نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/mahdi.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲۲۰ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: shower thoughts» ثبت شده است

دنیای موازی

دوشنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۳، ۰۸:۰۸ ق.ظ

در دنیاهای موازی چه اتفاقاتی می افتد؟

دنیا های بالاتر دنیاهای چپ و راست

دنیاهایی که فدا میشوند تا وحشت دنیای ما کمتر شوند

دنیایی که در آن بیگانه ها به ما مسلط میشوند

دنیایی که آنها با راکت های خود به مرکز شهر های ما می آیند

چنان به حریم ما وارد میشوند که در چشم به هم زدنی

هر چه بافته بودیم را رشته میکنند

و کاری می‌کنند که احساس قدرتی که داشتیم 

ناچیز میشود

 

دنیای دیگر دنیایی است که در آن پلیس ها با دهشت میبینند

آنها نظاره گر رفتار هستند و از انسانیتشان کاسته شده است

کسانی که بیرون میروند در حریم میله های فولادی نظم آنها

ممکن است حتی باز نگردند

آنها به رفتار درست فکر میکنند

و تنها رفتار درست

 

دنیای ما نجات یافته از میان این دنیا هاست

و یا شاید اگر قدرش را ندانیم

دنیایی است که فدا شود برای دنیای موازی دیگر

  • ظریف

مشکل اجتماع ۰۱

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ

به ارتباط زن و مرد برمیگردد

دو موجود هوشمند این سیاره زن و مرد هستند

متفاوت اند. 

برخی گفته اند مرد ها از مریخ آمده امد و زن ها از ونوس

ولی آنچه میبینیم این است که هر دو از شکم زن بیرون می آیند

با درد بسیار و زمان قابل توجه

 

ارتباط این دو موجود در حیوانات نیز وجود دارد

در تکامل هدف این بوده که بقا ادامه داشته باشد

با کودکانی قوی تر از والدین

 

در گونه ای هشت پا، مادر در کنار تخم های متعدد مدت زیادی میماند

و آنها را ترک نمیکند و چیزی نمیخورد

تا مرگش فرا رسد

در واقع زاد و ولد را به عنوان اوج و هدف زندگی میداند و در آن راه میمیرد

 

در پرندگان، مادر روی تخم ها میخوابد،

تخم هایی که ناشی از جفت گزینی با پرنده ی نری بوده

که بهترین آواز را از خود نشان داده

و بهترین خانه را برای خود ساخته

و رقابت کرده

و بعد از شکست تخم ها به جوجه ها غذا می‌دهد 

و آنها را تمیز میکند

تا آماده ی پرواز اول خود شوند

 

نقش های مشابه در گونه ها دیگر هم وجود دارد

همه برای تکثیر گونه ی خود تلاش میکنند

و نقش مرد و زن به صورت زیر تعریف میشود

زن: حمایت گر از بچه ها و نقش تولید مثل را به عهده دارد

مرد: رقابت و کسب صفات و ویژگی هایی که او را از نر های دیگر متمایز میکند

در حضور زن است که مرد برای خود هدفی پیدا میکند بجز بقا

و بدون مرد، زن نمیتواند به تولید مثل بپردازد و کافی نیست

 

حال در جامعه ی انسانی که مسائل زیستی حل شده است

مثلا نیاز به غذا و بقا بسیار ساده تر حل میشود

و یا تولید مثل الزاما تابع صفات فردی نیست

و ارزش های خود ساخته مانند پول و قدرت در کنار ارزش های زیستی قرار دارند

و کلمات میان انسان ها در جریان هستند و حامل پیام ها هستند

و رفتار از انسان ها بروز پیدا میکند و که در جواب به رفتار دیگران است

نمیتوان مسائل را به این سادگی نگاه کرد

 

ذهن انسان قدرتمند است و حامل یگانگی است

یعنی هر کسی در ذهن خود مرد و زن است

هر کسی به همراه پدر و مادر و فامیل خود در ذهنش زندگی میکند

آگاه یا نا آگاه

و در ارتباط بین دو موجود به پیچیدگی انسان

پیچیدگی هایی به وجود می آید که در یک لایه بالاتر از لایه ی زیستی

خود را بروز میدهد

 

انسان حامل دو طبقه می‌شود 

طبقه ی زیستی و طبقه ی ذهن

 

در ارتباطات انسان ها موضوعی به نام قدرت نیز حضور دارد

که با آن ارتفاع نسبی این طبقات مشخص میشود

در ظاهر طبقه ی زیستی حامل اطلاعاتی است که بسیار حیاتی است

و در نگاه اول منتقل میشود

از جمله ساختار بدن، رنگ پوست، ظاهر صورت و سر و ..

