نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵۵۱ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی!» ثبت شده است

واقعا چقدرش

پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۲:۲۷ ق.ظ

سلام

 

اگه یه آدم معمولی حدود ۶۰ کیلوگرم باشه، 

جرم زمینم ۶ ضربدر ده به توان ۲۴ کیلوگرم بگیریم،

ماها میشیم ۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ کره زمین. 

بعد خیلی جالبه که ماها که از همین جنس سیاره هستیم حس میکنیم که فقط خودمون هوشیاری و آگاهی داریم و نمیبینیم یه موجودی که ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ برابر ماست زیرپامون نشسته. تا ۷۰۰۰۰۰۰۰۰۰ تا آدم دیگه هم همینجا هستن که عین خودمون زندگی دارن میکنن. 

 

بعد نمیدونم چجوری میشه که نتیجه گیریمون این میشه که میتونیم زندگی خودمون رو کنترل کنیم. 

هیچ چیزی دست خودمون نیست. همه چیز تقریبا از بیرون داره برامون کنترل میشه و ماها جزوی از اکوسیستم این سیاره هستیم که با هوش نسبتا بالاتری داریم زندگی میکنیم. 

تعداد صفر ها یکی دوتا اینور اونور شاید باشه.

تنها کاری که میتونیم بکنیم اینه که از این جهان هستی که حتی پشیزی هم در مقابلش نیستیم بخوایم که مسیرمون رو بهتر کنه و قدم اولش هم شکر کردن هنه ی نعمت ها و درد هایی هست که داریم. که بهش بگیم آقا من آگاهم نسبت به زندگی ای که بهم دادی. که اونم یه قدم برداره.

جرم خورشیدی که زمین دورش هست ۳۳۰۰۰۰ برابر جرم زمینمونه. 

محض مقایسه 

جرم سوپر سیاهچاله ای که دورش خورشید داره میچرخه ۴۰۰۰۰۰۰ برابر جرم خورشیده.

و ما آدما همچنان فکر می‌کنیم جزو خیلی مهمی از نظام هستی هستیم.(هر آفریده خدا ارزشمنده ولی مهم بودن و خودخواه بودن فرق دارن با هم)

  • ظریف

بالانس

دوشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۹، ۰۱:۲۱ ق.ظ

https://pedrocorrea.com/the-stoned-ape-theory

 

سلام

 

ماها مثل گیاه ها که به سمت نور خورشید حرکت میکنن به سمت یک خورشید معنوی داریم حرکت میکنیم.

 

به فهم بیشتر فهمیدن.

 

به سمت اون نوری که وقتی خورد تو سر شامپانزه ها، چشمشون رو باز کرد و از اون موقع تاحالا داره مارو به سمت خودش میکشه.

 

بدون این که بدونیم مارو مسحور خودش کرده و داره از مغز میمونی ما میوه ی کلمات رو میکشه بیرون. 

 

و مجبوریم که کلمه درست کنیم. توی این مغزمون فکر کنیم و رشته های کلماتی رو که درست میشن تو مغزمون به همدیگه منتقل کنیم.

 

پس این موجودی که نگاه کردن بهش باغث تولید معنا میشه خودش از جنس چیه؟

 

نورش از جنس چجور نوریه؟ فوتونه؟ تابش الکتومغناطیسیه؟ تابش ذرات نوترینو از ستاره ی زندیکمونه؟ از ابعاد ناشناخته فیزیکه؟ از جنس انرژی تاریکه؟ چجور تابشیه؟ 

 

هر چیزی هست اون نوری که دنبالشیم و باید مثل یه گیاه که ساقه اش رو به سمت خورشید میچرخونه تا برگ هاش بیشتر نور بگیرن، بخاطر خودمونم که شده باید زاویه آنتن ذهنمون رو به سمت این منبع نور بچرخونیم. 

 

این همون خودشناسی هست که معادل خدا شناسی هست. همونی هست که مولانا ازش حرف میزنه و آدمای خیلی دیگه ای هم بهش رسیدن و وظیفه ی همه ی ماست که بالاخره یه روزی پیداش کنیم. جایی که با چیزی مواجه بشیم که بگیم این دقیقا همون نوری هست که دنبالش بودم. برامون معنی داشته باشه. مثل کلمه سیب که یک سیب تو سرمون میاره، اون نور هم باید یک تصور مشخص تو ذهنمون بیاره.

