ترکیه
سلام
اول به دوستی که کامنت گزاشته بود جواب بدم. اول این که ببخشید دیر شد چون میخواستم با یه پست دیگه جواب رو بفرستم مثل الان
شاید برای بقیه هم اینطوری به نظر بیاد. برا من که اینجوریه که هر وقت عقب رو نگاه میکنم تقریبا فقط اشتباهات و بچگی ها تصمیمای ندارست تقریبا یادم میاد ازون لحظه ها. ممکنه دوران خوبی هم بوده باشه ها ولی تقریبا 99 درصد مواقع اینجوریه برای همین وقتی اهنگ قدیمیا رو گوش میدم بدون شک ناراحت کننده میشه! شایدم از گذر زمان میترسم.
روش حمله به این موضوع هم اینجوریه که دوباره انقد آهنگه رو گوش میدم تا یه تایم جدید تو ذهنم براش ثبت بشه :) روش چرندیه میدونم
خب بزارید امروز رو براتون بگم. اول این که برای یه کاری باید میرفتم استانبول ترکیه. بلیط رو تقریبا لحظه اخری گرفتم و خیلی ارزون در اومد(600 رفت و برگشت)
نکته اینه که تقریبا کل دیشب استرس داشتم برای امروز چند تا دلیل داشت
اول اینکه یکی رو تو پلیس مهاجرت و گذرنامه دیدم که بخاطر یکی مشکل توی مشخصاتش رفته بود فرودگاه و ممنوع الخروجش کرده بودن
منم همه ی مشخصاتم کلا یه جوریه که اشتباه توش خیلی راحته. خلاصه نگران این موضوع بودم
دوم این که من خودم تاحالا تنهایی اصلا ازین کارا تکرده بودم. اصن پرواز خارجی نداشتم تو زندگیم و خلاصه نگران اینم بودم که داستان بشه
سوم هم این که مث که تو ترکیه دزد خیلی زیاده خیلی! هرکی رفته تقریبا بهم اینو گفته.
حالا خلاصه.
پرواز قرار بود 13.40 با هواپیمایی آتا باشه. ولی 13.50 شروع کردن کارت پرواز دادن تازه. بابام پیام داد گفت بلیط ارزون ازین مشکلاتم داره دیگه. الانم یه نیم ساعت مونده به پرواز ولی گیتا رو هنوز باز نکردن که سوار شیم (گفته بودن 14.40 باز میشه) خلاصه هنو منتظرم...
ببینیم بقیش چه شکلی میشه
راستش تو صف کارت پرواز یه آقای خیلی خفنی رو دیدم که کارآفرین بود و خیلی محترم اگه شد از اون براتون مینویسم
- ۰ نظر
- ۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۵:۰۸