نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵۵۱ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی!» ثبت شده است

جین

شنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ق.ظ

سلام میخواستم یه پست بنویسم و وقتی مقدمش رو نوشتم نظرم عوض شد ولی مقدمه خوبی بود بنظرم و یه پست با پایان باز بخونید

 

سلام

 

این ویدئو بخشی از سریال Louis (خونده میشه لویی) ساخته ی Louis ck یکی از استندآپ کمدین های مورد علاقه ام که خیلی ساختار داستان تعریف کردن و جوک گفتن خاصی داره و زندگی جالبی هم داره بنظرم. کلی مشکلات اخیرا براش پیش اومده بود سر یه موضوعی.

چیزی که تو این ویدئو توجهم رو جلب کرد این بود که بنظرم خیلی بی مزه بود اولین جوکش نسبت به چیزی که از لویی انتظار دارم خیلی پایین بود بنظرم و باعث خنده ام نشد ولی الان که دوباره داشتم میدیدمش دیدم چقدر ساختار شخصیتی و فکری جالبی داره. شبیه آهنگ های تکنیکال تر مثل متال هست که به ساختار خیلی بیشتر از گوش نوازی اهمیت میدن و زیباییشون تو خود ساختار آهنگاشونه خیلی وفتا. یه جمله ی معروف بینشون هست که میگه There are no wrong notes, there are only notes that are played in a wrong time. یعنی هیچ نوت اشتباهی که نوازنده اشتباه بزنه، مثلا یه نوت رو اشتباه اینور یا اونور بزنه، وجود نداره. فقط نوت هایی که در زمان های اشتباه زده بشن وجود دارن.

https://www.youtube.com/watch?v=-leX7sLKp5s

همینجوری سرچ کردم technical metal و این ویدئو اومد، خود ویدئوش رو یکم دیدم ولی کانال خوبیه و میتونم انتظار داشته باشم چیزی که مدنظرم هست رو میرسونه.

خلاصه که اینم یک ویدئوی تکنیکال بنظرم اومده. یعنی کمدی ای که تو متنش طراحی شده عمیق فکر شده. جوک یعنی طراحی یه جور فکر که وقتی یه نفر میشنوه تو ذهنش به یه مسیری هدایت بشه و آخر مسیر زنگوله ی فکرش بخوره و بخنده. همچنین تراژدی که یعنی یه داستان غم انگیز که زنگ طرف مقابل ذهن رو که فکر کردن به داستان و حس غم رو کردنه رو بزنه. خنده / گریه

 

 

حالا این ویدئو چه ساختاری داشت؟ 

فرض کنید روبرو شدن خدا با موسی رو تصور کنید. برخورد یه موجود بالاتر با یک موجود پایین تر

یا مثلا صحبت با فضایی هایی که از ما بیشتر آگاه هستن رو تصویر کنیم، چیزی شبیه فیلم Arrival یا Intersterllar

یا مثلا مقابله ی پیامبر با جبرییل رو که فرشته هست و نسبت به ما به موجود اول، خدا، نزدیک تر هست رو تصور کنیم. 

 

مطمئنا تصور این که یک موجود بالاتر، بیگانه باشه تصور سختیه. بیگانه یعنی اکبر باشه. از هر صفتی که میتونیم توصیف کنیم بالاتر باشه. الله اکبر که میگیم یعنی هرچقدر تا الان متوجه میشم رو تصور میکنم و یه چیزی میزارم روش و خدا رو با اون توصیف میکنم.

که فیلم Arrival با نشون دادنشون به شکل یکی از غریبه ترین موجودات روی زمین که اختاپوس هست و زبانی که زمان رو دور میزنه سعی کرد عمق داستان رو برسونه

و فیلم Interstellar با نشون ندادن "دیگران" و فقط نشون دادن عظمت خلقتشون که قرار دادن یک کرم چاله و برنامه ریزی درون یک سیاه چاله به شکلی که بعد زمان رو کاملا در یک محیط محدود در بر بگیره نشون داد. موجوداتی که خیلی بالاترن.

تو اینجا لویی نیومده همچین چیزی رو بگه. ولی مقابله ای از این جنس هست. 

تو سکانس اول دخترش یه جاییش زخم شده و

 

  • ظریف

بودن

جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۰۳:۱۵ ق.ظ

سلام

سلام به تو یونیورس.

سلام بهمون. سلام من، یه بخش جدا شده از تو به تو.

