نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۱۱ مطلب با موضوع «عمومی :: شخصی» ثبت شده است

می بالم و ...

چهارشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۴۲ ب.ظ

سلام

متاسفانه تو هفته اخیر موفق شدم که...

یه حدیثی بود دقیق یادم نمیاد توی دین و زندگی داشتیم

فکر میکنم این بود. پیامبر (ص) میفرمودند که از پیش اومدن سه چیز بر امت نگرانند. 

1. پرخوری

2. بی کاری

3. خواب آلودگی

موفق شدم 3 مورد رو حسابی با هم تو ماکزیمم حالت جلو ببرم. 


میدونید، یه جورایی حس میکنم کار کردن مقدسه. وقت آدم رو تنظیم میکنه. فکر آدم رو جهت میده و استرسش آدم رو به خدا نزدیک میکنه. کاشکی میتونستم بدونم اینایی که میشینن ساعت ها مدیتیشن میکنن و یا با حالت دینی ازین کارا میکنن چجوری خودشون رو تنظیم میکنن که از فرمون زندگیشون از دستشون در نمیره. 

مثلا وقتی یه کاری باید انجام بشه باید انجام بشه ولی وقتی قرارگه آدم 400 تا کلمه جدید بخونه این بخاطر این که انگیزش به اون حد قوی نیست ممکنه راحت به فنا بره.

کارای روحی هم دقیقا همین شکلیه. نمیدونم انگیزش یکم چون شهودی نیست سخته پیدا کردنش :((



  • ظریف

کلید اسرار

سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ق.ظ

سلام

امشب حسن پیشنهاد داد بریم بیرون بخاطر شرطی که باهاش بسته بودم سر این که آیا مبدل های مینول بخاطر فریت اسپایک ندارن یا نه و من باخته بودم مهمونش کنم.

جالب اینه که سوال غلط بود. اسپایک داشتن کلا :/

بعد حسن بین چند تا آپشن یکی از سنگین ترین و چرب ترین همبرگر هایی که میشناختیم رو پیشنهاد داد. بهش گفتم تو با این معدت (خیر سرش در وضعیت بهبودی هست )اخه چرا اینجا 

تعریف کرد گفت که بغل مسجد دانشگاه یک ایستگاه تنظیم فشار گاز هست که امروز که داشته به سمت مسجد میرفته یه جاییش ترکیده بود و خودش که حسابی ترسیده بود میگفت صدا ی هواپیما میداد. میگفت علی هم تو مسجد بود و نزدیک محل انفجار میگفت و مسجد همه ترسیده بودن.


بعد خلاصه ازینا نتیجه گرفته بود که به علی بگه ببین عمر دست خداست هر وقت بخواد میگیرتش.

بعد از اینم برای من یه نتیجه گیری کرد که عمر دست خداست با این همبرگره اتفاق خاصی نمیفته!!


  • ظریف

توضیح

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۱۹ ق.ظ

سلام

پریروز ساعت فکر کنم 8 شب تهران رو به مقصد گرگان با قطار ترک کردیم و صبح رسیدیم گرگان. همون موقع رفتیم برای نصب تجهیزلت تصفیه توی یک کارخونه ای که مقوا تولید میکرد. اولین بارم بود یه کارخونه ی شیمیمایی رو میدیدم و چقد آدمیزاد میتونه گند بزنه به طبیعت. خلاصه ی امر این که ورود مگس و ترکیدن توی فن های دستگاه و پاشیدن روی برد ها و ضربه هایی که تو حمل وارد شده بود باعث شد که 2 3 تا برد رو تعمیر لازم باشه بکنیم. خلاصه تا آخر روز ساعت 19 داشتیم کار میکردیم با 1.5 ساعت برای ناهار و نماز ولی توی شرایطی که باید مگس ها رو دور میکردیم و نمناک بود همه جا و ... یعنی یکم سخت تر از تهران بود.


