سلام
نوشته برای دیروزه...
هرچیزی که به این دنیا میاد یه روزی ازین دنیا میره ...
نمونش میتونه علی علیمردانی باشه که دانشجو دکتری بود و این هفته فوت کرد ... یا مادر بزرگم که امروز حالش بد شد بردنش بیمارستان و بعد از ظهر ...
تنها چیزی که از ماها میمونه خاطره هاییه که به جا میزاریم ... خاطره های مسیر مهد کودکم که همیشه برام تعریفشون میکرد ... خاطره ی اون دو هفته ای که با داداشم خونشون موندیم تا پدر مادرم از حج برگردن ... خاطره های زیادی که خوشحال و ناراحتمون کرد ... چیزایی که وقتی این متن رو مینوشتم باعث میشد نتونم صفحه گوشیم رو ببینم از اشک...
یا کارایی که وقتی اینجا بود بهتر بود انجام میدادم مثلا پنجشنبه ی هفته پیش میتونستم برم خونشون ولی احتمالا کارای خیلی مهم تری داشتم و نرفتم ... شاید یه بار دیگه میشد بغلش کنم..
میدونم دیگه ازین دیابت و بیماری های دیگش راحت شد ولی ما از دستش دادیم ...
خدا بیامرزتت مادربزرگم ...
.......
لازمه خاطر نشان کنم که بعد 80 سال از develope شدن تئوری های کنتر خطی و چند ده سال از کنترلر های غیر خطی و تطبیقی و نان مدل بیسد و هزار تا اراجیف دیگه .... بعد ساختن شاتل و کنترل اون غول و بعد ساختن برخورد دهنده هادرونی تو cern و کنترل اون توان و تجهیزات مهندسان بی خاصیت مهندسی پزشکی و کنترل هنوز یه نمونه ی صنعتی در تعداد انبوه برای کنترل قند خون یا سطح اون هورمونی که ضربان قلب ایشون رو قرار بود بالا نگه داره نساختن....
حالا بشینید paper تولید کنید و تابع لیاپانوف پیدا کنید یا یه ورودی مناسب برای سیستمی که وجود نداره پیدا کنید و خروجی ای که وجود نداره رو به سطحی که وجود نداره برسونید.