نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۸۴۱ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

یانی

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سلام

 

نمیدونم چقدر کارهای یانی رو دنبال میکردید. 

من خیلی ناراحت بودم که از 2006 ببعد انگار جهت کاراش عوض شد. یعنی با هزار امید نشستم آلبوم فکر میکنم 2009 Voices رو گوش دادم و خیلی ناراحت شدم. انگار خراب کرده بود کارش رو.

الان که یکم گذشته و یکم بیشتر زندگی رو دیدم میگم که دید من خیلی محدود بود. من از خودخواهی خودم میخواستم این آدم یه جور بمونه و تغییر نکنه. و این درحالیه که این آدم یه هنرمنده و کارش لمس کردن احساسات و به صوت تبدیل کردنشونه. با گذشت زمان و بزرگ تر شدن، شکل احساسات عوض میشن و از پاکی دوران کودکی خارج میشن. انگار به شعله نزدیک تر میشن. شاید بزرگ شدن یانی و واقعی تر شدن زندگیش بوده که آهنگاش از چیزی شبیه 

https://www.youtube.com/watch?v=H0Szo7j4xYQ

One man's dream

یا مثلا 

https://www.youtube.com/watch?v=9WECMgGG8dg

Until the last moment

به چیزایی شبیه 

https://www.youtube.com/watch?v=SMueXrr2EFA

Our days

https://www.youtube.com/watch?v=dR_drZeruRg

A little too late

تبدیل شده. 

بنظرم تو این گردشی که داشته، از آهنگای بی کلام که یه چیزی ما بین آهنگای کلاسیک و پیرمردی و آهنگای جدید، که اسمش رو New Age گذاشتن، به سمت جوون تر کردن آهنگاش رفت. صدای آدمای جوون رو به آهنگاش اضافه کرد و از سطوح مختلف عشق و ... آهنگ ساخت. 

ولی بنظرم این یک جهش شبیه بلوغ برای یانی بود که با احساسات عمیق تر خودش روبرو بشه و به جای داستان سرایی از رویای یک مرد یا رویای بودن با هم تا آخرین لحظه یا بازتاب احساساتش یا یادآوری خاطرات قدیمی، به دنیای واقعی آدم ها پا بزاره و یکم از بیرون از ذهن خودش رو به موسیقی تبدیل کنه.

بنظرم تغییری که یانی تو این سال ها کرد بینهایت زیاده مخصوصا برای سنی که داره. آدمای زیادی بنظرم از همدوره ای هاش نیستن که انقدر ذهنشون رو درگیر احساسات نسل های بعد خودشون کنن.

و الانم که سنش بیشتر شده یکم آزاد تر کرده خودش رو و نمایش های یک نفره یا با تعداد کمی از همکارای قدیمیش بیشتر همون آهنگای قدیمیش رو اجرا میکنه.

بنظرم نشون میده که از محدوده ی امن دور شدن برای یادگرفتن چیز بدی نیست هرچند که آدم رو از خودش دور کنه. در نهایت هر کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش!

  • ظریف

Undersampling در روابط انسانی

شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۵۳ ق.ظ

سلام

 

تو بحث سیگنال و سیستم ها موضوعی هست به اسم Undersampling. چیز جالبیه برای خودش. مساله ای که مطرح میکنه اینه که فرض کنید یه سیگنالی با فرکانس 30 کیلوهرتز داشته باشید و با فرکانس 1.3 کیلوهرتز ازش نمونه برداری کنید، چه اتفاقی میفته و چقدر از اطلاعاتش رو میتونید استخراج کنید؟

معمولا برای نمونه برداری از یه سیگنال با سرعت خیلی زیاد تر از تغییرش ازش نمونه برداری میکنن تا مطمئن باشن که میتونن باز سازیش کنن. مثلا اگه یه سیب تو چند ماه پوسیده میشه، هر چند ساعت ازش یه عکس اگه بگیریم و عکس ها رو کنار هم بزاریم میتونیم یه تصویر time lapse ازش درست کنیم

https://www.youtube.com/watch?v=2jeYXGJyY9k

یعنی خیلی سریع تر از تغییراتش باید نمونه برداری کنیم. 