ما سه تا بودیم دو نفر برای کارای برقی ینفر هم برای مستند سازی از پژوهشگاه. اون نفر سوم زود تر با یه ماشین با بقیه کسایی که از شرکت اومدن برگشت. ما هم با یه آژانس نیم ساعت بعدش.


وقتی رسیدیم به خونه ای که کارخونه برای مهموناش داشت، اون رفیقمون بهمون گفت که اینا تو ماشین سفارش الکل دادن و از اینم پرسیدن دوستات اهل فلان هستن یا نه. اینم گفته مسلما نه.


آره دیگه بعد نماز ( :) ) پاشدیم به بهونه ی گشتن به اونا گفتیم میریم بیرون و به دو نفر از اصلیاشون هم گفتیم قضیه رو. یکیشون که با ما نماز خوند گفت که این دو تایی که اومدن افراد اصلی شرکت نیستن و مثلا ... . حالا بهر حال رفتیم بیرون و یه غذا خوردیم و رفتیم هتلی تحت عنوان خیام. پیشنهاد میکنم نرید چون صبحونش چیز خاصی نداشت و اسپیلتشم کار نمیکرد. خلاصه تو پاچمون بود تا حدی . ایشالا که امروز تموم بشه کارا برگردیم با خیال راحت.

  • ظریف

الکحول

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۳۰ ب.ظ

سلام

چند تا سطح وجود داره

1. بشنوی الکل وجود داره

2. بشنوی یه سریا الکل مصرف میکنن

3. بشنوی دوستات الکل مصرف کردن

4. ببینی الکل میفروشن یه جایی 

5. یه جایی باشی که چند نفر الکل سفارش دادن که بیاد :|

6 ...


تبریک میگم که در مرحله 5 هستم. التماس دعا. ما که در رفتیم... 

اه حال آدمو بهم میزنن بعضیا.

  • ظریف

دغدغه

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۱۷ ق.ظ

سلام

انکار نمیکنم که کامنتای زیر اون پست اینستاگرام تهه خنده بود ولی

وقتی گربمو از دست دادم خیلی خیلی ناراحت کننده بود برای خودم.

نمیدونم بعضیا چرا نمیفهمن گربه هم یه رابطه عاطفی ایجاد میکنه با آدم و از دست دادنش راحت نیست. یه جوری از سطح دغدغه های ایشون صحبت میکنن انگار مرگ گربه با این که یه پاکت شیر از تو یخچال رو یکی بندازه دور یکی میدونن. (مثال چرندی بود ولی منظور رو رسوند)

توی اون شرایط هم معمولا share کردن مطلب با بقیه باعث راحت تر شدن آدم میشه.

البته خب خریت خودشه کسی که سلبریتی هست و این ملت رو میشناسه نباید اونجا اینو میگفت با اون متن ضایع زیرش.



  • ظریف

پرفکت

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۲۱ ق.ظ

سلام

تازه داشت یادم میرفت که دارم کچل میشم یا بهتر بگم باهاش داشتم کنار میومدم که دارم کچل میشم که امروز بیژن رو دیدم. 

معمولا یکم تو صفت نسبت دادناش اغراق میکنه (اگه داری میخونی خب میکنی دیگه!) برای همین وقتی گفت کلی از موهات سفید شده فکر کردم حدود 1 یا دوتا موی سفید دیده و خیلی توجهی نکردم ولی الان داشتم مسواک میزدم دیدم که هه چجالب. توی یه سال هم کچل شدم هم داره موهام از بقل شروع به سفید شدن میکنه جدی جدی :)) با این سرعت احتمالا مراسم ختمم بزودی(وای خدایی نکرده عزیزم مثلا) هم از همین جا خدمتتون اعلام میشه

