نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۱۱ مطلب با موضوع «عمومی :: شخصی» ثبت شده است

چالش 20 سال دیگه

دوشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۸:۳۷ ب.ظ

سلام

این چالشا خیلی سخته همیشه!

من تا 20 روز دیگه هم ایده ای ندارم چیکار میخوام بکنم انقدر همیشه کارام رو یه دفعه ای و یهویی و افراط و تفریطی انجام میدم. 

ولی یه چیزی رو مطمعنم، تا 20 سال دیگه حتما گواهینامه ام رو گرفتم! 

یه خل و چلی مثل خودمم پیدا کردم از این سینگلی در اومدم، که بیچاره خونواده، باید دو تامون رو تحمل کنن به جای یه دونه.


بیچاره ها فکر میکردن که میرم یه دختر پیدا میکنم سر و سامون میگیرم ولی نمیدونستن که اینجوری میشه :))

 

ولی آخرش راضی ان، بالاخره همون چیزی که هستیم پذیرفتنمون و دیگه میدونن کار زیادی ازشون بر نمیاد :). 

 

بعد، تازه 40 رو هم رد کردم. تو 40 قراره یه بار دیگه تازه متولد بشم و اون ورژن خودم رو باید ببینیم چه شکلی میشه که گل بود و به سبزه نیز آراسته میشه :)

 

مرسی از دعوت:)

 

  • ظریف

معادلات دیفرانسیل

جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۳:۱۴ ق.ظ

سلام

 

چند سال پیش من درس معادلات رو داشتم؟ سال 92 باید بوده باشه. 

حالا چرا باید خواب کوییز معادلات ببینم؟

حالا اونم دیدم، چرا باید از امتحان جا بمونم!؟

از امیر آباد تا انقلاب رو دوییدم تو خواب.

ساعت 11:30 امتحان شروع میشد، من 11:37 تازه راه افتادم و دوییدم به سمت انقلاب. البته دو دقیقه ای رسیدم :/

همه ی اینا به کنار، وقتی رسیدم مشکل اصلی این بود که شماره صندلی ها و تابلویی که میگفت کدوم صندلیا کجاست رو هم نمیتونستم بخونم :)) 

 

جالبه که چهره استاد معادلات رو کاملا دقیق یادم بود ولی الان ازم اسمش رو بپرسید یادم نمیاد.

نمیدونم چرا براش دوتا کارت هدیه خریده بودم :|

بازم نمیدونم چرا یکی از TA های یکی از درسای دیگه که خیلی پسر خوبی بود هم اونجا TA بود. با خودم گفتم این خیلی خوب بود کاشکی یکی از کارتا رو بهش بدم.

 

کلا خوابه یه "چرا آخه" بود تو صحنه های مختلف 

  • ظریف

کارما

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۴۴ ب.ظ

سلام

 

دو سه شب پیش همخونه ایم حدود ۱۲-۱ شب داشت سه تار میزد، منم مشکلی ندارم چون تو خونه قبلیم ۵ تا همخونه داشتم که یکی دو تا شون تقریبا نمیخوابیدن شبا و اناق منم زیر آشپزخونه بود. خلاصه خیلی تحملم تو خوابیدن با سرو صدا زیاد شده.

بعدداشتم فکر میکردم که چرا تو این مثلا ۱۰ ۱۲ نفری که تو این دوسال همخونه ایم بودن، همشون سر و صداشون زیاد بود؟

این دوتا همخونه ایم رو که گفتم، یکی دیگه بود نصفه شب میومد میرفت دوش بگیره آواز میخوند، یکی دیگه با پوتین تو خونه راه میرفت، یکی دیگه بود که زیاد مهمونی میگرفت و ...

یادم اومد که من شبا همیشه(سال های زیاد) تا دیر وقت پشت کامپیوتر بودم یا مثلا ۴ صبح بعضی وقتا برمیگشتم خونه و چون اتاقم با داداشم مشترک بود، اون بیچاره هم باید من روانی رو تحمل میکرد. به قول خودش کارمای این کارم گرفتارم کرده :))

 

این همخونه الانم یه بار فکر کنم ۱۲ تا ۳ صبح داشت سه تار میزد :)))) 

الان درگیر کار و عوض کردن خونه ایم، ولی بزودی یه عالمه ویدئو باهاش خواهم گذاشت تو کانال. به قول اینا، stay tuned.