من یادم نیست تو بودم. نمیدونم خودت چه حسی داری از بودن ولی من یادم نمیاد تو بودن چه حسی داشته. وقتی نبودم. وقتی در قالب انسان نبودم.

نمیدونم چی شد که تصمیم گرفتم اینجا باشم. هر حرکتی تو زندگیم نتیجه ی دقتم روی کاری هست که میخوام انجام بدم. نمیدونم چی شد که انسان بودن رو انتخاب کردم.

تجربه ی خوبیه من بودن. 

هر روز بیدار میشم. هر شب میخوابم. کشش هایی دارم و محدودیت هایی دارم. انگار یک بازیه که منم توش بازیگرم. حتی یک وبلاگ دارم که توش انسان بودنم رو مینویسم. برای انسان های دیگه که حتی نمیدونم چه شکلی هستن و کجا وجود دارن و چه احساسی دارن.

شاید برای خودم مینویسم. شاید تجربه ی تو این بدن بودن رو برای این انتخاب کردم که فکر کنم یه عالمه آدم دیگه وجود داره که میتونم براشون بنویسم در حالی که فقط خودمم. من تنهام.

من تنها بودم که اینجا رو آفریدم.

در کنج اتاقم بودم و در تاریکی گریه میکردم به تنهایی خودم که اینجا رو آفریدم.

اینجا بنظر میاد تنها نیستم.

اینجا بنظر میاد کلی آدم، دوست، خانواده، همکار، آدم آدم آدم هستن که شبیه من هستن. انگار که تنها نیستم. انگار که با هم هستیم. 

انگار این دنیا رو برای فرار از تنهاییم آفریدم.

ولی چه کسی میخواد آفرینش من رو ببینه و به من احسنت بگه؟ 

چه کسی میتونه درک کنه که چی کار کردم؟

چه کسی لایه لایه ی آفرینش من رو میخواد تشریح کنه و در هر لایه نقطه ی اوج خلقت من رو ببینه و ببینه که چقدر کاملم؟

مشکل تنهایی من هیچ وقت حل نمیشه.

تنها کاری که میتونم کنم همینه. خلقت کنم و در خودم فرو برم و زیبایی کار خودم رو خودم درک کنم.

که چقدر حقارت بر انگیز هست برای یک خالق که دنبال تایید دیگری باشه.

دیگری ای که حتی وجود نداره.

 

......

 

  • ظریف

آرزوی بعدیت

شنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۲۱ ب.ظ

سلام

 

ازم خواستی جام جهان بین رو بهت بدم، الان نفری یدونه گوشی دستتونه، مشکلاتتون حل شد؟ به همه چیز دسترسی داری ولی هنوز نمیدونی مشکلت درون خودته نه بیرون از خودت.

صد بار دیگه بگم، بهشتت رو درست آرزو کن!

  • ظریف

یانی

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۳۵ ب.ظ

سلام

 

نمیدونم چقدر کارهای یانی رو دنبال میکردید. 

من خیلی ناراحت بودم که از 2006 ببعد انگار جهت کاراش عوض شد. یعنی با هزار امید نشستم آلبوم فکر میکنم 2009 Voices رو گوش دادم و خیلی ناراحت شدم. انگار خراب کرده بود کارش رو.

الان که یکم گذشته و یکم بیشتر زندگی رو دیدم میگم که دید من خیلی محدود بود. من از خودخواهی خودم میخواستم این آدم یه جور بمونه و تغییر نکنه. و این درحالیه که این آدم یه هنرمنده و کارش لمس کردن احساسات و به صوت تبدیل کردنشونه. با گذشت زمان و بزرگ تر شدن، شکل احساسات عوض میشن و از پاکی دوران کودکی خارج میشن. انگار به شعله نزدیک تر میشن. شاید بزرگ شدن یانی و واقعی تر شدن زندگیش بوده که آهنگاش از چیزی شبیه 

https://www.youtube.com/watch?v=H0Szo7j4xYQ

One man's dream

یا مثلا 

https://www.youtube.com/watch?v=9WECMgGG8dg

Until the last moment

به چیزایی شبیه 

https://www.youtube.com/watch?v=SMueXrr2EFA

Our days

https://www.youtube.com/watch?v=dR_drZeruRg

A little too late

تبدیل شده. 

بنظرم تو این گردشی که داشته، از آهنگای بی کلام که یه چیزی ما بین آهنگای کلاسیک و پیرمردی و آهنگای جدید، که اسمش رو New Age گذاشتن، به سمت جوون تر کردن آهنگاش رفت. صدای آدمای جوون رو به آهنگاش اضافه کرد و از سطوح مختلف عشق و ... آهنگ ساخت. 