 

اینجوری وقتی با این فرکانس تنظیم بشیم، دنیای اطرافمون رو به سمتی شیفت میدیم که معنای زندگیمون بیشتر بشه. چون اون منبع نور دوست داره معنای همه چیز رو بیشتر کنه. چون ماها رو آفریده که بفهمیمش. چون میخواد ماها رو شبیه خودش کنه. ماها تو حالت عادی متوجه نیستیم که وجود داشتنمون تو این بدن ها عذابی هست که باید تحمل کنیم تا بعد مرگ بتونیم باهاش یکی بشیم. که چقدر خوش شانسیم که تو یک دنیا به این پیچیدگی این مسیر رسیدن بهش رو میتونیم طی کنیم. دنیای خسته کننده ای نیست. همیشه میشه یه کاری برای انجام دادن پیدا کرد. 

 

  • ظریف

بعضی چیزا

يكشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۶:۵۸ ق.ظ

سلام

 

از یه جایی ببعد سکون و گرمای عشقشه...

 

همون نور سفیدی که بعد مرگ میبینیم.

 

یه جایی که متوجه میشیم شاید بزرگترین خواسته امون تو این دنیا سکون بوده. که یک لحظه بتونیم آرامش داشته باشیم. انقدر نفس نکشیم. انقدر قلبمون نزنه. انقدر حس نکنیم. بتونیم فقط باشیم. باشیم بدون این که لازم داشته باشیم این بدن ها رو یدک بکشیم

 

که همیشه اینجا بوده. همیشه اینجا بودیم ولی این لایه های خیالی واقعیت نمیزاره ببینیمش.

 

که ناراحت کننده است. اظهر من الشمس باشه و نشه دیدش. 

 

خیلی وقتا همین خورشید بالاسرمون رو هم نمیبینیم

  • ظریف

Imagine

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ق.ظ

سلام

 

آهنگ Imagine از John Lennon رو خیلی وقته میشناسم. اینم یکی از آهنگایی بود که تو FTP دانشگاه تهران بود و من ازش خوشم نمیومد. 

آهنگیه که توش داره یه جایی رو تصور میکنه. یه مدینه فاضله ای رو داره تصور میکنه.

 

برای این ازش بدم میومد که یه جاییش میگفت تصور کن حتی دینی هم نباشه. که اون موقع به فهم خودم حس میکردم که چیز بدی میگه.

 

 

Imagine there's no heaven
تصور کن هیچ بهشتی نیست
It's easy if you try
خیلی هم سخت نیست اگه امتحان کنی (تصور نبودن چیزی که هیچ وقت ندیدیمش سخت هم نیست)
No hell below us
هیچ جهنمی هم زیرمون نیست (یه برداشت این بوده که جهنم زیر زمینه و سقوط میکنیم زیر زمین یا به عرش میریم)
Above us only sky
فقط آسمون بالا سرمون هست
Imagine all the people
تصور کن که همه مردم
Living for today... Aha-ah...
برای امروز زندگی میکردن
 
Imagine there's no countries
تصور کن که هیچ کشوری نیست
It isn't hard to do
سخت نیست که تصور کنی
Nothing to kill or die for
چیزی برای کشتن و کشته شدن تیست
And no religion, too
و هیچ دینی هم نیست
Imagine all the people
تصور کن که همه مردم
Living life in peace... You...
در صلح زندگی میکنن.
 
You may say I'm a dreamer
شاید بگی من یه آدم خیال پردازم
But I'm not the only one
ولی فقط من نیستم
I hope someday you'll join us
امیدوارم یک روز تو هم به ما بپیوندی
And the world will be as one
و دنیا به شکل یک پارچه زندگی خواهد کرد
 
Imagine no possessions
تصور کن که هیچ دارایی ای نیست
I wonder if you can
نمیدونم میتونی یا نه
No need for greed or hunger
به طمع و گشنگی نیازی نیست
A brotherhood of man
یک گروه برادرانه انسان ها
Imagine all the people
تصور کن همه مردم
Sharing all the world... You...
دنیا رو با هم به اشتراک میزارن
You may say I'm a dreamer
شاید بگی که من خیال پردازم
But I'm not the only one
ولی من فقط نیستم
I hope someday you'll join us
امیدوارم یک روز به ما ملحق بشی
And the world will live as one
و دنیا یکپارچه زندگی خواهد کرد
 
که من اخیرا فهمیدم که نیازی نیست که من قبول کنم که حرفش درسته یا نه. مهم اینه که جان لنون توی این بهشتی که توصیف میکنه زندگی میکرده. و این چیزی که میگه کار میکرده. فقط اومده این شعر رو برای ما خونده که شاید ما هم یه روزی متوجه بشیم که میتونیم تو همچین دنیایی زندگی کنیم. دنیایی که همون بهشتی که خودمون انتظار داریمه. که اگه نگاه بکنیم تصورمون هم از بهشت همچین چیزیه.
 
