی حرفه که آدم سوال هایی مثل،

۱. الان که تموم بشه خونوادت چی؟ انقدری شرایطش سخت باشه که بیخیال درد خونواده بشه

۲. الان که تموم بشه خودت چی؟ انقدری شرایطش بد باشه که نبودن رو ترجیح بده

۳. این جهنمی که میگفتن چی؟ انقدر انقدر زندگیش جهنم باشه که ترجیح بده فقط برای این که از این جهنم بیاد بیرون ریسک جهنم رو بپذیره

و چیزای دیگه.

چستر بنینگتون خواننده لینکین پارک وقتی یه همچین شعری میخونه:

 

If they say
اگه میگن که
Who cares if one more light goes out

چه اهمیتی داره اگه یک نقطه نورانی از
In the sky of a million stars?

آسمونی که میلیون ها ستاره داره خاموش بشه
It flickers, flickers

یه چشمک میزنه، یه چشمک میزنه
Who cares when someone's time runs out

چه اهمیتی داره وقتی زمان یه نفر تموم میشه
If a moment is all we are?

اگه کل وجودمون لحظه ای بیش نیست
Or quicker, quicker

حالا یکم سریع تر و سریع تر باشه
Who cares if one more light goes out?

کی اهمیت میده اگه یک نور دیگه خاموش بشه
Well, I do

من اهمیت میدم

 

شاید منتظر بوده این حرفا رو از یک نفر دیگه بشنوه و خودکشی نکنه. شاید انقدر نشنیده که آهنگش رو خونده و مدتی بعد هم تموم کرده کارش رو. خیلی ها هستن که شاید پوستشون به کلفتی پوست من نباشه. شاید باید حواسمون به گل های ظریف تر این باغ بیشتر باشه.

 

One more light - linkin park, on youtube

 

تولد پسر یکی از کسایی که گلن ازش مراقبت میکرد و سه سال پیش اوردوز کرد چند وقت دیگس. به گلن گفته بود از بچه ام مراقبت کن. بچه ی کوچیکیه و شاید هنوز مدرسه نمیره. یه گیتار خیلی خوشگل به دستم رسید از یه جایی و قراره کادوش کنیم بهش بدیم. شاید این بتونه سرنوشتش رو یه جوری بکنه که درد و احساسات ظریفش رو تو موسیقی کانال کنه نه توی دراگ و خودکشی.

  • ظریف

روزای خوب

جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۳۳ ب.ظ

سلام

 

فکر کنم اینجوریه که تو روزای خوب آهنگای باحال تر تو یوتیوب بالا میان

  • ظریف

استرس اجتماعی

شنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۱۱ ق.ظ

سلام 

از معرفی کردن و رفتن توی محیط های جدید خیلی بدم میاد. این که 20 نفر دارن کارشون رو میکنن و دونه دونه بالا سرشون بری و وقفه تو کارشون بندازی و یه دیالوگ ثابت که به یه نفر که 5 متر اونورتر نشسته رو بهش بگی. که احتمالا وقتی داشتم میگفتم شنیده. و مثلا نفر 10 ام دیگه کاملا میدونه من کی ام و منم میدونم که میدونه و باید یه چیز خیلی خیلی رو اعصاب رو جفتمون نقش بازی کنیم.

 

ولی خب یکی از خوبیایی که این کرونا برای من داشت این بود که به محض ورودم به این شرکته، همه چیز تعطیل شد و همه ی جلسه ها آنلاین بود. این باعث شد که اول قیافه همه رو چند ده بار دیده باشم و دوم هم این که الان که کم کم داریم بر میگردیم سر کار، خیلی تعداد آدما کمتره و هر روز میتونم یکی دو تا آدم جدید ببینم و خودم رو معرفی کنم. که کنترل همه چیز رو خیلی آسون تر میکنه!

 

داستان یه ماه اخیر و کرونا رو هم برای گفتن دارم که شروع به کارم خنده داره که تا اومدم همه چی به هم ریخت و یخ شکن خوبیه.

 

آره کلی استرس کمتره و میتونم یه جوری رفتار کنم که انگار یه ماهه میشناسمشون. 

  • ظریف