ولی بنظرم این یک جهش شبیه بلوغ برای یانی بود که با احساسات عمیق تر خودش روبرو بشه و به جای داستان سرایی از رویای یک مرد یا رویای بودن با هم تا آخرین لحظه یا بازتاب احساساتش یا یادآوری خاطرات قدیمی، به دنیای واقعی آدم ها پا بزاره و یکم از بیرون از ذهن خودش رو به موسیقی تبدیل کنه.

بنظرم تغییری که یانی تو این سال ها کرد بینهایت زیاده مخصوصا برای سنی که داره. آدمای زیادی بنظرم از همدوره ای هاش نیستن که انقدر ذهنشون رو درگیر احساسات نسل های بعد خودشون کنن.

و الانم که سنش بیشتر شده یکم آزاد تر کرده خودش رو و نمایش های یک نفره یا با تعداد کمی از همکارای قدیمیش بیشتر همون آهنگای قدیمیش رو اجرا میکنه.

بنظرم نشون میده که از محدوده ی امن دور شدن برای یادگرفتن چیز بدی نیست هرچند که آدم رو از خودش دور کنه. در نهایت هر کو دور ماند از اصل خویش، بازجوید روزگار وصل خویش!

  • ظریف

Undersampling در روابط انسانی

شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۰، ۱۲:۵۳ ق.ظ

سلام

 

تو بحث سیگنال و سیستم ها موضوعی هست به اسم Undersampling. چیز جالبیه برای خودش. مساله ای که مطرح میکنه اینه که فرض کنید یه سیگنالی با فرکانس 30 کیلوهرتز داشته باشید و با فرکانس 1.3 کیلوهرتز ازش نمونه برداری کنید، چه اتفاقی میفته و چقدر از اطلاعاتش رو میتونید استخراج کنید؟

معمولا برای نمونه برداری از یه سیگنال با سرعت خیلی زیاد تر از تغییرش ازش نمونه برداری میکنن تا مطمئن باشن که میتونن باز سازیش کنن. مثلا اگه یه سیب تو چند ماه پوسیده میشه، هر چند ساعت ازش یه عکس اگه بگیریم و عکس ها رو کنار هم بزاریم میتونیم یه تصویر time lapse ازش درست کنیم

https://www.youtube.com/watch?v=2jeYXGJyY9k

یعنی خیلی سریع تر از تغییراتش باید نمونه برداری کنیم. 

حالا اگه یه سیگنال خیلی سریعی داریم و ازش کند نمونه برداری کنیم ممکنه اتفاق های عجیبی بیفته.

 

 

مثلا اینجا دوتا ناظر A , B دارن به یه سیگنال نگاه میکنن. مثلا این سیگنال میتونه وضعیت روحی یه آدم باشه که تو طول روز یا یک ماه بالا و پایین رفته. ناظر A داره میبینه که حال طرف خوبه و یکم داره پایین میره ولی اواخر داشته رشد میکرده و بنظر میاد یهویی زمین میخوره.

ناظر B میبینه که طرف همواره در حال بدتر شدنه.

در حالی که کدومشون درست دارن میفهمن؟ هیچ کدومشون. اون آدم آشوبی از بالا و پایین رفتن ها بوده ولی بخاطر اطلاعاتی که در دسترسشون هست برداشت سطحی ای ازش میتونن کنن. 

برمیگرده به این که ناظر A و B چی میخوان ببینن. یا این که شخص به ناظر Aو B چه چیزی از خودش القا کرده که میخوان این روند رو تو رفتارش ببینن؟

مثلا پیش اومده که موقعی که باید درس میخوندید، هر وقت گوشی رو دستتون میگرفتید یه نفر پیدا میشد و میدید که همش سرتون تو گوشیتونه؟ بعد شما میگفتید که همین الان دستم گرفتم ولی نمونه هایی که اون آدم از شما داره 10 نمونه ی قبلی هست که تو همشون سرتون تو گوشی بوده.

 

همین فهمیدن آدما رو خیلی سخت میکنه و درک کردنشون رو غیر ممکنه میکنه. مگر این که تو یه فرصتی صحبت خیلی عمیقی داشته باشن و با هم حرف بزنن. این عمق فهم از همدیگه رو بیشتر میکنه تا این که اختلاف زمان های کوتاه و ارتباط های سطحی با هم داشته باشن.