 

  • ظریف

Arrival 2020

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۲۴ ب.ظ

سلام

 

دیشب با همخونه ایم داشتیم راجع به Arrival حرف میزدیم و چند ساعت بعد این حرف، میخواستیم یکم شیر گرم کنیم. حواسمون نبود و شیره سر ریز کرد روی گاز. تمیزش نکردیم. 

امروز میخواستم تمیزش کنم تازه دیدم عه، گازمون داره به زبون اون بیگانه های Arrival باهامون حرف میزنه :))

  • ظریف

روزای قرنطینه

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۰۸:۳۱ ب.ظ

سلام

 

 

چون دیدم همه تو خونه گیر کردن، حس کردم شاید بهتر باشه یه بار یه مدل ساده مدیتیشن رو که راجت میشه انجام داد رو معرفی کنم. اگه نمیتونید بیرون برید و امتحانش نکردید میتونید روزی 3-4 بار هر دفعه 5-10 دقیقه امتحان کنید حتی.

یعنی لازم نیست خیلی زیاد انجام بدیدا، ولی این روزا که احتمالا کار زیادی نمیشه کرد، یکم سفر به درون میتونه جالب باشه و وقت پر کن.

اولش ممکنه خسته کننده باشه ولی کم کم جذاب میشه. 

راستی تو ویدئو یادم رفت اگه سردتون میشه یه ملافه روتون هم میتونید بندازید. 

ویدئوش اینجاس 

 

  • ظریف

تبریک

جمعه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۱۸ ب.ظ

سلام

 

ولنتاینتون مبارک باشه سینگل های عزیز.

* اونایی که سینگل نیستن یکی دارن بهشون تبریک بگه ولی برای اونا هم مبارک

 

  • ظریف

اعداد 2 5 6 9

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۸:۴۴ ب.ظ

 

سلام

 

دقت کردید 6 توی باینری میشه 0110

و 9 توی باینری میشه 1001

برعکس(نات) همن مثل عدد انگلیسیشون که برعکس همه

از اون طرف 2 میشه 010

و 5 میشه 101 

که این دو تا هم برعکس(اگه با فونت دیجیتال شبیه 7segment بنویسیم) و نات هم اند!

یجورایی

 

 

  • ظریف

عشق

پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۲۳ ب.ظ

سلام

 

داشتم به این فکر میکردم که تعریف عشق چیه؟ آیا محبتی هست که انتظار داریم چیزی برگرده ازش بهمون؟ یا بدون قید و شرطه؟

 

در واقع حس خوب از یه رابطه عاشقانه از عشق دادن میاد یا عشق دریافت کردن؟

 

تعریفمم از رابطه عاشقانه، رمانتیک نیست. رابطه بین بچه و آدم بزرگسال، بزرگسال و بزرگسال (دوستی / رمانتیک / خانواده)، حیوون و آدم، گیاه و آدم و الهی و ... و ...

 

بنظرم برداشت درست اینه که رابطه عاشقانه، باید هدف، دادن عشق باشه. چون در غیر این صورت انتظار ایجاد میشه و بدون قید و شرط نیست.

 

دلیلمم اینه در واقع شروع یه رابطه تو خیلی موارد از خودخواهی میاد.

 

چون بنظرمون جالبه، بچه دار میشیم. یه اسباب بازی برای بزرگسال ها تا یه مدتی هم سرگرم میکنن آدم رو.

چون مغزمون تعطیل میشه و قلبمون باز میشه دنبال یه نفر میریم تا این نیازمون رو رفع کنیم.

چون یه نفر آدم خوبی بنظر میاد بهش نزدیک میشیم تا تو زندگیمون داشته باشیمش.

و...

 

یعنی این که اگه طرف مقابل هم همراهی نکنه و عشقش رو ابراز نکنه،

 

همین فرصتی که داده شده بهمون که عشق رو ابراز کنیم اصل کاره! این فرصتی هست که این دنیا در اختیارمون گذاشته تا عشق بدیم. قرار نیست چیزی بگیریم. اگه گرفتیم هم خوبه.

 

اگه طرف مقابل همراهی نکرد و یا اشتباهات بزرگی کرد، دیگه چرا من که این همه انرژی گذاشتم براش و غر زدن نداره. دلیلش اینه که اون کار رو برای خودمون کردیم. برای رفع نیاز خودمون. اگر اتفاق بدی افتاد، باید طوری هم باشه که این برداشت بشه که طرف مقابل خودش قدر دون نبوده ولی این که از همون اول انتظار دو دو تا چهار تا که من این کارو کردم اون این کارو نکرد، یعنی که این عشق نیست. چون تا جایی که منطق قاطی کار باشه یعنی یه جای کار میلنگه. عشق با منطق یه جا نمیتونن باشن.