حالا اگه یه سیگنال خیلی سریعی داریم و ازش کند نمونه برداری کنیم ممکنه اتفاق های عجیبی بیفته.

 

 

مثلا اینجا دوتا ناظر A , B دارن به یه سیگنال نگاه میکنن. مثلا این سیگنال میتونه وضعیت روحی یه آدم باشه که تو طول روز یا یک ماه بالا و پایین رفته. ناظر A داره میبینه که حال طرف خوبه و یکم داره پایین میره ولی اواخر داشته رشد میکرده و بنظر میاد یهویی زمین میخوره.

ناظر B میبینه که طرف همواره در حال بدتر شدنه.

در حالی که کدومشون درست دارن میفهمن؟ هیچ کدومشون. اون آدم آشوبی از بالا و پایین رفتن ها بوده ولی بخاطر اطلاعاتی که در دسترسشون هست برداشت سطحی ای ازش میتونن کنن. 

برمیگرده به این که ناظر A و B چی میخوان ببینن. یا این که شخص به ناظر Aو B چه چیزی از خودش القا کرده که میخوان این روند رو تو رفتارش ببینن؟

مثلا پیش اومده که موقعی که باید درس میخوندید، هر وقت گوشی رو دستتون میگرفتید یه نفر پیدا میشد و میدید که همش سرتون تو گوشیتونه؟ بعد شما میگفتید که همین الان دستم گرفتم ولی نمونه هایی که اون آدم از شما داره 10 نمونه ی قبلی هست که تو همشون سرتون تو گوشی بوده.

 

همین فهمیدن آدما رو خیلی سخت میکنه و درک کردنشون رو غیر ممکنه میکنه. مگر این که تو یه فرصتی صحبت خیلی عمیقی داشته باشن و با هم حرف بزنن. این عمق فهم از همدیگه رو بیشتر میکنه تا این که اختلاف زمان های کوتاه و ارتباط های سطحی با هم داشته باشن.

میتونیم اون موجی که کشیدم رو کوآنتومی یا احتمالی هم در نظر بگیریم که هر کسی تو هر لحظه همه چیز هست ولی چیزی که ما میخوایم رو میبینیم وقتی که ببینیمش.

شاید دنیایی که میبینیم بخاطر این مشکل داره زیبایی در چشمانمون نیست. Beauty is in the eyes of the beholder، زیبایی ساخته ی چشمان کسی که زیبایی رو در وجود خودش داره هست. 

  • ظریف

مهمونی

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۵ ب.ظ

سلام

 

- نفس کشیدن تو رو یاد چی میندازه؟

+ این که کسی که دوستش داری، یه روزی دیگه نفس نمیکشه

+ بعضیا سرزده از بینمون میرن

- مگه مهمونیه که سرزده برن؟

+ اونور مهمونیه، مهمونیشم اینجوریه که فقط آدم بزرگا رو راه میدن.

  • ظریف

کنترل

سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ


 

 

سلام

 

یکی از حقوق پروردگار اینه که روی مخلوقاتش کنترل داشته باشه.

کنترل یعنی اونا رو تو جهتی که دوست داره قرار بده. 

خلاف اون جهت قرار گرفتن موجب درد کشیدن مخلوق بشه تا جایی که یادبگیره که باید تو جهت جریان هستی حرکت کنه.

ذهن مخلوق با مقایسه کار میکنه. بهترین منبع مقایسه، از درون و حس واقعی خود مخلوق میاد.

مخلوق اگه خودش رو با مخلوقات دیگه که در مراحل خیلی متفاوت تکامل هستن مقایسه کنه، نتیجه ی درستی ممکنه نگیره چون به درون مخلوقات دیگه دسترسی زیادی نداره. به درون خودش میتونه دسترسی زیادی داشته باشه.

مخلوق در مقابل خالق بی ارزشه و صرفا عشق و توجه خالق هست که وجودش رو ممکن کرده و خالق هر جوری که صلاح بدونه باهاش رفتار میکنه.