  • ظریف

سقوط

دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۰۶ ب.ظ

سلام

صندلی جلو ماشین بودم و راننده داشت تو خیابون آروم میروند. به یه جایی رسیدیم که یه کانال به عمق شاید 15 متر بود نسبتا هم خالی بود آب تا شاید 1 متر توش بود و موازی خیابون میرفت. یه جایی رسید که نرده ای هم نداشت و راننده هه میخواست کنار کانال پارک کنه. اروم رفت به سمت محل پارک و یهو دیدم ترمزش نگرفت و ماشین سر خورد و برعکس سقوط کرد تو کانال. توی ارتفاع سقوط واقعا ترسیده بودم و حس بی وزنی داشتم. بسه دیگه خواب دیشبم رو دارم میگم. اولش یکم داد کشیدم از ترس و چون زمان کند شده بود و فرصت برای فکر کردن زیاد بود با خودم داشتم فکر میکردن که هه چقدر چرت تموم شد. گفتم خدایا منو ببخش و افتادیم تو کانال. برعکس البته. لحظه برخورد رو درست نفهمیدم. کمربند ایمنی داشت فشار میورد. و جریان آب هم سریع بود و ماشینو کشوند برد یه جایی که تهه مسیر بود شاید چند دقیقه ای طول کشید. خیلی پایان عبرت آموزی نداشت.

کلا ازین خوابایی که بخاطر ترمز نداشتن ماشین و ... تصادف میکنم یا میکنه کسی زیاد میبینم نمیدونم چرا 

قدیما تو سقوط از ارتفاع از خواب میپریدم (میدونم حتما یه بار حداقل تو خواب تجربشو داشتید) ولی این دفعه نه. در نوع خودش جالب بود.

  • ظریف

برگشتم

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۱۵ ق.ظ

سلام

بالاخره برگشتم. داشتم تو فرودگاه تا همه چی برسه به این فکر میکردم که چرا بهم خوش نگذشت . درحالی که انقد تعریف میکردن.

به حرفای یه سریا گوش دادم فهمیدم!

چون بار نرفتم و الکل نخوردم -1

چون دیسکو نرفتم -2

چون کلاب فلان نرفتم که یه رقاص بگیرم -3 

چون ..

دقت کنید همشون تفریحاتی هست که خیلی اجازه ندارم انجام بدم!

.............

آدم این هواپیمایی های ترکیش رو میبینه که با ما شروع کردن و الان انقدر هواپیمای نو دارن که من سعی کردم بشمارم ولی نتونستم یکم حسرت میخوره. گویا همین صحبت برای اتحاد و قطری و ... هم صادقه. 

..............

واقعا جای مزخرفیه اگه دنبال این چیزایی که نام بردم نیستید! اگه هستیدم جای مزخرف بودنش عوض نمیشه البته.

  • ظریف

سومیش

چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۰۶ ب.ظ


سلام

خب از صبح تا الان که ساعت19 هست تقریبا بیرون بودم.

حدود 9 بیدار شدم و رفتم برای صبحونه 10 اینا بود که رفتم بیرون. این دفعه با اعتماد به نفس بیشتر، چون مسیر ها رو تو google maps علامت زده بودم و ... (هتل شماره 8 توی نقشه)

اولش یکم باید پیاده میرفتم تا برسم به ایستگاه اتوبوس. اینجاش سخت نبود ولی وقتی رسیدم اتوبوس دیدم بلیطیه. کاملا غیر منتظره بود. زور زدم به ادمایی که تو ایستگاه بودن بفهمونم که بلیط از کجا میشه گرفت ولی کسی انگلیسی بلد نبود. بعد رفتم یه آژانس هواپیمایی ازشون پرسیدم گفت برو مترو اونجا بگیر. البته اینو دقیقا نگفت یه عالمه حرف زد که توش مترو هم بود و بقیشو نمیفهمیدم چون ترکی بود :)


رفتم سمت ایستگاه مترو یکم سعی کردم از عابر ها بپرسم. یکیشون یکم تونست بفهمه منظورمو و اومد گفت که این دکه ها هم میفروشن. بعد ازم عذرخواهی کرد که بلد نیست انگلیسی بحرفه چون ایرانیه :))

گفتم بهش پس این مسخره بازیا چیه و شروع کردیم فارسی.

