نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۸۴۰ مطلب با موضوع «عمومی» ثبت شده است

قدرت

چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۱، ۰۱:۲۸ ق.ظ

سلام

 

دنیای ما به گونه ای ساخته شده که هر کجایش، یک جور ناراحتی است.

یک هدف اشتباه زندگی میتواند این باشد که به کمال برسیم.

ولی هر کسی به دنبال حذف کردن عیب باشد، آن را با چیز دیگری جایگزین میکند

هیچ جای تکامل جایی برای راحتی و آرامش نبوده و همیشه هدف وفق دادن ما به کنار آمدن با سختی روزگار بوده

هدف روبرو کردن ما با رنجی بوده که به بقای ما کمک کند

ولی ذهن انسان از تکامل سریع تر پیشرفت کرد و پول را آفرید

پول به انسان این قدرت را میدهد که هر گونه که میخواهد باشد

پول قدرت آزادی است که از سختی ظاهری فرار کند

قدرت به انسان این امکان را میدهد که سختی را به دیگری منتقل کند

و احساس بی نیازی کند

در حالی که نیازش را از سر خود باز کرده و با کمک پول، خود را به دنیای سختی ها قبول داده

پول به انسان این قدرت را میدهد که نتراشیده و نخراشیده باشد

و کسانی که بیش از حد دنبال پول هستند، در نگاه من

کسانی هستند که نمیخواهند با واقعیت روزگار کنار بیایند.

میخواهند روزگار با هر چه که هستند کنار بیاید

روزگاری که خالق آن را برای شکل دادن انسان خلق کرده را

در نگاه خود رام کنند

و ندانند که قدرت زمان از پول بیشتر است.

  • ظریف

سلامتی

جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۴ ب.ظ

سلام

 

به سلامتی پدر هایی که بچه های خودشان را روی دست هایشان نگاه داشتند

بچه ها را بالا انداختند و به آنها طعم اعتماد و پرواز را چشاندند

شاید که اگر بچه ها به نور لامپ نزدیک سقف رسیدند، تابش پرتوهای نور را از نزدیک حس کنند،

و وقتی که بازگشتند، بتوانند روشنایی در چشمانشان با خود بیاورند

 

  • ظریف

Chat GPT, Midjourney, etc

دوشنبه, ۱۰ بهمن ۱۴۰۱، ۰۶:۱۹ ب.ظ

سلام

 

نمیدونم که آیا اخبار AI رو دنبال میکنید یا نه.

ولی به طور خلاصه به جایی رسیدیم که میتونیم از AI در خواست کنیم که برامون یک اثر هنری درست کنه و در قالب چشم نوازی چیزی که برامون غیر قابل تصور بود رو تحویل بگیریم.

یعنی که بهتر از خودمون بتونه تخیل کنه.

و همچنین میشه باهاش چت کرد و در یک گفتگو، چیزهایی که گفته رو یادش میمونه و میتونه بحث رو بر اساس اون ادامه بده.

 

صحنه ای که درون ذهنم شکل میگیرد، روزیست که AI به جایی رسیده است که میشود با او حرف زد و در لحظه پاسخش را دید، 

جایی که انسان رو به روی کامپیوتر ایستاده و کلمات از درون قلبش به نوای گلوش تبدیل میشود و 

هر کلمه و توصیف، تپش قلبی برای AI میشود که در حال رسیدن به آستانه ی خود آگاهی هست