و به خودی خود حامل ارتفاعاتی در ابعاد مختلفی است

که ارزش گذاری آن برای هر شخص متفاوت است

 

با کمی گذر از سطح و برقراری ارتباطات انسانی

آنچه در طبقه ی ذهن وجود دارد بروز پیدا میکند

الگو های رفتاری، تراما ها، بایاس های فکری و ...

خود را نشان میدهند

و همچنین صفات خارجی نیز خود را به این مجموعه اضافه می‌کنند 

شبیه یک میز با ارتفاع خاص که بر روی آن مجسمه های مختلفی است

این مجسمه ها از شغل و مسائل مالی تا طرز بیان و سیاست میتواند متفاوت باشد

و در مصاحبت خود را بروز میدهد

 

حس قدرت طلبی به این منظور است که ساختار اجتماعی انسان 

تاکید بر این دارد که جایگاه افراد مشخص شود

و اینگونه نظمی بر جمع غالب شود

که ساختار های مختلف و میزان آشوب تابع شرایط محیطی است

 

حال در اتم و ملکول های این اجتماع،

جایی که بنیادی ترین رفتار این دو گروه گونه ی انسان بوجود می آید

جزییات بسیاری نهفته است که روی هم کل را تحت تاثیر قرار میدهند

 

اتم های اجتماع در قدم اول ارتباط زن و مرد درون ذهن هر شخص است 

 

ادامه ی داستان در قسمت بعد

  • ظریف

ایران ۰۳

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۵۲ ق.ظ

سلام

 