گفت که برای کار اومده و خرید عمده لباس میخواد بکنه. بهش گفتم میدون Taksim (شماره 2 توی نقشه) میخوام برم گفت بیا مسیر منم همون وره. رفتیم مترو و یه کارت مترو گرفتیم. (مثل دیشبیه نه که یک سفره بود یه کارت اعتباری طور.) و 4 لیر  خودش شارژ داشت 10 لیر دیگه هم کردیم. سوار مترو شدیم. 3-4 تا ایستگاه بعد رسیدیم. خیلی آقای خوبی بود. خودش تبریزی بود زبون اینا رو تا حدی متوجه میشد.


بعد پیاده شدن فهمیدم که یکم باید پیاده هم برم بالا چون مسیرو با اتوبوس دیده بودم. خلاصه رفتم و رفتم بعد گوگل مپ رو نگاه کردم دیدم چجالبه که بعد 10 دقیقه راه رفتن کلی دور شدم از مسیرم. واقعیت اینه که میدون تقسیم یا تکسیم یا ... میدون بزرگیه و خیابان Cumhuriyet که جمهوریت خونده میشه دو طرفش راه داره. من مسیر اشتباه رو رفتم خلاصه.(مسیر درست بین 1 تا 2) 


برگشتم و برگشتم و دیدم که زیاده راه. گفتم سگ خورد و اینترنت رو زدم اومد بالا و سریع با گوگل مپ یه مسیر یابی با اتوبوساش کردم. اتوبوسای استانبول شماره دارن و باید طبق شماره سوار بشید مثلا بهتون میگه 35D و 70A و ... اینا میرن این مسیرو. جالبه در نوع خودش. و این که مثل تهران بلیط مترو و اتوبوس یکیه.(همون طور که گفتم بین 1 تا 2)


راستی متروشونم خیلی خلوت بود و یکم هم پهن تر از متروی ما بود. خیلی خلوت که میگم یعنی واقعا خلوت واگنی 20 نفر مثلا. 


یه چیز دیگه هم این که مترو 4.5 لیره فکر کنم که میشه 5000 تومن حدودا. زیاده یکم اتوبوسم 2.5 لیر که میشه تقریبا 3 تومن.


داشتم میگفتم، رسیدم اونجا و کارامو انجام دادم و برگشتم به سمت پایین. اون طوری که شنیده بودم خیابون استقلالشون خیابون جالبیه برای دیدن. شماره 3 توی نقشه. رفتم تا رسیدم به اونجا و یه کافه ای به اسم کافه لاله بود که میخواستم ببینم قهوه ترک اینا چجوریه. من خودم یه دو بار درست کردم و چیز جالبی نشد گفتم ببینم چجوریه. رفتم و جای جالبی بود ولی قهوه ترک همون چرتی که فکر میکردم بود. صد ها رحمت به اسپرسو و کاپوچینو و ...


اومدم بیرون و این رو هم بگم شهر به اندازه خونه های توی تهران مغازه داره اکثرا هم لباس فروشی ولی من چیز ارزون اونجوری که میگفتن ندیدم یه چیزی در همین اردر تهران بود.


خلاصه یه پاساژ و چند تا مغازه رفتم 4-5 تا چیز بیخود گرفتم و ادامه دادم


من توی 9گگ پرسیده بودم از یکی که یه پست راجع به ترکیه گذاشته بود که کجا برم چی بخورم. گفته بود که برو میدون Eminonu و balik ikmek بخور که میشه نون و ماهی. این میدون میشه شماره 6 روی نقشه.

