نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

0.5 hour

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۲:۱۴ ب.ظ


سلام

نمیدونم فیلم 127 hours رو دیدید یا نه. منم ندیدم ولی خطر اسپویلر، یکی لایه صخره ها به مدت 127 ساعت گیر میکنه و تصمیمای سختی میگیره.

اگه حس مواجه شدن با واقعیت های غیر ایده آل رو ندارید نخونید!

داستان ازینجا شروع شد که خانواده میخواست بره کرج سمت روستامون و منم میخواستم خیر سرم برم پزوهشگاه بعدش خودم راه بیفتم شب برم اونور. ما صادقیه اونجا طرفای هشتگرد. مهم نیست حالا

اینا دوساعت پیش رفتن ولی من اصلا حال بلند شدنو رفتن به پژوهشگاه رو نداشتم. 

نشستم کلی کانال theodd1sout یوتیوب رو دیدم و وقت گزروندم و وقتی دیدم زیادی هیچ کاری نمیکنم گفتم بسه دیگه بلندشم برم سرویس بهداشتی و برم بیرون...

در وصف سرویس خونمون بگم که حموم و دستشویی دو تادر کنار همه و اینجوریه که یه در هست که میرید توش حالت سرامیک طوره و راست و چپ دوتا در دیگس که دستشویی و حموم میشه. درای اون جا ها فلزی ازینایی که حالت شیشه مات دارن بالاشون هست.

فکر میکنم خیلی تاحالا جذاب نبوده. 

حالا قضیه جایی جالب میشه که در دستشویی دو تا دستگیره مستقل از هم داره که از داخل و بیرون میشه در رو بست و بیرونیه ازینایی که شل و ول هست خودش احتمال داره بیفته. (معمولا هیچ وقت این اتفاق نیفتاده بجز دو بار. امروز دومین بارش بود)

تا تهه قصه رو خوندید دیگه.

کسی خونه نیست 

رفتم در رو بستم و یهو دیدم دستگیره بیرونی هم افتاد پایین. 

خدایا شکرت

همون طور که گفتم یه بار دیگه هم این اتفاق افتاده بود ولی حدود 1 شب بود و کس دیگه ای هم خونه بود و بار یکم سر و صدا مساله حل شد. 

ولی الان چی؟

ارامش خود رو حفط کردم و گفت چیزی نیست که چند بار در رو محکم میکشم و دستگیره بیرونیه میشکنه باز میشه. و این کارو کردم. حدود 15 دقیقه. ولی اتفاقی که افتاد این بود که دستگیره داخلی شکست. و دیگه نمیشد در رو کشید

دیدم که دور شیشه با یه سری پیچ سفت شده و اگه پیچا باز میشد شیشه در میومد و مشکل حل بود دستم رو میوردم بیرون و دستگیره رو باز میکردم.

ولی پیچ ها همه خودکار و تو فلز رفته و پیچ‌گوشتی هم طبعا نداشتم. 

از زیپای شلوارم سعی کردم استفاده کنم و لبه های تیزشون ولی پیچا حسابی سفت بودن. 

چند بار دیگه به در ضربه زدم ولی تاثیری نداشت. دیگه گفتم تنها راه شکستن شیشه است. 

دستگیره سیفون رو باز کردم و از در فاصله گرفتم و زدم به شیشه. 

نشکست

محکم تر

نشکست 

خیلی محکم تر 

نشکست.

نمیدونم از جنس چی میسازن این لامصبا رو ولی نشکست. 

میدونید تا قبلش همیشه یه پلن b داشتم که شکستن شیشه بود ولی الان دیگه اونم نبود

یه تی داشتیم تو سرویس اون سنگین تر بود ولی بازم نشکست. 

چند بارتلاش کردم نشکست. 

با پا زدم البته خیلی قوی نمیشد زد 

نشکست. 

دیگه راهی نمونده بود. راستی گفتم؟ گوشی هم نداشتم وگرنه این همه داستان نداشتم

تنها راه این بود که به قول داستان اسباب بازیا از سرم استفاده کنم. البته که امیدی نداشتم. 

وایسادم جلو در و بوم

نور بیرون اومد تو و شیشه بود که میریخت و .. 