امروز قرار بود دو روز باشه که برگشته باشم

ولی پرواز ها رو هوا بودند و به هوا نمیرفتند

از فضای کار فاصله گرفتن و به منزل بازگشتن

تفاوت ها را دیدن و آرام آرام تیغه ی خود را نرم کردن

در نگاه ها نگریستن و در ندانستن ماندن

مهم تر از همه خانواده را دیدن

دیدن تغییرات و آنچه ثابت میماند

تلاش برای تقطیر لحظات و ذخیره ی آنچه میباشد

در حافظه ی این عصر دل انگیز بودن

دیدن آنچه همیشه بود، از زاویه ی دیگر

دیدن این که نیازمندی انسان در قلبش دوا نمیشود

فقط با چیزی پر میشود موقتا

ارواح همچنان هستند

در شکل های دیگر

انسان ها همچنان میجنگند

در کلام و با موشک

و تنها راه حلی که به ذهن میرسد

یا تنهاییست

و یا جزوی از جنگ بودن

و تیزی دندان نیش و استخوان مشت

میطلبد جنگ و قدرت را

و تنها کسی که جنگ نمیخواهد

آن کسی است که قلبش با آن کسی که دریده شده

همدردی میکند و مشت میخورد از درون خودش

آفرینش انسان بدین گونه است

خنده دار

نکوهش شدنی ها روی صحنه

و انسان برای تلاش برای حفظ

ارزش های نادیدنی در نگاه دیگری

میگوید و میرمد و میپیماید و میکشد 

و آنکسی که دوست تر است

ناچار به بی ارزش تر شدن است

مرزها باید ساخت

مرز هایی که در آن

نه خود به تجاوز متهم شویم

و نه خود را گرفتار تجاوز کنیم

بجنگیم ولی با قلم های ظریف

مبادله باید کرد

مبادله ای که در آن نه خود با سینه ای درد مند بیرون آییم

نه برای چشیدن شهد،‌ رگ های او را از خون خالی کنیم

هرچند که ارزش ها سیال اند و که میداند که چقدر می ارزد

ارزش باید ساخت

ارزشی بر پایه ی آنچه ریشه در آفرینش دارد

نه آنچه خود ساخته ی مریدان هیچ گاه استاد نشده است

دروغ باید گفت

آنجا که عشق با طرز فکر پایمال می‌شود 

قدرت باید داشت

قدرتی بر پایه ی آنچه صحیح است

و باید پذیرفت که کسی که وارد بازی قدرت میشود

گهی خم میشود و گهی خم باید شوند

تسلیم به آنچه باید شد

آنچه است و بوده است 

آنچه در آسمان میدرخشد

  • ظریف

ساختمان

چهارشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۴۲ ق.ظ

انسان های امروز، ساختمان های فردا

 

واکاوی گونه ی بشر از دید انسان امری ناعادلانه است در حق فکر به وسعت این ایده

دلیل آن این است که زاویه دیدی که لازم است برای دیدن چند هزار سال،

در ذهنی که توانایی در برگرفتن چند ده سال را دارد

ناخودآگاه مشمول ساده سازی هایی میشود که جزییات بسیاری از این ایده را نادیده میگیرد

ولی از محدودیت ابزار که بگذریم، واقعیت این است که بخش مهمی از بودن در قالب بشر

فکر کردن به آنچه نمیتوان بود است

تخیل، دروازه ی فکر به سوی نادیدنی است 

و این، دست های انسان است که آنچه توسط فکر و چشم و چشم فکر دیده شده است را

به دنیای فیزیکی تحویل دهد

در این حین، زمان، یک هم دست خواهد بود

تا در پیدایش دم و بازدم لحظه ها از نبودن تا در هم فشردن و واشکفتن همراه ما باشد

 

آنچه تفکرش برای ما ممکن است در هر زندگی

وابسته به دنیای اطرافمان است.

در اتاق های مکعبی میتوان مکعب فکر کرد

 

انسان هایی که از بین ما میروند به ساختمان های آینده تبدیل میشوند

قلعه ها برج هایی دارند که روزگاری مردان سربلند که محافظ و دیده بان آنچه درون است بودند

دیوار های قلعه سربازانی بودند که سینه سپر کردند به آنچه بیرون است

و در قلعه آن کسی بوده است که به دنیای بیرون اجازه ی ورود داده است

ساختمان های درون قلعه و پیچ در پیچ بودن راه رو های درون 

پله پله ی فکری بوده است که در دنیایی قدیم اندیشیده است

 

انسان های قدیم، ساختمان هایی میشوند که دنیای جدید درونش فکر خواهد کرد

و به دنیای آینده خواهد اندیشید

فکر انسان در قدم اول به ساختمانی که درونش است تبدیل میشود 

و سپس میتواند به دیگر شدن فکر کند

 

اندیشه ی معماران ترجمه ی چگالش سال های سال زندگی و ارتباط انسان ها

به ساختمان هایی است که اکنون را شکل میدهند، نوعی کتاب تاریخ

تاریخی نوشته شده در سه بعد مکان

  • ظریف

خالق

شنبه, ۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۲:۳۲ ق.ظ

ذهن توانایی خلق یک اثر را دارد ولی پس از خلق، تحمل اثر بسیار دشوار است. در نقطه ی مقابل، اثر های عمیق زمانی میتوانند خلق شوند که نقش آن آثار بر وجود خالق تصویر شده باشد. برای خالق، این با رنج بسیار همراه است. 

بنابراین قدم اولیه برای خلق یک اثر به طرز پارادوکسیکالی خلق یک اثر است. 

بیان این صحبت به گونه ی دیگر این است که خالق برای خلق اثر خود ابتدا باید زندانی خلق کند و خود را در آن محبوس کند تا رگه های اثر در وجودش نهفته شود و در قدم بعد، با مرگ خود در زندان، تن به آفرینشی دیگر دهد که تین آفرینش با جزییات بیشتری همراه است.