راستی قبلش خب از روی شماره 5 رد شدم. تنها قسمتی که احساس کردم یه چیز زیبا دیدم اینجا بود. واقعا منظره قشنگی داشت کشتی و ها و بنا های تاریخی شهر. ازون جایی که بغل آبه خیلی کارو کاسبی ماهیگیری رونق داره اونجا. راستی تم اونجا رو نم نم بارون تصور کنید با حالتی که رطوبت نسبتا زیاده و باد ملایم خنک میاد. موج های آب هم دارن آروم میزنن به دیواره ها و کشتی های توی آب رو میشد دید و منظره ی گنبد های مسجدای تاریخی شهر. بزارید اصن یه عکس گرفتم یکم ادیتش کنم بزارم:



خلاصه رفتم اون بالیک اکمک رو خوردم چیز جالبی نبود چون ماهی شاید خییلی دوس ندارم ولی جزو معدود دفعاتی بود که ماهیه قابل خوردن بود. در واقع شاید خوب بود اصلا.


بعد رفتم یه مسجد پیدا کردم نماز بخونم چون داشت دیگه دیر میشد. رفتم تو و یادم افتاد عه اینا سنی اند و مهر ندارن. خداروشکر کاغذ داشتم وگرنه حال بیرون رفتن نداشتم.

بعد هم رفتم مسجد سلیمانیه فکر کنم که واقعا جای قشنگی بود میشه شماره ی بعدی که 7 باشه و یکم دور و برش.


نکته ی جالبی که این شهر داره اینه که تقریبا بعد 100 متر هیچ کدوم از عوارض شهر معلوم نیست. همچنین شیب خیابونا به صورت رندوم کاملا عوض میشه. برای همین مسیر یابی بدون قطب نما غیر ممکنه. بله درسته غیر ممکن چون خودشونم اطلاعی ندارن ازین که خیابونا چی به چیه. حتی مغازه دار یه خیابون پایین تر نمیدونست چیه :| باورم نمیشه.(حتی از رو نقشه نشونشون میدادما!)


راستی گربه هاشون تقریبا به طور میانگین یه سایز از گربه های ما بزرگترن و همشون هم دستی ان خیلی جالبه.


همین فعلا باشه ببینیم فردا چی میشه. راستی جیبمم نزدن :) خداروشکر! (البته موقع خرید با این چیزایی که بهم انداختن تکنیکالی زدنا)

  • ظریف

یک پست طولانی

سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ

سلام

اول این که خواستم بگم انقدری که انتظار داشتم انگلیسی بلد نبودن و دهنم سرویس شد در قدم اول. 

دوم این که ایرانسل سر گردنه حجم میگیره و مگابایتی 500 تومن میفته یعنی شما روشن کنید دیتا رو تمومه.

سوم این که راجع به اون دوستمون.

راستش، خیلی آدم های عجیب غریبی دیدم. یجورایی اصلا جدید بودن 3 نفری که دیدم (یه نفر همون که گفتم دو نفر هم بغل دستم تو هواپیما)

اون نفر اول که آقای صبری لطف داشتن ابراز علاقه مندی کردن راجع بهشون راستش خیلی زیاد چیزی نمیخواستم بنویسم شاید سطح انتظاراتتون رو ارضا نکنه. 

خیلی صحبت کرد ولی چیزای خوبی که میگفت این بود که 

1- سعی کن اصلا تجربه نکنی، تجربه هزینه داره ولی نصیحت شنیدن، با این که یجورییه ولی نتیجه ی تجربه ی دیگرانه که بابتش هزینه دادن

2- سعی کن ریسک بکنی. توی طیف آدما 3 طیف وجود داره، وسطیا آدمای نرمالن که معمولا ریسک نمیکنن بالا و پایینش آدمایین که ریسک میکنن، پایین آدمایین که میگن همه چیو که از دست دادیم اینم روش، بالا آدمایین که میگن هرجور شده از این کاری که کردم نتیجه میگیرم، با هزینه کردنشون. یکم سخته

3- رفیق بازی آدمو نابود میکنه

4- همه چیز تو ایران هست، هر تفریحی بخوای بهترش هست جایی که مامور رو میشه با 50 هزار تومن خرید همه چیز توش هست ...  *صفحه پیوند ها* ...