اگه لئون رو دیده باشید میبینید عجب انتخاب خفنی کردم برای عکس

هیچی دیگه با یه میلیون خورده شیشه و کله ی یکم خونی و دستم که برید سر جمع کردن شیشه ها مساله به خوبی و خوشی حل شد


  • ظریف

رکورد

سه شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۱۳ ق.ظ

سلام

مغزم کار نمیکنه 3 شب نگارش پست افتضاحه میدونم

بالاخره خونواده ها سیستمشون فرق داره نمیدونم ولی برای ما مهمون اومدن ساعت 2 شب یه چیز غیر طبیعی بود. بود. دیگه نیست.

البته مهمونا ساعت 22 بهمون خبر دادن و سر زده نبود. البته یکی از بهترین آدمای دنیا هستنا رو حساب غر زدن نزارید خون گرم ترین حالت ممکن هستن. 

نکته این بود که نمیدونستیم دقیقا با مهمون این تایم چی کار میکنن برای همین مثل حالت مهمون روزانه براشون چایی و شیرینی آوردیم و تا ساعت 3 هم فک زدیم. فکر کنم خواب سختی در پیش داشته باشن با اون چای غلیط

طرف دیگه قضیه این بود که قرار بود شب بمونن و بنا به دلایلی وسایل خوابیدن مهمون خونه ما حدود 100 کیلومتر با خونمون فاصله داره و کلا یه جای دیگس بجز دو تا تشک و... 

حالا قسمت بد ماجرا این بود که نمیدونستیم چند نفر قراره بیان :/. سعی کردیم زنگ بزنیم و بپرسیم و تو ماشین بودیم و گوشی روی بلوتوث ضبط(درست نوشتم؟) ماشین بود. من و داداشم برداشتم ن از صحبت قطع و وصل 3 نفر بود و والدین شنیدن 2 نفر. مهمونا اومدن فهمیدیم 4 نفرن. خوب بود با تقریب خوبی.

البته خیلی هم آخرش بد نشد با تبدیل کاناپه ها به تخت و لطائف الحیل راست و ریس شد. 

  • ظریف

احتمالات

دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۴۴ ق.ظ

سلام

موقعی که درس آمار رو با دکتر م. داشتیم همش فکر میکردم آخرش که چی. یه سری احتمال که علوم نیست از کجا اومدن و باهم قاطی میکنیم و یه عدد جدید میده مثلا احتمال خطای یه روش ارتباطی میشه ده به توان منفی فلان قدر بیت ولی بدرد نمیخوره. چون نمیگه کدوم بیت اشتباهه. 

شبیه یه کسی میمونه غرمیزنه ولی راه کار نمیده. 

بعدا فهمیدم که آین ابزاری هست برای مقایسه مثلا دو سیستم ارتباطی یا... هرچی کم تر غر خورد اون سیستم یعنی بهتره. 

حالا پوینت قضیه اصلا اینا نبود. چیزی که میخواستم بگم واقع نگری با استفاده از آمار و احتمالات بود. مثلا 

اگه تو نوروز آمار تلفات زیاد میشه میتونه نشون دهنده این باشه که اگه واقع نگرانه نگاه کنیم احتمال مرگمان بالاتر میره تو نوروز حالا بهر دلیلی. 

یا مثلا اگه از هر 100 تا استارتاپ 95 تاشون زمین میخورن احتمالا کار ما هم زمین میخوره

یا مثلا اگه 10 نفر قبل ما یه کاری رو کردن و نتونستن احتمالا ما هم نمیتونیم

یا مثلا اگه از هر 100 تا استادی که تو دانشگاه داشتیم 90 تاشون مزخرف بودن یعنی اگه ما هم استاد بشیم احتمالش هست خیلی جذاب نباشیم

یا مثلا اگه 40 ساله یه مشکلی هست نباید انتظار داشت سال بعد اون مشکل نباشه 

و.... 

و اینا نشون دهنده اینه که راه مستقیم اگه طی بشه. یعنی همون کاری که همه میکنن رو انجام بدیم بدون تلاش اضافی احتمال خیلی چیزا آنقدری زیاد میشه که میشه گفت ازحالت احتمالی به یقینی تبدیل میشه. 


مثلا بنظر شما چند نفر با خودشون فکر میکنن تو جاده فردا میمیرن؟ شاید خوب بخوام بگم 1 در 10 میلیون پس چیزی که همه فکر نمیکنن اینه. فلذا برای نمردن فردا باید بهش فکر کرد!