میتونیم اون موجی که کشیدم رو کوآنتومی یا احتمالی هم در نظر بگیریم که هر کسی تو هر لحظه همه چیز هست ولی چیزی که ما میخوایم رو میبینیم وقتی که ببینیمش.

شاید دنیایی که میبینیم بخاطر این مشکل داره زیبایی در چشمانمون نیست. Beauty is in the eyes of the beholder، زیبایی ساخته ی چشمان کسی که زیبایی رو در وجود خودش داره هست. 

  • ظریف

مهمونی

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۵ ب.ظ

سلام

 

- نفس کشیدن تو رو یاد چی میندازه؟

+ این که کسی که دوستش داری، یه روزی دیگه نفس نمیکشه

+ بعضیا سرزده از بینمون میرن

- مگه مهمونیه که سرزده برن؟

+ اونور مهمونیه، مهمونیشم اینجوریه که فقط آدم بزرگا رو راه میدن.

  • ظریف

کنترل

سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ


 

 

سلام

 

یکی از حقوق پروردگار اینه که روی مخلوقاتش کنترل داشته باشه.

کنترل یعنی اونا رو تو جهتی که دوست داره قرار بده. 

خلاف اون جهت قرار گرفتن موجب درد کشیدن مخلوق بشه تا جایی که یادبگیره که باید تو جهت جریان هستی حرکت کنه.

ذهن مخلوق با مقایسه کار میکنه. بهترین منبع مقایسه، از درون و حس واقعی خود مخلوق میاد.

مخلوق اگه خودش رو با مخلوقات دیگه که در مراحل خیلی متفاوت تکامل هستن مقایسه کنه، نتیجه ی درستی ممکنه نگیره چون به درون مخلوقات دیگه دسترسی زیادی نداره. به درون خودش میتونه دسترسی زیادی داشته باشه.

مخلوق در مقابل خالق بی ارزشه و صرفا عشق و توجه خالق هست که وجودش رو ممکن کرده و خالق هر جوری که صلاح بدونه باهاش رفتار میکنه.

 

خالق میتونه درد مخلوق رو تنظیم کنه. مخلوق بدون صاحب نمیتونه باشه چون مخلوقی که صاحب نداشته باشه با خالق تفاوتی نمیکنه. خودش صاحب خودشه. خالق درد مخلوق رو به اندازه ای تنظیم میکنه که نه دیر پخته بشه نه بسوزه.

 

"والس" در فیلم Blade Runner به تصویر کشیدن خالق در قالب انسان رو نشون میده. قدرت بینهایت رو در دستان یک نفر نشون میده که توانایی خلق یک موجود زنده رو داره. درد و ضعف موجودات رو میبینه. میتونه بکشتشون. میتونه بهشون عشق بده. انسانی که چشماش رو از دست داده و از تکنولوژی ای که خودش ساخته، وقتی که بخواد، دنیا رو نگاه میکنه و حواسش به همه چیز هست.

فوق العاده زیبا.

  • ظریف

بالانس کار

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ق.ظ

سلام

 

نقطه بالانس، درست بودن همه چیز نیست.

موقع اشتباه کردن یاد میگیریم، پس برای تمرین مغزمون باید اشتباه کنیم

موقع اشتباه کردن ممکنه باهامون پر تنش برخورد بشه، پس برای تمرین روحمون و مواجهه با سختی ها لازمه.

اشتباه به لحظات درست معنی میده. سرجا بودن همه چیز وقتی معنی داره که سر جا نبودنش تجربه شده باشه.

نقطه بالانس یه جاییه که یادگیری و بهره وری حداکثر بشه.

که جای سختیه، 

بنظرم نقطه ی کار آدم باید نزدیکای بالانس باشه، تا جایی که روح و روانش اجازه میده به قول یکی از دوستام

هر کاری میخوای بکنی بکن، فقط don't lose it.. یعنی هر کاری میخوای بکنی بکن ولی تا جایی که عقل و سلامت روانیت رو از دست ندی.

برخورد های پرتنش با آدما انرژی آدم رو ممکنه بگیره و یا باعث بشه که آدم به تصمیماتش و نحوه ی زندگیش شک کنه.

ولی همیشه و همیشه، تاجایی که آدم از دست ندادتش، آموزنده خواهد بود.

  • ظریف

مستری

جمعه, ۲۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۲۷ ب.ظ

سلام

 

https://www.youtube.com/watch?v=FssULNGSZIA

 

به قول یکی از دوستان، وظیفه ی هنر inspire کردنه. یعنی این که به انسان امید بده که میتونه یه کاری رو انجام بده. 