 

در جواب سوال باید بگم که نه بابا خبری نیست. اینم یه چیزی شبیه بقیه چیزا که فقط فکر میکنم و انجام نمیدم.

 

  • ظریف

تاریخ انقلاب

شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۰۸ ب.ظ

سلام

شماره مطلبم هم 1021 هست در تاریخ 1/11/2020 11:22 :) پر از 1 و 2 و 0

 

آقایون باید از آمریکا تشکر کنن. بخاطر این که این چند روز انقدر فشار اورد که کار خود ایران بوده که وقتی اقرار کردن، دیگه قضیه لوس شده بود.

------------------------------

 

اگه راجع به تاریخ انقلاب اسلامی علاقه دارید و حس میکنید که مردم انتخابش کردن این ویدئو رو توصیه میکنم.

 

https://www.youtube.com/watch?v=d_htudbaqsk

 

 

  • ظریف

اشتباه من

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۸:۴۴ ب.ظ

سلام

 

دیشب ساعت 2-3 بیدار شدم و خبر رو دیدم. دیگه خوابم نمیبرد و نشستم یکم کار کردم و توییت خوندم و ... تا 7. خدا رحمتشون کنه.

خوش بحالشون که داستان زندگی جالب و پر اثری داشتن. برای چیزی که میخواستن جنگیدن و تهشم به یکی از بهترین شکل ها که کشته شدن غیر مستقیم باشه تمومش کردن.

خیلی دوست دارم تو راهی که بهش ایمان دارم کشته بشم. داستان خوبی میشه. فعلا دارم دنبال یه راهی میگردم که بهش بتونم ایمان داشته باشم. 

 

بگذریم 

 

ساعت 7 گفتم تا 9 بخوابم که مغزم کار کنه. اومدم بخوابم و گیج خواب بودم. یه خواب داشتم میدیدم که خیلی میبینم. که موجودات بیگانه با سفینه های عجیب غریبشون به زمین دارن میان و اون لحظه که میان و تو آسمون ها پرواز میکنن خیلی لحظه سنگینیه. هر دفعه حس میکنم که دیگه جدی شد. دیگه جدی شد! دیگه کاری نمیتونیم بکنیم و همه ی این چیزایی که براش زور میزدیم هیچ ارزشی نداره. عین پشه زیر دست اینا خواهیم بود. 

معمولا سفینه ها ساختارای خاصی دارن که شبیه فیلما نیست. هر چند که سفینه های دیسکی رو هم دیدم ولی مثلا این خوابه بیشتر شبیه هرم بودن :)). یا یکیشون که بنظر سفینه مادر بود یه سفینه غول در ابعاد چند تا زمین فوتبال بود و ساختارشم مستطیلی بود از پایین. (چون خیلی بالا بود درست دیده نمیشد.)

خلاصه این حرفا به کنار تا اونجایی که یکم از دست اینا فرار کردم و یهو دیدم که روی یه تخت خوابیدم. روی یه تخت خوابیدم و یه موجود سیاه که خیلی معلوم نبود چیه با یه فرز، شبیه اینایی که باهاش گچ دست و پا رو باز میکنن یا سنگایی تزیینی و ... برش میدن. ازین فرز کوچیکا، بالای سرمه و صدای فرز رو میشنیدم و تنها فکری که تو ذهنم بود این بود که توسط اینا ربوده شدم و دارن روم آزمایش میکنن. یه لحظه ترسیدم و سعی کردم تکون بخورم و تکون خوردم روی تخت خودم، هرچند که سرم داشت گیج میرفت انگار یه دارویی بهم زده باشن که نیمه بیهوشم کنن. دستامم خیلی خیلی سنگین بود. این صحنه تموم شد و موجوده غیب شد. بعد یادم اومد که ای بابا کاشکی ازش سوال میپرسیدم. من که خیلی وقته دنبال جوابامم و کسایی هم که ربوده شدن معمولا برگشتن دیگه. فقط یه عالم آزمایشای دوست نداشتنی روشون شده :)) (البته الان که فکر میکنم، اونایی که برنگشتن، برنگشتن که بگن چی شده) خلاصه دوباره زور زدم بخوابم و دوباره دستام خیلی سنگین شد و حالت بختک یا sleep paralysis داشتم. ولی نیومد دیگه.

 

اعصابم خورد شد تا 11 خوابیدم :)

اینم شانس من که از دستش دادم!

 

 

  • ظریف