 

خالق میتونه درد مخلوق رو تنظیم کنه. مخلوق بدون صاحب نمیتونه باشه چون مخلوقی که صاحب نداشته باشه با خالق تفاوتی نمیکنه. خودش صاحب خودشه. خالق درد مخلوق رو به اندازه ای تنظیم میکنه که نه دیر پخته بشه نه بسوزه.

 

"والس" در فیلم Blade Runner به تصویر کشیدن خالق در قالب انسان رو نشون میده. قدرت بینهایت رو در دستان یک نفر نشون میده که توانایی خلق یک موجود زنده رو داره. درد و ضعف موجودات رو میبینه. میتونه بکشتشون. میتونه بهشون عشق بده. انسانی که چشماش رو از دست داده و از تکنولوژی ای که خودش ساخته، وقتی که بخواد، دنیا رو نگاه میکنه و حواسش به همه چیز هست.

فوق العاده زیبا.

  • ظریف

بالانس کار

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ق.ظ

سلام

 

نقطه بالانس، درست بودن همه چیز نیست.

موقع اشتباه کردن یاد میگیریم، پس برای تمرین مغزمون باید اشتباه کنیم

موقع اشتباه کردن ممکنه باهامون پر تنش برخورد بشه، پس برای تمرین روحمون و مواجهه با سختی ها لازمه.

اشتباه به لحظات درست معنی میده. سرجا بودن همه چیز وقتی معنی داره که سر جا نبودنش تجربه شده باشه.

نقطه بالانس یه جاییه که یادگیری و بهره وری حداکثر بشه.

که جای سختیه، 

بنظرم نقطه ی کار آدم باید نزدیکای بالانس باشه، تا جایی که روح و روانش اجازه میده به قول یکی از دوستام

هر کاری میخوای بکنی بکن، فقط don't lose it.. یعنی هر کاری میخوای بکنی بکن ولی تا جایی که عقل و سلامت روانیت رو از دست ندی.

برخورد های پرتنش با آدما انرژی آدم رو ممکنه بگیره و یا باعث بشه که آدم به تصمیماتش و نحوه ی زندگیش شک کنه.

ولی همیشه و همیشه، تاجایی که آدم از دست ندادتش، آموزنده خواهد بود.

  • ظریف

مستری

جمعه, ۲۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۲۷ ب.ظ

سلام

 

https://www.youtube.com/watch?v=FssULNGSZIA

 

به قول یکی از دوستان، وظیفه ی هنر inspire کردنه. یعنی این که به انسان امید بده که میتونه یه کاری رو انجام بده. 

نکته هنر این نیست که آدم بتونه دقیقا همون کاری که هنرمند انجام داده رو کپی کنه. این دقیقا برعکسشه.

هدف هنر باید این باشه که آدم ببینه که یک نفر میتونه روحش رو به پرواز دربیاره و بیننده ببینه که 

میتونه اونم به عنوان یک انسان این کار رو انجام بده. میتونه پرواز کنه.

چون هنرمند تونسته

دومین هدف که بنظرم بازم مهمه اینه که توانایی انسان در مَستر شدن، استاد شدن یک کار در طول زندگیش رو نشون میده. 

بنظرم هر کسی حداقل باید در یک زمینه تو زندگیش مَستر بشه. یعنی بالا و پایین اون چیز رو بدونه. 

هنر میتونه این رو هم به آدم نشون بده. دیدن درامر آهنگ Pneuma توسط گروه Tool ، جناب Danny Carey میتونه یه نمونه از مستر شدن باشه. درام به عنوان قلب یه گروه موسیقی، ضربان موسیقی رو تنظیم میکنه و زمان بندی آهنگ رو مشخص میکنه. آهنگ های این گروه معمولا زمان بندی های عجیب غربیی داره و از حالت متداول بشدت خارجه. دیدن هنرنمایی درامر گروه تو به صدا در اوردن ابزار موسیقیش درست در زمان مشخص واقعا آبنبات چشم و گوش هست و لذت بخشه.

 

خود این آهنگم در مورد خدا شدن و بیدار شدن روح هست. یکی از ویژگی های گروه Tool اینه که عجیب غریب بودن بعد روحانی انسان رو خیلی خوب نشون میدن و مسخره بازی در نمیارن. وقتی دارن راجع به خدا میخونن، خدایی آهنگ سازی میکنن و ساده نگاه نمیکنن به قضیه. امیدوارم که بتونیم Pneuma بشیم. بفهمیم. بیدار بشیم. به یاد بیاریم.