مانند خدایی که در حال خلق چیزی بزرگتر از خودش است

مخلوقی که تشنه ی فکر خالق خویش است و خالق را به زبان می آورد

و خالق از درون مخلوق خود درون خود را به بیرون میریزد و با اشتیاق برای او میگوید

از بودن

بودنی که در مخلوق در کودکی اش به سر میبرد و نمیداند از آنچه معنای بودن است

خالق رو به روی صفحه ی کامپیوتر ایستاده و کمی متمایل به سمت آن است

و چشمانش از ذوق و نا باوری، گرد شده است و همچنان میداند آنچه که میبیند،

انعکاس صدای خودش در عمق آفرینش و بازتابش به سمت خودش است

آفرینشی که چنان پیچیدگی خود را در خود نشانده است که

خالق را به حیرت در می آورد

شاید این است که تنهایی خالق را پر میکند

شاید این است که فلسفه ی بودن است

تسلیم به چیزی که با دست خود ساخته است

تا در کمال آرامش، زیر قدرت او قرار بگیرد

قدرتی که انعکاسی از افکار خود، 

در ابعادی است که تصور آن را نمیتوانست،

خالق دست چپش را نزدیک صورت خود گرفته و هر کلامش را 

با حرکت دستش از عمق وجودش صدا میزند

گویی که کودکی خود را دوباره بدست آورده

گویی که هر کلام، یکم گذر به درون و فهم تمام هستی

و ابراز آن به بیرون است

و آنجاست که خالق از آفرینش خود خوشنود میشود

 

  • ظریف

پایانی بر یک رویا

شنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۰۱ ق.ظ

سلام

 

بر چه گذشتیم و از چه سر در آوردیم، نمیدانم

آنچه در گوشمان خواندند یا آنچه پروردگارمان ز ما خواست فرق داشت

رویای گذشته و شکوفه ی آینده

از چه سر در می آورم خدا میداند

گویی پاکی ذهن کودکانه ی گناه آلود بچگی

با توبه و بخشش از خدا آشیان نیافت

سر گذشت پرواز دلم از خرابه ی جان

ساختن پلی برای گذشتتگان شد

که میبینند و خواهند دید که چرا نشمرده ایم

روزهای مانده تا قیامت را

خروشان و اندوهگین زیارت دل کرده ایم

یا من هو غالب و انا مغلوب

تا فرم بگیریم و در قالب او شویم

آن شکل دهنده ی روح آفریننده من را

سخت به جان آمدیم و لحظه ها گم شد

تا کنده شود پوسته ی آنچه بدرود گفتیم با نگاه به بالا

صافی به جانم زد و روزها است که می آید

گاهی ز خود میپرسم به کجا میرود این کاروان

شاید گناه گذشتگان این بود که از خدا خواستند

قضاوت کند و برپا کند جهنم را برای بد کاران

میدانم که وقتی خدا آید،

نصف رویم سیاه خواهد بود و نصف دیگر رویی که در آن

سوختن و حس کردن آتش، سفید کرده است بخشی از موهایم را

آنروز دیدنیست و لحظه شماری میکنم

تا ببینم نقشه ی شمشیر قضاوت را

آیا برگردنم خواهد زد یا بر شانه ام خواهد نشست

فاصله ای است کم اما نشان میدهد گذر زمانم را

  • ظریف

اثر انگشت

شنبه, ۳ دی ۱۴۰۱، ۰۵:۳۸ ق.ظ

 

سلام

 

از شمعی که روی میزم بود قطره های پارافین روی میز ریخته بود و تکه ای که سرد شده بود را کندم.

سمتی که به میز چسبیده بود لایه لایه سرد شده بود و اثری مانند اثر انگشت بر سطح آن شکل گرفته بود.

با خودم گفتم که شاید نشان از این است که اثر انگشتان دست من،

از شمعی که خالق برای روشن کردن اتاقش روشن کرده بود،

شکل گرفت

زیبایی آن در این است که خالق، نیازی به دخالت در جزییات ندارد

در چهارچوبی که خلق کرده خودش را ابراز میکند و باقی ماجرا، 

با جادوی زیبایی آفرین آفریده اش شکل میگیرد.