(اگه اون چیزایی که تو کتابامون گفتن رو ببینیم خیلی توصیف مادی ای کرده بهشت رو -- بهشتی که تو ابعاد بالاتر و غیر قابل فهم برای ماها باشه بحثش جداست. اون بهشتی که دنبالشیم همینجا باید ساخته بشه)
 
  • ظریف

لذت و دغدعه

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۱۱ ب.ظ

سورس عکس

 

سلام

 

بنظرم آدم باید بتونه عمق میدان دیدش رو عوض کنه. باید بتونه تو شرایطی فقط خودش رو ببینه، یا چند نفر رو ببینه یا کل دنیا رو برای یه تصمیمی در نظر بگیره.

 

اگه بخوایم همیشه فقط خودمون رو تو ذهنمون داشته باشیم، یعنی همه ی لذت ها رو برای خودمون بخوایم و دغدغه های خودمون فقط تو نظرمون باشه، کاملا اوکیه. میتونیم پیشرفت کنیم و جلو بریم ولی نتیجه اش میشه یه کشوری مثل آمریکا که رفاه خوبی دارن شهرونداش ولی بخاطر اینکه این رفاه رو درست کنه یه هرم قدرت درست کرده که کشور های دیگه در مقابلش هیچ هستن و کاملا هر کاری بخواد میکنه. یه سری هم بخاطر این که بالانس این رفاه تامین بشه باید زجر بکشن. که اوکیه. چون همه چیز تصمیم خودمونه. ولی کلا در نظر گرفتن بقیه به صلح نزدیک تره اگه دوست داشته باشیم.

 

اگه بخوایم همیشه کل دنیا رو برای تصمیم هامون در نظر بگیریم هم کار نمیکنه. آدم باید تو هر شرایطی بلد باشه حال کنه. دنیا رو هر وقت نگاه کنیم یه گوشه اش آتیش گرفته. برای همینه که اخبار نباید دید. چون خبر های بد همیشه وجود دارن و داریم عذاب بقیه رو وارد زندگی خودمون میکنیم. 

آدم اگه تو یه اتاق تنهاست باید بتونه با خودش وقت بگذرونه و بدون هیچ توجهی به بقیه دنیا بتونه از زمانش استفاده کنه و هر کاری که بهش حال میده رو انجام بده و نهایت لذت رو ببره. ماها باید قدر نعمت ها رو با لذت بردن و تشکر از نعمت ها بدونیم تا بهمون بیشتر بدن.

آدم اگه تو یه جایی با یک نفر دیگه آدم هست هم باید بتونه تفریحی که برای جفتشون مشترکه رو انجام بده و جفتشون حال کنن. برای هر کسی و هر آدمی هم ممکنه یه چیز مشترک کاملا مجزا باشه.

اگه تو یه جایی هست که یه گروه آدم زیر دستش هستن باید بتونه منافع همشون رو ببره جلو تا کارشون جلو بره.

و ...

 

کلا زندگی یادگرفتن رفتار تو این صحنه های مختلفه که نقشمون رو درست بتونیم بازی کنیم. 

برای درست نقش بازی کردن هم باید اشتباه زیاد انجام داد، باید تجربه کرد، و هیچ کسی تو تلاش اولش بهترین نیست. همه باید شروع کنن و از یجایی یاد بگیرن. بنظرم بزرگسالی و بزرگ شدن و پیر شدن همین تکامل شخصیت آدمه که چه موقعی چی کار کنه.

 

که شروعش با آگاه شدن به کارایی که تو هر لحظه انجام میدیمه. یعنی هر لحظه از خودمون بپرسیم داریم چی کار میکنیم. اینجوری کم کم آگاه میشیم به خودمون. وقتی آگاه بشیم و رفتار های اشتباهمون رو بشناسیم میتونیم نیت کنیم که تو یه بازه زمانی شروع به تغییر کنیم و یه روزی بشه که بیدار بشیم و تو دنیایی باشیم که دیگه اون رفتار رو نداشته باشیم.

 

همه چیز تدریجی و آرومه و از وقتی شروعش کنیم شروع میشه. برای همینم نباید گیر داد به چیزی. چون همه چیز پشت هم تو صف قرار میشه داده بشه و خود دنیا انجام شدنش رو دستش میگیره.

 

زیادی رفتن به سمت بی نظمی و دور شدن از ساختار هایی که داریم میتونه به جایی برسه که آدم خودش رو نشناسه و ندونه چی کار داره میکنه. برای همینه که میگن تو این چیزا عجله نباید کرد.