نکته هنر این نیست که آدم بتونه دقیقا همون کاری که هنرمند انجام داده رو کپی کنه. این دقیقا برعکسشه.

هدف هنر باید این باشه که آدم ببینه که یک نفر میتونه روحش رو به پرواز دربیاره و بیننده ببینه که 

میتونه اونم به عنوان یک انسان این کار رو انجام بده. میتونه پرواز کنه.

چون هنرمند تونسته

دومین هدف که بنظرم بازم مهمه اینه که توانایی انسان در مَستر شدن، استاد شدن یک کار در طول زندگیش رو نشون میده. 

بنظرم هر کسی حداقل باید در یک زمینه تو زندگیش مَستر بشه. یعنی بالا و پایین اون چیز رو بدونه. 

هنر میتونه این رو هم به آدم نشون بده. دیدن درامر آهنگ Pneuma توسط گروه Tool ، جناب Danny Carey میتونه یه نمونه از مستر شدن باشه. درام به عنوان قلب یه گروه موسیقی، ضربان موسیقی رو تنظیم میکنه و زمان بندی آهنگ رو مشخص میکنه. آهنگ های این گروه معمولا زمان بندی های عجیب غربیی داره و از حالت متداول بشدت خارجه. دیدن هنرنمایی درامر گروه تو به صدا در اوردن ابزار موسیقیش درست در زمان مشخص واقعا آبنبات چشم و گوش هست و لذت بخشه.

 

خود این آهنگم در مورد خدا شدن و بیدار شدن روح هست. یکی از ویژگی های گروه Tool اینه که عجیب غریب بودن بعد روحانی انسان رو خیلی خوب نشون میدن و مسخره بازی در نمیارن. وقتی دارن راجع به خدا میخونن، خدایی آهنگ سازی میکنن و ساده نگاه نمیکنن به قضیه. امیدوارم که بتونیم Pneuma بشیم. بفهمیم. بیدار بشیم. به یاد بیاریم.

 

  • ظریف

لکه ی آبی کم رنگ

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ب.ظ

 

سلام

 

سلام به اون روزی که فرزندان زمین که از بودن در شکم مادر سیر شدن، خونه رو ترک میکنن و میرن به سمت ناشناخته ها.

میرن که هر نقطه ی نورانی ای در فضا رو به زمین دیگری تبدیل کنن. 

شاید قدرت انسان به وجود داشتن تو زمین کوچکمون محدود شده و برای همینم هست که زمین داره کم کم از خونه میندازتمون بیرون. داره منابعش تموم میشه و داره گرم میشه. دیگه داره میگه که باید خودمون خودمون رو بالا بکشیم و بریم آسمون ها رو بشکافیم و بریم جلو. 

تو تاریکی گم بشیم. 

شاید دیدن این تصویر یکی از بخش های زندگی انسان های آینده باشه. تصویری که اسمش Pale Blue Dot هست، که فضا پیمای Voyager 1 در سال 1990 از 6 میلیارد کیلومتری زمین (40 برابر فاصله خورشید تا زمین، فاصله ای که نور 320 دقیقه طول میکشه تا طی کنه...به عبارتی دیگر، دور) گرفته شده. تصویری که توش زمین به اندازه ی یک پیکسل هست. "کارل سیگن" یک کتاب و پاراگراف معروف در این مورد داره که توصیه میکنم خونده بشه.

اون بخش از تاریخ، زندگی آدم هایی رو به قلم میکشه که خونه ی خودشون رو به قصد برنگشتن ترک میکنن. 

با تنها شدن و گیر افتادن تو محیط بسته به مدت زیاد درگیر میشن.

تو اون بخش از تمدن، انسان هایی که شاید چندین سال قبل با کشتن همدیگه و نوشیدن خون همدیگه خوشحالی و خوشبختی خودشون رو تامین میکردن، شروع میکنن به با هم زندگی کردن. به فدا کردن خودشون و زندگیشون در راه ادامه ی تمدن بشریت. به امید ادامه دارن خط وجود انسان ها شاید تو نقطه ی دیگری از کیهان. 

زمین و خورشید فرزندان خودشون رو خواهند دید که خونه رو ترک میکنن و پا به ناشناخته ها میزارن. به نقاطی از فضا که آسمان شب با آسمان بالای سر اجدادشون فرق داره. 

میرن به امید پیدا کردن خونه جدید.

  • ظریف