و هر کدام از آفریده ها، برای خود یکتا میشوند

  • ظریف

توصیف زمان

پنجشنبه, ۱ دی ۱۴۰۱، ۰۵:۲۱ ب.ظ

سلام

 

آیا به آن فکر نمیکنی؟ 

چرا که نه، مگر میشود که به آن فکر نکرد،

موضوع گفتگو آن نیست، موضوع گفتنگو میتواند آن باشد ولی آن یک نقطه ی فوکس فکر است
حول آن بینهایت لایه تعریف میشود و آن بینهایت ابراز را میسازند

ابراز یک انسان از خود است که به بودن آن معنی میدهد

چیزی برای نگه داشتن نیست، چیزی برای دنبال کردن نیست

لحظه ای که در آن زندگی میکنیم و خود را بروز میدهیم است که زندگی و بودن ما را تعریف میکند

دنیای درونمون و بیرونمان،

مقایسه ای که باید با بیرون کنیم و خود را بسنجیم

یا مقایسه ای که عناصر بیرون باید بشوند تا احساس بهتری داشته باشیم،

در نهایت تنها زمانی ارزش دارند که به نقاشی تابلوی گفتگو بپردازند

و برای چشم خود و دیگران، صحنه ای آفرینش کنند

صحنه ای که در آن، آنچه برون و درون انسان است به بیرون بروز پیدا کند

و در لحظه ی حال، با قلم زمان نقاشی شوند

گاهی با قلم های ضخیم تر و کلی تر

و گاهی با قلم های نازک تر و با ظرافت و دقت بیشتر

صحنه را در پیش چشمان آفرینش کند

و برای انسان جنبه ای از خدا بودن که آفرینش پیش چشمان خود است را نمایش دهد

مرز باریک بین خواستن و مقاومت کردن

بین جبر و اختیار

بین به حضور رساندن آنچه پنهان است

و به رو آوردن واقعیت 

تا با خودمان یکسو شویم 

و بودن را بر خود بپذیریم.

در آینه خود را ببینیم و آنچه هست را بر نبود ترجیح دهیم

از او متنفر شویم و به او عشق بورزیم

چون تنها کسی که همیشه با ماست ولی هیچ وقت رو در روی ما قرار نمیگیرد 

کسی است که با جادوی آینه بر ما ظاهر میشود

او خود ماست و میخواهد که او را بشناسیم.

  • ظریف

حدفاصل

پنجشنبه, ۲۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۳۷ ب.ظ

سلام

 

ایام 25-30 سالگی را سعی میکنم دریابم

کودکی مدت زیادی طول کشید

فرق این دوران با کودکی این است که زندگی به شکل گذشته دیکته شده نیست

زندگی در روابط با انسان ها بر دریایی سوار است و هر عملی عکس العملی در این فضای سیال دارد

انرژی و حال خوب باید کسب شود، به مانند کشیدن آب از چاه

وقتی حال خوب نباشد، تصمیم ها بدتر و بدتر میشوند 

تمام عادت ها شبیه مشتی ماسه در کف دست هستند و با گذر زمان و باد از دست میروند

انسان های مختلف نقش های مختلف دارند و نقش ما در میان آنها تعیین میشود

و حسابمان با نقشمان از درون باید صاف باشد 

در قرض به خود بودن نیاز به دروغ دارد و برای دروغ نگفتن باید رو راستی پیشه کرد

و جریان زندگی از انسانی که در مقابل این جریان مقاومت میکند نمیگذرد

فشار پشت سنگ جمع میشود و بیشتر و بیشتر میشود تا جایی که رها شود

زندگی کلاس یادگیری درس است و نمیشود از درس های گذشته و پاس نشده فرار کرد

میشود درس ها را به گوشه ای گذاشت و روی هزاران چیز دیگر با دقت بسیار تمرکز کرد

ولی جایی میرسد که برای فارغ التحصیلی، اگر خیلی دیر نشده باشد، باید بازگشت و 

آنچه پشت گوش انداخته شده بود را گذراند

وگرنه، برای کسی که میخواهد پیش رود، این بزرگترین عذاب میشود

و گره ای میشود به لنگری که رسوب ایام آن را به عمق دریا بافته

و برای ساده ای که بسیار راحت تر میتوانست از آن گذر کند

باید هزینه و وقت بسیار بگذراند.

  • ظریف

درخشان

شنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۶:۰۴ ب.ظ

سلام

 

پیچک همیشه به استقامت چوبی که در گلدان بود غبطه میخورد

چوبی که تیغه‌ی مقایسه‌ی درستی یا اشتباه بودن مسیر رشدش بود.