 

  • ظریف

لکه ی آبی کم رنگ

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ب.ظ

 

سلام

 

سلام به اون روزی که فرزندان زمین که از بودن در شکم مادر سیر شدن، خونه رو ترک میکنن و میرن به سمت ناشناخته ها.

میرن که هر نقطه ی نورانی ای در فضا رو به زمین دیگری تبدیل کنن. 

شاید قدرت انسان به وجود داشتن تو زمین کوچکمون محدود شده و برای همینم هست که زمین داره کم کم از خونه میندازتمون بیرون. داره منابعش تموم میشه و داره گرم میشه. دیگه داره میگه که باید خودمون خودمون رو بالا بکشیم و بریم آسمون ها رو بشکافیم و بریم جلو. 

تو تاریکی گم بشیم. 

شاید دیدن این تصویر یکی از بخش های زندگی انسان های آینده باشه. تصویری که اسمش Pale Blue Dot هست، که فضا پیمای Voyager 1 در سال 1990 از 6 میلیارد کیلومتری زمین (40 برابر فاصله خورشید تا زمین، فاصله ای که نور 320 دقیقه طول میکشه تا طی کنه...به عبارتی دیگر، دور) گرفته شده. تصویری که توش زمین به اندازه ی یک پیکسل هست. "کارل سیگن" یک کتاب و پاراگراف معروف در این مورد داره که توصیه میکنم خونده بشه.

اون بخش از تاریخ، زندگی آدم هایی رو به قلم میکشه که خونه ی خودشون رو به قصد برنگشتن ترک میکنن. 

با تنها شدن و گیر افتادن تو محیط بسته به مدت زیاد درگیر میشن.

تو اون بخش از تمدن، انسان هایی که شاید چندین سال قبل با کشتن همدیگه و نوشیدن خون همدیگه خوشحالی و خوشبختی خودشون رو تامین میکردن، شروع میکنن به با هم زندگی کردن. به فدا کردن خودشون و زندگیشون در راه ادامه ی تمدن بشریت. به امید ادامه دارن خط وجود انسان ها شاید تو نقطه ی دیگری از کیهان. 

زمین و خورشید فرزندان خودشون رو خواهند دید که خونه رو ترک میکنن و پا به ناشناخته ها میزارن. به نقاطی از فضا که آسمان شب با آسمان بالای سر اجدادشون فرق داره. 

میرن به امید پیدا کردن خونه جدید.

  • ظریف

بعد مرگ

چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۱۰ ب.ظ

سلام

 

بعد از مرگ دو هفته روح آدم سرگردون هست.

روز اول به کسی نمیگن و فقط یکی دو نفر از نزدیکا میفهمن.

یکی از نزدیکا از رفتنش خوشحال میشه و یکیشون ناراحت. اونی که خوشحاله چیزی نمیگه و اونی که ناراحته آروم میره تو حال خودش و کسی نمیفهمه چشه.

 

روز دوم کسی که خوشحال شده به همه خبر میده ولی تو خبرش هیچ احساسی نیست. خبرش میگه که فلانی فلان آدم بود و فوت کرد. اونی که ناراحت شده بود با دیدن این خبر پیش همه میره و از این که چه آدم خوبی بود براشون میگه.

 

روز سوم بارونیه، اونی که ناراحت بود ناراحت میمونه و به این فکر میکنه که چه ارتباط قلبی ای با طرف داشته و بقیه هم میرن سراغ کسی که فوت شده و یه ابراز وجود میکنن. ابراز وجود ها هم فرق داره. بعضیا خیلی چیزی برای ابراز ندارن، بعضیا دارن ولی نمیتونن ابراز کنن و بعضیا ابراز میکنن.

 

روز پنجم ببعد کم کم متوجه میشن که باید جای طرف رو پر کنن. 

تمام این مدت روح طرف داره همه ی اینا رو میبینه.

 

روزش ششم و هفتم آخر هفتست و همه دنبال تفریح و هر جور که وقتشون رو معمولا میگذرونن میرن.