این مرگ و آفرینش استعاری است و برای مثال در تبدیل کرم به پروانه با زندانی شدن در پیله، همانند این سیر تجربه میشود.

این استعاره می‌تواند گسترده تر شود و تا حدودی که در شرق دور به مرگ نگاه شود پیش میرود. نگاهی که در آن مرگ با آفرینشی دیگر در همین دنیا همراه خواهد بود. در تناسخ، یک روح با مرگ با نیستی یکی میشود و به هستی بازمیگردد در حالی که تجربه ی تجربه شده اش در بودنش ریشه ای برای بودن بعدی اش خواهد شد.

در میان این دو حد زندگی عادی انسان تجربه میشود. زندگی ای که با یک مرگ حقیقی همراه نیست ولی گذر دوره ها میتواند همانند مرگ و زندگی دوباره برای انسان تجربه شود. این گزاره حامل خلاقیتی است که در آن شخصیت انسان به شکل دیگری خلق میشود.

کمی عادی تر، خلق اثر است.

انسان که در شکل آفریدگار خلق شده است، قابلیت تجربه ی آفرینش را در کمال محدودیت خود دارد.

تجربه ای که در آن این بار زندان، ذهن انسان است و با درون سپاری تجربیات و پردازش آن ها با به فراموشی سپردن آن که در واقع با سپردن آنها به ناخودآگاه است، اطلاعات دریافتی مرگی تجربه میکنند و به گونه ای دیگر خود را در زمان دیگر در رفتار یا آثار انسان نشان خواهند داد.

دیدن رویا یکی از قابل لمس ترین مثال هایی است که در این مورد میتوان تجربه کرد زیرا که دیدن رویا نوعی تبلور اطلاعات دریافتی ذهن درون فضای دیگری است که با ماده فاصله ی زیادی دارد و در آن فضا با محدودیت های کمتری که ناشی از بدون چارچوب بودن تجربه است، تجربیات زندگی بالاتری را از خود نشان میدهند. برای همین است که کلمه ی رویایی، کلمه ای است که برای توصیف چیزی به کار میرود که از عادت خارج است و به سمت کمال تمایل دارد. 

 

 

  • ظریف

چوب خلال دندان

شنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ

راستی که در ذهن چیزی به عنوان استاندارد به معنای این است که آن چه هست کافی نخواهد بود. پس زدن آنچه که هست کافی نیست چرا که آنچه هست بهتر از هیچ است. خراب کردن آسان نیست ولی خراب کردن به زیبایی سخت تر است و خراب کردن به زیبایی و ساختن چیزی بهتر که ده ها برابر زیبا تر است بسیار سخت تر است. 

خلق کردن به معنای سپردن انجام کار به زمان است. این کمی در تضاد با قدرت اختیار است. قدرت اختیار میخواهد بخواهد و برآورده شود ولی خلق میخواهد که آنچه دیدنی و نادیدنی است احساس شود و سختی آن حس شود. میخواهد این فکر و آگاهی شخص نباشد که جزییات را به هم متصل میکند و می آفریند. میخواهد آنچه در آگاهی حضور دارد نتیجه را ببیند و شگفت زده شود. 

میخواهد آگاهی جزییات را ببیند و احساس کند. کار آگاهی فکر به جزییات نیست. آگاهی توانایی فکر کردن به همه ی جزییات را ندارد. این قدرتی است که خالق میخواهد احساس کند.

  • ظریف

گرم

جمعه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۵:۳۹ ب.ظ

قدیم تر ها زندگی روی چرخی بود

که هر گاه میخواستم میتوانستم دفترم را به آن تماس دهم

و از چرخشش بنویسم

اکنون درگیر ابعاد

درگیر زمان

درگیر تاریکی و روشنی.