5- سعی کن کار جدید بکنی. تکرار کارای بقیه خیلی سودی نداره.

6- 

-هیچ کسی به اندازه شما دلش برای کار خودت نمیسوزه هرچقدرم بهش پول بدی سیرش کنی مثلا من دوتا حسابدار دارم ولی آخرش کارای دفترا رو خودم میکنم

+خب همه کارا رو یعنی خودتون میکنید

-بله

+بعد یه مدت کارا زیاد نمیشه؟

-نه شما کارا رو تقسیم میکنی و روی ریز ریز انجام شدنشون نظارت میکنی. 


خودش دو تا کارخونه دارو و لوازم آرایشی داشت. ایشون با دوتا از کارمنداش اومده بود. 


نفر دومی که دیدم یه آقایی بود که توی نفهمیدم آخرش کجا ولی بنظر فرانکفورت بود زندگی میکرد. آدم عجیبی بود اصن توی کتگوری مذهبی / غیر مذهبی و ... جا نمیشد. میگفت که برای محرم دوس داشته بیاد ایران. اونم یه چیزای جالبی گفت

1- ایرانیای خیلی عجیب غریبی تو جاهای مختلف هستن. مثلا تو همین ترکیه یه سریا هستن از پهلوی دوست ها یه جا زندگی میکنن یه سریا از منافقین یه سریا از فلان و .... خلاصه سفره دلت رو باز نکن.

2- میگفت آقای خمینی و ... رو دوست داره ولی بنظرش کار درستی نکردن کل کشور رو یهویی تصمیم گرفتن اداره کنن. (کاری با صحبتش ندارم ازین جهت که معمولا همچین مدل صحبتی رو نمیشنویم (یا خیلی مخالف یا خیلی موافق میشنویم))

3- میگفت که اولین باری که آب معدنی خوردی کی بود ؟ گفتم فلان سال پیش. گفت روی این آب معدنیه چرا نوشته پس از 1352 ؟!


نفر سومی هم که دیدم یه خانمه بود که خیلی مرد بود واقعا. بقل ما نشسته بود تو پرواز.

با نفر دوم رزونانس میکردن یعنی مفید 2.5 ساعت حرف زدن راجع به همه چیز.

صبح اومده بود و بعد از ظهر برمیگشت. تو ترکیه زندگی میکرد.

بیزینس ویمن ی بود برای خودش. میگفت این خانما نمیدونن قدر پول رو چون کار نمیکنن (اشاره به 2-3 تا جلوییمون)

حالا اینا رو ولش. آدمای عجیبی بودن.


* تو پرواز سینوزیتم یادش افتاد که چند وقته خدمتم نرسیده. با سردرد و دوبار تهوع مارو خوشحال کرد. 

*خواستید رزرو کنید جایی رو از سایت booking.com اقدام کنید. بعضی جاها ویزا کارت و ... میخوان بعضیا هم نمیخوان. میتونید قیمتای خیلی پایین رو پیدا کنید. من یه جایی گرفتم دوشب حدود 160 تومن. یه سوییت که یه تخت دونفره و اسپیلت و .. داره + صبحونه. بنظرم خوبه برای انقد دبیت کارت هم نمیخواس برای رزرو!

*چقدر اینا سیگار میکشن! خانم و آقا 

* داشتم تو خیابون راه میرفتم یکم توجه کردم دیدم بعضیا حجاب ندارن پس چرا من قبلش متوجه نشدم؟ دیدم که وضعیت خانماییش که حجاب ندارن خیلی با چیزی که تو تهران از خانما میبینیم تفاوتی اصن نداره برا همین خیلی طبیعی بود :/ ( صرفا گزارش بود و هیچ تایید و نقدی به هیچ چیزی ندارم! )

  • ظریف