 

درنهایت آدم میتونه یاد بگیره که چجوری باید رفتار کنه که مجموعه ای از رفتار با خودش/ رفتار با بقیه انسان ها/ رفتار با بقیه دنیا و نعمت هایی که بهش داده شده/ تشخیص عذاب هایی که گرفتارشون هست و ... است.

 

که شناختن هر کدوم یه قدم به سمت درست شدن زندگی میبره آدم رو.

  • ظریف

من نبودم

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۵۲ ق.ظ

سلام

 

چرا انقدر سخت شد که آدما انقدر سخت زندگی کنن؟

 

مگه سخت بود که عامل خوشحالی رو تو خودشون پیدا کنن و تو سطح جامعه تعمیمش بدن؟

 

مگه چند تا چیز هست که به ما حس خوب میده؟

 

انقدر سخته؟

 

خدا اگه این پایین اومده بود میگفت که آخه این چه گندیه که کشیدید به نظام خلقت من

 

یه اختیار بهتون دادم و سعی کردید جای من باشید. من بهتون اجازه ندادم که صفات منو داشته باشید. من بهتون گفته بودم بنده های خوبی باشید ولی شما سعی کردید خدا باشید

 

سعی کردید صاحب همه چیز بشید. سعی کردید قانون مشخص کنید. سعی کردید مغرور باشید و ... اینا برای من بود

 

وظیفه شما خواستن بود و سر خم کردن. 

 

هیچ کسی اجازه نداره درست و غلط رو بهتون بگه

 

چون وجود نداره

 

درست و غلط وجود نداره چون خدا چیز اشتباهی خلق نمیکنه. اگه چیزی اشتباه بره به سمت نابودی میره - خود به خود -

 

وظیفه ما نیست که خط درست و غلط رو بکشیم. 

 

چیزی که اشتباه باشه خودش نابود میشه

 

تمدن مصر به اون بزرگی، که حتی نزدیکشم نشدید دست از پا خطا کرد و نابودش کردم، شما که چیزی نیستید

 

پس چرا وظیفه خودتون میدونید که تو سر همدیگه بزنید و درست و غلط رو به همدیگه بفهمونید.

 

اگه میفهمید رعایتش کنید و کمکتون میکنم.

 

برای چی کاسه داغ تر از آش میشید؟؟

 

مگه من خدا نیستم؟ چرا میاید جای من؟ چرا سعی میکنید که وظیفه من رو اجرا کنید؟ من خودم شما رو خلق کردم و خودم میدونم چجوری جلوی اشتباه رو بگیرم

 

هر کسی مسئول کار خودشه و حروم ترین کار گیر دادن به بقیه است. 

  • ظریف

Atlas

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۵۶ ب.ظ

 

سلام

 

داستان اطلس رو من نخوندم و دقیقا به جز این تصویر چیز دیگه ای ازش تو ذهنم ندارم.

 

ولی اینو میدونم که هر کدوم از ما اطلس هستیم. 

 

ذهن ما دنیا رو تغییر میده و دنیای اطراف هر کدوم از ما بازتاب درون خود ماست.

 

برای همینه که برای تغییر دنیا باید از خودمون شروع کنیم چون هیچ چیزی به جز خودمون وجود نداره

 

بیاید با خودتون امتحان کنیم، مگه تاحالا بجز روی سطح بدنتون / پوست / زبان / چشم / سنسور های توی بینی / ... و داخل بدن چیزی حس کردید؟ پس همینه، اگه دنیای بیرون هیچ حسی نداره دلیلش اینه که فقط خود ما هستیم که معنی داریم. بقیه چیزا بازتاب درون ماست.

 

اگه رفتاری از یه انسان میبینیم، بازتاب رفتار درون ماست. اگه یه نفر کار خوبی انجام میده یا کار بدی انجام میده، دلیلش اینه که خود ما اون کارو انجام میدیم.

 

توجه به هرچیزی اون رو کامل میکنه و کمال میده. اگه از چیزی بدمون میاد و بنظرمون جا برای بهتر شدن داره، باید باهاش وقت بگذرونیم و درکش کنیم تا درست بشه. ماها وظیفمون فقط فکر کردن و نگاه کردنه. ماها وظیفمون درست کردن خودمونه. بیرون از این بدن هیچ چیزی قابل تغییر نیست مگر این که خودمون تغییر کنیم.  (==کیمیاگری)

 

دنیا روی دوش هر کدوم از ماهاست و ماها باید در نهایت انقدر تو این دنیا بمونیم تا خدا بشیم. خدا شدن یک وضعیت ذهنیه که هرکسی مجبوره تجربه کنه. وگرنه باید زندگی کنه.