مثال چرندی بود. ولی منظور رو رسوند. اگه با پیش فرض انشاالله نمردن برای مثال بریم جلو آینده تصادفی میشه

حالا اینارو برای چی میگم؟ راستش دقیق یادم نیست برای چی شروع کردم ولی حدودا میخواستم بگم خوبه آرمان گرایی یکم پشتش فکر هم باشه

  • ظریف

اسم

جمعه, ۳ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۳۰ ق.ظ

سلام 

قبول دارم که بعضی از این استاد ها خب مدت زیادی اونور بودن و اونور خیلی مرسومه به اسم کوچیک همدیگه رو صدا کنن ولی انصافا چیزی cringy تر و مصنوعی تر ازین نیست که دانشجوهای یه استادی (با جنسیت مخالف) همدیگه رو به اسم کوچیک صدا میکنن.


........... 

به قول The fault in our stars شبیه یه نارنجک شدم البته من بیشتر شبیه یه بمب ساعتی ام. با زمان مشخص. همش باید سعی کنم خسارت های رفتنم رو کم کنم. چه به لحاظ خانواده و عاطفی چه دوستان(البته خوشحال میشن و 7 شبانه روز سور میدن یحتمل) و آزمایشگاه و پژوهشگاه.

.......... 


  • ظریف

معضل

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۶، ۱۲:۱۳ ق.ظ

سلام

از یه طرف موهام بلند شده و کنترل چربی موهام خیلی سخت شده از طرف دیگه هم اشتباه استراتژیک کردم و بهمن سلمونی نرفتم الان باید دوبله سوبله عیدی بدم به سلمونیه ... هیییی



......

دوباره امسالم تولد وبلاگم رو که چند روز پیش بود یادم رفت. تولدت مبارک عیزم

.....

سال نوتون خوش بگذره

  • ظریف

عکس

شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۵۸ ب.ظ


سلام

جاتون خالی اگه نبودید٬ با دوستان رفته بودیم مشهد

اول این که بعد این همه سال دانشگاه رفتن اولین بار بود با مسجد دانشگاه میرفتم و دیدم عجب ستمی کردیم به خودمون.

هر دفعه میخواستیم به قصد مینیمم کردن هزینه ها با مزخرف ترین و واقعا مزخرف ترین قطارایی که دقیقه ۹۰ پیدا میکردیم میرفتیم ولی خب این دفعه با همون هزینه سقف کیفیت ترین قطاری که باهاش رفته بودم تاحالا قطارمون بود.

حالا این مهم نیست خیلی

توی عکس هایی که میگرفتیم صحبت سر عکس با استیل دهه ۶۰ ای شد. که معروفه دیگه درو دیوار رو نگاه کردن تو عکس و مثلا با موتور عکس گرفتن و ...  و عکس خنده داری هم شد.

 صحبت این شد که بچه های ما قراره با این سلفیای کج و کوله و عکسایی که هرکی‌ یه جای عکسه (ر.ک. پوستر اینسپشن ضمیمه شده) و ... ما هم همین جوری رفتار کنن ؟!


....


  • ظریف

بهشت

پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۵:۱۶ ق.ظ

سلام

اینو میخواستم قدیما بنویسم ولی مناسبتی پیدا نمیشد تا دیروز که ا. هاوکینگ فوت کرد.

قضیه از یه سوال ساده شروع میشه که تو کلاس دینی شاید دبیرستان یا راهنمایی یکی‌ پرسید اونم این بود که: آیا ادیسون بهشت میره؟ بخاطر اختراع لامپش که خیلی کمک کرده و بقیه چیزاش

و جواب معلمی که در سطح فهم خودش لابد گفت که چون نیتش قربه الی الله نبوده نه. و بحث بی سرو ته با معلمی که اینجوری فکر میکنه.

انگار تقصیر ادیسون بوده که بابا مامانش مجتهد نبودن و نتونسته نماز جماعت ۱۱ نفری بخونه که ثوابش صدها برابر ده نفریه (یا همچین چیزی؟) یا در کشوری بدنیا نیومده که قوانینش بر اساس دین اسلامه ( :)) عارههه)

حالا منظورم مشخصه.

بعد سوالی که پیش میاد اینه که کسی رو که بسیار عمیق توی فیزیک فکر کرده و فیزیک محدود کشف شده تا امروز رو جلو برده مرز هاش رو و با مرز های محدود علمش گفته خدا وجود نداره رو خدا چه رفتاری قراره باهاش بکنه. مثلا مقایسه بکنیمش با کسانی که خودشون رو از مردم بالاتر میدونن چون صدها سالشونه و تو این صدها سال از دستاورداشون اینه که تونسته با چپوندن مقنعه رو سر مردم اونا رو زورکی بهشت ببرن(؟!).