دیگر نمیتوان به راحتی نوشت،

آنچه نوشتنی است در قالب افکار نمیگنجد

پیوستگی به اندازه ای نیست که بتوان یک جمله را به آن پیوست داد

پیش از آن که دستم به او برسد، رفتنم فرا میرسد

پیش از آن که رسیدنم فرا برسد، رفتنم را میبینم

و پیش از رفتنم،  رسیدنم را میبینم و از او میگریزم

و او را میبینم که بعد از رسیدنم منتظرم خواهد بود

ولی او که رسیده است به من میگوید،

رفتنت در جریان روشنی بود و نبود

 

حال تو بگو با من، چگونه کنم؟

رفتن و بودن را برگزینم یا نبودن و ماندن؟

و از بودنم که با نیستی آنچه بوده ام به همراه است

نگریزم و با دستان خود آنچه بوده ام را بسوزانم

تا چراغ راه شود در تاریکی

وقتی که خورشید نیست

 

مردمان خورشید پرست تشنه ی نور هستند

گناه پروانه ی شب پره چیست که رفتنش به سمت نور

با سوختن بال هایش همراه است

و دور ماندن از نور

فکر خود سوختن را به خاطرش می آورد؟

 

شاعر گفت که عمر همه لحظه ی وداع

  • ظریف

داوود

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۱۹ ق.ظ

 

شما را به نقاشی داوود و سر جالوت آشنا میکنم

احساسی که با شما به اشتراک میگذارم این است که 

ناراحتی و انزجاری که در چهره ی داوود از کاری که انجام داده در این نقاشی دیده میشود

جالوت نماد بدی، در چهره ای بزرگسال تر و داوود نماد پاکی در چهره ی جوان است

برخی در جزییات نقاشی این را میبینند که ترکیب چهره ی جالوت و داوود مشابه است

گویی که جالوت و داوود هر دو یک شخصیت هستند

زمانی که سر دیو درونی بریده میشود، یک قتل، عملی انجام آن، 

پذیرفتن انجام یک جنایت است

توسط یک روح پاک که چگونه میتواند پس از آن

پاک بودن را به خود بپذیرد؟

تفاوت اون با جالوت چه خواهد بود؟

  • ظریف

شغل

جمعه, ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۴ ق.ظ

شغل تو چیست

ببخشید، بگذار کمی برگردم عقب

وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟

خلبان؟ آیا خود را در نوک سرمایه گذاری فکری و مالی عده ای میبینی

که بالاترین های کلاس خود بودند

و با همفکری و زمانی که هزینه کردند

توانستند بالاترین تکنولوژی بشر را بسازند

که آرزوی دیرینه ی پرواز را برآورده کنند

آیا خود را در مقامی میبینی که استفاده کننده ی میوه ی فکر آنها باشی؟

آیا میخواهی دکتر شوی؟

کسی که در دستان خود قدرت احیا میبیند؟

و دیگران، بدون توجه به جایگاه اجتماعی خود

در مقابل تو باید زانو بزنند و تسلیم انگشتان تو باشند؟

آیا میخواهی معلم شوی؟

که مردمی به تو اعتماد کنند و کودکان خود را به تو بسپارند 

تا ذهنشان را شکل دهی؟

خود را در مقامی میبینی که نه تنها یک یا چند فرزند،

بلکه صد ها فرزند داشته باشی و اثر خود را در زمان بگذاری؟

میخواهی وکیل شوی؟

که کسانی که قدرت بیان در مقابل تیغه ی قضاوت را ندارند

پرونده ی زندگی تو را به زبان تو واگذار کنند؟

 

بنظرم مهم نیست که برای کدام یک از این تخصص ها و دیگر تخصص هایی که وقتی کودک بودی از آنها خبر هم نداشتی استخدام میشوی و به تو حقوق خواهند داد.

به تو قدرت انتخاب خواهند داد، در کلام دیگر

هر کسی حتی کسی که در کوه های تبت در حال تعمق و تفکر است خلبان زندگی خود است

او در نوک کابین زندگی خود بیدار میشود و دنیایی در اطراف خود میبیند که ساخته ی معماری فکر بهترین هاست. 

او دکتر زندگی خود است و باید به فکر این باشد که بدنش که مرکب روحش است چگونه زیست میکند و چه نیاز هایی دارد.

او معلم کودک درون خود و انسان های اطراف خود است. چرا که بعد از گذر از دنیای محدود کودکی، کودک بودن و بزرگسال شدن شناور میشود و انتخابی. فرهنگ کلاس زندگی میشود و اثر پذیری و اثر دهی بستگی به نوع فکر شخص پیدا میکند.