 

هفته دوم به این میگذره که روح طرف آهسته آهسته میبینه که چجوری جاش پر میشه. چجوری ارتباطی که با آدمای دیگه داشته جایگزین میشه و همه ی اونایی که ناراحت بودن و نبودن رو میبینه که کاراشون کم کم شکلشون یکم عوض میشه و کار ها بدون اون هم پیش میره.

یه مقدار از کارایی که از قبل کرده بوده هنوز اثراتش هست ولی کم کم محو میشه. چیزای دیگه جاشون رو میگیرن.

اون آدم کم کم به این فکر میکنه که وجودش چقدر ارزش داشت و چرا انقدر سریع جایگزین شد؟ آیا فکر میکرد انقدر سریع جاش پر بشه؟

 

روز یازدهم اونی که ناراحت بود با دوست خودش تماس میگیره و تصمیم میگیرن جای اون آدم رو دوستش پر کنه. 

روز دوازدهم ناهار همه رو دعوت میکنن و روح سرگردان هم دعوت میشه. ازش یاد میشه و برای شادی روحش آرزوی موفقیت میشه.

 

اگه میدونستیم انقدر سریع جامون میتونه پر بشه و انقدر زندگی بهمون احتیاج نداره خیلی بیشتر دل به درد میدادیم و حداقل از حضور دردناکمون استفاده میبردیم چون دردی که آدم رو نکشه فقط آدم رو قوی تر میکنه و دنیا جای در رفتن از زیر درد نیست. هیچ چیزی آسون نمیشه و فقط دغدغه های کوچیک تر بی اهمیت به چیزای بزرگتر کم اهمیت تبدیل میشن.

 

  • ظریف

جفت چیزایی که دوست دارم

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۴:۵۱ ب.ظ

سلام

 

عاشق قدرت هستم. کنترل آدم ها رو دوست ندارم ولی بنظرم کسی که قدرت داره میتونه آدما رو باغبونی کنه. بشناستشون و نیاز هاشون رو بدونه، رفتاراشون رو درک کنه و طرز فکرشون رو بشناسه. بنظرم کسی که تو جایگاه قدرت هست میتونه این کارا رو بکنه.

میتونه هم نکنه، میتونه با کنترل آدم ها و تحت فشار قراردادنشون بازدهیشون رو بالا ببره ولی رضایتشون از زندگی رو کم کنه. هیچ اتفاق بزرگی تو تاریخ بشریت بدون حجم قابل توجهی از رنج انسان ها ساخته نشده. (Louis Ck یه جوک جالب در این مورد داره)

 

ولی بعضی وقتا حس میکنم عاشق ضعف هم هستم. وقتی ضعف دارم حس میکنم که تو کنترل منو دست خودت داری. چون خودت میدونی از پس خودم برنمیام. اتفاقا دوست دارم کنترلم کنی، دوست دارم تو شرایط سخت قرارم بدی و جونم رو بگیری و ازش اثر هنری بسازی. دوست دارم مهره ی بازیت باشم و شکلی که دوست داری باهام رفتار کنی سرورم. ولی میدونم وقتی ضعف دارم دیگه درکم میکنی و آتیش زیرم رو کم میکنی. شاید از این ضعف خوشم میاد. چون حس میکنم قوی بودنت رو. 

 

بعضی وقتا دوست دارم یه سرگیجه داشته باشم که حواسم پرت باشه و کارم رو درست انجام بدم.

بعضی وقتا دوست دارم حواسم جمع باشه تا یادم نره چی کار باهام کردی.

نمیدونم.

فکر کنم برای همینه که دنیا دو روزه. چون نمیتونم چیزای متضاد رو همزمان تجربه کنم.

  • ظریف

پایین اومدن

سه شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۰، ۰۴:۳۶ ب.ظ

سلام

 

یکی از دعاهایی که میشه کرد اینه که

خدایا کاری کن که پایین اومدنمون بیشتر فرود باشه تا سقوط. یا اگه سقوط بود یه سقوط فاجعه بار باشه که حداقل ارزشش رو داشته باشه!

  • ظریف