 

 

  • ظریف

بیست یک بیست بیست و یک

چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۲۰ ب.ظ

سلام

 

تصمیم گرفتم یکم خودم رو جمع و جور کنم.

 

دنیا عوض شده و ما هم جزوی ازش هستیم. حس میکنم بازی هایی که قبلا بازی میکردیم دارن از مد میفتن و بازی های جدید تری دارن میان که اگه بخوایم توشون برنده باشیم باید خیلی رو خودمون کار کنیم.

 

آرزو میکنم که بازیگرهای خوبی باشیم.

 

ماها متوجه میشیم که ماها توی هر صحنه ای مناسب اون صحنه و میزان جا افتادگی/قوام شخصیت خودمون، خودمون رو نشون میدیم. یه شخصیت ثابت نداریم و تو هر جایی باید انعطاف داشته باشیم که فیت پازل اون صحنه بشیم.

 

ناراحت  شدن از اشتباها معنی نداره چون همون چیزی که خودمون خواستیم همیشه اتفاق میفته. 

 

هر چیزی که بخوایم اتفاق میفته و ذهن ماست که در طول زمان دنیا رو تغییر میده.

 

مهم اینه که بخوایم و چیز درستی رو بخوایم.

 

امیدوارم چیزای والایی رو بخوایم.

 

خدا منتظره که ازش بخوایم.

 

  • ظریف

درس زندگی

چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۵:۰۲ ب.ظ

سلام

 

میگن

آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است

Fake it

till you make it

 

مخصوصا درباره روابط اجتماعی و عادت های شخصی :)

 

یعنی اگه میبینید یه چیزی خودش جلو نمیره، اداشو در بیار و کم کم میبینی جدی جدی داره جلو میره.

 

 

  • ظریف

ذهن

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۵۴ ب.ظ

سلام

 

ماها تو این دنیا بر اساس چیزی که تو ذهنمون میگذره تاثیر میزاریم.

برای همین اگه میخواید ببینید تو ذهنتون چی داره میگذره، به جایی که بیشترین زمان رو توش میگذرونید نگاه کنید ببینید توش چه چیزایی هست؟ چقدر مرتبه؟ چقدر چیزای بدرد بخور توش هست؟ احیانا چه آدمایی؟

مثلا جایی که میخوابیم، جاییه که حداقل 6-8 ساعت از روزمون که 25 تا 33 درصدش باشه رو توش هستیم. 

برای همین اتاق خواب و چیزایی که توش هستن میتونه اولین اثر انگشت ذهنمون باشه. 

برای همین جوردن پیترسن میگه برای تمیز کردن ذهن اول اتاقت رو تمیز کن.

دوم این که اگه میخوایم ذهنمون رو تغییر بدیم میتونیم با تغییر اتاق شروع کنیم. 

چیزایی مثل عوض کردن رنگ اتاق (که البته کار زیادی هست) تا اضافه کردن یه اثر هنری به چیزایی که توش هست. یا یه گلدون یا یه طرح روی دیوار یا ... همشون کار میکنن.

دنیای بیرون و درون ما یک به یک معادل هستن.

و یه اثر هنری به اندازه ای که برای شخصی که خریده معنی داره، معنی داره. ممکنه یه چیز خیلی ساده پشتش یه عالمه حرف باشه. دنیایی که میبینیم فقط یه لایه خیلی سطحی قابل دیدن از عالم معنا هست که همه چیز رو شامل میشه. معنی پشت اشیاء خیلی از ظاهرشون مهم تره و مهم تر ازون فهمیدن اون معنی توسط شخصی که خریدتش هست... 

سنگ های خاص انرژی های مختلفی دارن مثلا آمتیس، کوآرتز، تورمالین، سنگای خوبی برای بغل محل خواب هستن چون بیشتر حالت محافظتی و پاکسازی انرژی محیط رو دارن. سنگای دیگه هم برای کارای خاص تر،

اشیاء قدیمی که از مغازه دست دوم خریده بشن،

پوستر هایی از نقاشی های خاص که باهاش ارتباط برقرار میکنید، خود نقاشی اگه ممکن باشه. 

یادگاری های کوچیک از بقیه (که شما رو نمیدونم ولی من قبلا ها خیلی کم برای بقیه چیز میز میگرفتم و چیز میز هم از بقیه نمیگرفتم. ولی الان سعی کردم عوضش کنم!) که در طول زمان ارزش معنویشون بیشتر میشه چون حامل یه خاطره میشن.

 گل و گلدون که موجود زنده هستن.

و...

  • ظریف