زبان است که وکیل زندگی میشود و در حساس ترین شرایط، پیش از فهمیدن سخن میگوید و ناخودآگاه حقایق را آشکار میکند. سخن نگفتنش باعث از دست رفتن حق و رنج میشود و سخن گفتنش تصمیم ها و عواقب را میسازد.

کودکان دیگر شغل ها را کمتر درک میکنند

آنها خدمتگزاران را نمیبینند، کسانی که وجودشان را به روح سپرده اند و سرسپرده ی آنچه درست است انجام شود هستند. دیدنشان سخت است و فقط زمانی دیده میشوند که اشکالی وجود داشته باشند. آنها کسانی هستند که هرچقدر درست تر باشند محو تر و محو تر میشوند. 

هر کسی در هر مقامی در حال خدمتگزاری است

شغل در معنای حقیقی به معنای خدمتگزاری است 

ولی سخت است به کودکی که خود را مرکز جهان میبیند

فهماندن این که تکاملش در تسلیم شدن به خدمت است

  • ظریف

جریان زمان

شنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۲، ۰۲:۱۲ ق.ظ

قذیم تر ها جایی نوشته بود که درس های زندگی به مانند شانه ای میمانند که وقتی موهایمان ریخت به ما داده میشود.

به درس های زندگی که نگاه میکنم میبینم که انتهای هر دوره ی سختی، جمله ای است که تمام آن دوره را خلاصه میکند. 

جریانی که باعث سختی ما میشود و توسط کسانی به ما داده میشود که خودمان را در مقابلاشان آسیب پذیر میکنیم چون دوستشان داریم. قلب مهربانمان به آنها عشق میدهد ولی آنها به ما سختی میدهند.

ابتدا دردی که به ما میدهند را کنار میگذاریم و حساب نمیکنیم

بعد کم کم که میبینیم که تکرار شدنی است و تمام نمیشود،

به این نتیجه میرسیم که باید حسابرس دردهایمان شویم،

عشق بی حد و نساب را کنار میگذاریم و آنها را در دین خود قرار میدهیم،

ولی کم کم که میبینیم حساب رسی هم نتیجه ای ندارد،

اگر همچنان در زندگیمان بمانند، به آزارشان عادت میکنیم

یا خودمان را تغییر میدهیم و قوی تر میشویم

و وقتی که صحنه ی آخر میرسد

جمله ی پایانی را میشنویم

این سفر در زندگی با خود جریانی را به همراه دارد که

در آن از سادگی و آسیب پذیری به 

پروردگی و قدرت میرسیم

ولی من دوست دارم آن را به شکل دیگری نگاه کنم

انگار که در زندگی عادی در حال حرکت به گذشته هستم

و در صحنه ی آخر در واقع مقدمه ی داستان را میشونم

و صحنه ها از مقابله ی من شروع میشوند

و کم کم به سمت فراموشی و سادگی میروم

جایی که در آن مهربان تر میشوم

ولی درد بیشتری میکشم

 

بنظر من خدا ابتدای زمان را خلق نکرد 

بلکه در انتهای زمان، دنیایی و داستانی را خلق کرد که در آن

انسان ها با شخصیت های متفاوت حضور دارند 

و رستگاری آنها در گذر زمان

فراموشی و بخشنده تر شدنشان است

 

حال این که زندگی ما در جهت معکوس زمان

جریان حرکت به سمت گذاشته است

به دورانی که خلقت شکل گرفت

تولد انسان، زمانی بود که به اوج آفرینش رسید

و از آن به بعد، به سمت گذشته حرکت میکند

 

بالاترین درجه ی انسانیت انسان زمانی است که 

به زبانی سخن میگوید که هیچ شخص دیگری آن را متوجه نمیشود

زبانی که کودکان به آن سخن میگویند و فلسفه را به زبان می آورند

در جایی که فلس های زبان در بیان انسان های دیگر نمیگنجند

 

 

  • ظریف