چپوندن منظورم اینه که یه وظیفه داشته: تبلیغ دین و انقدر گند زده تو یه کاری که بهش سپردن که کارش به تبلیغ با چماغ کشیده!. 

انگار پیامبر وقتی دین رو تبلیغ میکرده دقیقا همینجوری رفتار میکرده. 

بیخیالش پست جالبی نبود فقط دلم پر بود


......

آقای هاوکینگ خیلی بین مردم عادی تر نسبت به اکادمیک سلبریتیه چون فیزیک رو به زبون ساده یعنی نثر بدون فرمول میتونسته توضیح بده. اگه علاقه مند بودید هم کتاباش ترجمه شده هم کلی مستند درست کرده راجع به فیزیک که میتونید دانلود کنید. از دست ندید اگه دوس دارید.

  • ظریف

هاندرد اند فورتی تو

سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۶، ۰۵:۲۴ ب.ظ

سلام

۱۴۲ روز طول کشید ولی بالاخره بعد ۱۴۲ روز یعنی ۲۰ هفته و دو روز و مخصوصا هفته مزخرف قبل که همش استرس بود ویزام اومد ! همین الان اومد...

خدا بخیر بگذرونه

  • ظریف

درونگرا

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۸:۴۱ ب.ظ

Introv


سلام

حسن گفت این آزمون شخصیت معروفه ۱۶ شخصیتیه رو بدم. دادم و اون بخش برون گرایی و درون گراییش درونگرا شد. 

حسن: اصلا بهت نمیخوره انقدر درونگرا باشی

من: ببین یه قانون کلیه. کسایی که انقدر گربه دوست دارن درونگران!


این عکسه رو یکی از علی ها فرستاده بود فکر کنم چند سال پیش

  • ظریف

تضاد

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۳۹ ق.ظ

سلام

نمیدونم باید چی کار کنم. لذتی که تو صبح زود بیدار شدن و به کارا رسیدن و یه روز سرزنده تر داشتن با لذتی که از خوابای بعضا چرت و پرت و سورئال ساعت ۶ تا ۸ ۹ صبح هست برابری میکنه. واقعا صبحا تصمیم سخته


--------------

دکتر چ. دیروز یه حرف جالبی میزد. میگفت که یه سری ها هستن با حقوق کم که وقتی بهشون میگی چرا بیشتر کار میکنی میگن که بهم پول بیشتر بدن منم بیشتر کار میکنم. اصلا به خودش این ریسک رو نمیپذیره که بیشتر کار کنن تا پول بیشتری بگیره. حتما باید پوله رو ببینه. برای همین تو همون سطح باقی میمونه.

---------------

امروز خواب دیدم گربه محل چشمش قرمز شده بود و معلوم بود داره اذیت میشه. رفتم داروخونه به دکتره داروخونهه گفتم یه قطره ای آنتی بیوتیکی چیزی میخوام. یه ظرفی ازون زیر در اورد و گفت بیا ایمو ببر. اومدم حساب کنم خیلی جالب بود.  پولو دادم گفتش که گفتم اینو ببر نگفتم حساب کن که هر وقت بردی و نتیجه داد بعدش بیا پولشو بده.

منم یه تعجب کردم و گفتم لابد تعارفه دیگه و دادم دوباره پولو گفت مگه نشنیدی. گفتم اخه تو صنف شما خیلی مهم نیست کار کنه چیزی پول رو اولش میگیرید :))(در مقایسه با کارای مهندسی که کارو ۱۵۰ درصد اون ۵۰ درصدم سوتی قرار داد بوده که یادمون میره راهای خفه کردن کارفرما رو کامل ببندیم و ارد هاش باید انجام بشه باید کار رو انجام بدیم و بعد ۶ ماه یه سال پول بجز پیش پرداخته رو بگیریم اگه بدن) (ذهن بیمار تو خواب بحثای جامعه شناسی میکنه با خودش) بعد دکتره ناراحت شد و رفت به خانومه بقلیش گفت این رو نمیبره یدونه کاملشوبده!! دیدم اون بسته ای که داده بود باز شده بود و برا این میخواست ردش کنه بره :/

من معمولا انقدر بد بین نیستم ولی این یکی واقعا نشون میده ضمیر ناخوآگاهم چقد دکترا رو دوست داره

بعد من همچین خوابایی رو ول کنم برم به کارام برسم؟!

  • ظریف