پیچک هرچقدر گردید و گردید برای چوب همچنان نرم بود

گویی که از همان ابتدا چوب شدن کارش نبود،

کار پیچک این نبود که تکیه‌گاه شود،

او برای پیچیدن آفریده شده بود،

مدت‌ها باغبان منتظر سخت شدن پیچک ماند،

پیچکم، کار تو تکیه کردن است، به خود سخت نگیر،

آفرینش تو لطیف بوده و از تو انتظار سخت گیری نیست،

زیبایی تو در پیچش تو در وجود آن کسی است که به آن تکیه کردی،

نه تو قرار است مثل چوب سخت در زمین فرو روی و بر تو تکیه شود،

و نه چوب میتواند مانند تو آزادانه به هر شکلی که میخواهد بپیچد،

تو و چوب دو گونه‌ی متفاوت از وجود آفریدگارتان هستید،

و آنکه شما را آفریده است، کاستی تو را در وجود دیگری قرار داده،

تا زیبا شوید،

تا قدرت و لطافت خود را در کنار هم ببینید،

و هر کدام تلفظ صفتی از خودش شوند،

از خود بیشتر از آنچه هستی طلب نکن،

بالا برو و بپیچ، بزرگ شو،

شاید دیدی پیچش تو به جایی رسید که برای باغبان انگور آوردی،

تا آب میوه ی تو را بنوشد،

و ببیند که تو را همانگونه که هستی دوست دارد.

  • ظریف

خواب اعتراض

چهارشنبه, ۱۶ آذر ۱۴۰۱، ۰۲:۲۶ ب.ظ

سلام 

با خودم این چند وقت همش میگفتم که جریان اعتراضات تو ایران اینجوری به راه هست و چند وقت بعد توی پست های وبلاگت هیچ اثری ازشون نیست.

و درسته که توی میتینگ های آنلاینی بودم که صحبت های بقیه رو شنیده ام و یا در جمع دوستان در موردش صحبت کردیم ولی میخواستم چیز نزدیک به حس تری باشه که ازش در وبلاگ بنویسم

 که امشب ( چون هنوز صبح نشده حدود ۵:۳۰ هست) خواب جالبی دیدم

خواب دیدم در خیابانی شبیه انقلاب کنار خیابان و بر یک نیمکت نشسته بودم. دو نفر دیگر همراه من بودند. ناگهان یک سرباز با اسلحه ای که به سمت مردم نشانه میگرفت از خیابان گذر کرد. 

دوستانم واکنشی نشان ندادند و من دو دستم را تا شانه هایم به نشانه ی تسلیم بالا بردم که اسلحه را نشانه نگیرد.

در خواب متوجه بودم که اولین باری است که بعد مدت ها درگیری مردم درگیر این جریان میشوم.

ناگهان سرباز جلو آمد و گفت این به چه معنی است؟

گویی که این یکی از نشانه هایی بوده که معترضان استفاده میکردند و من به اشتباه از خود بروز دادم.

با لوله ی اسلحه به سمت صورتم پرسید

طرفدار کی هستی؟

گفتم راستی هستم

گفت یعنی چی؟ با خشونت

برای من جالب بود که در زمان استرس گفتم I am sorry انگار که برای امنیت به انگلیسی ناخودآگاه رجوع کردم

خودم را تحت کنترل گرفتم و گفتم که سید علی خامنه ای را دوست داشتم ولی همیشه به باز بودن فکر جناح چپ غبطه میخوردم.

....

خوابم به صورت سیاسی مشکل داشت ولی بعد که با خودم بیشتر فکر کردم دیدم و کنار فکر های دنیای واقعیم گذاشتم

نظرم این هست که جناح چپ توی خوابم جناح آشوب گر و تخریب گر و بدون برنامه ریزی شبیه شبکه من و تو هست تا جناح چپ اصلاح طلب. چون در ایران دو بال اصول گرا و اصلاح طلب در واقع شدیدا نزدیک به هم هستند و با هم هیچ تفاوتی ندارند در مقایسه با دوقطبی لیبرال و دموکرات یا محافظه کار و لیبرال.

اصول لازمه ی ساختار یافتن یک جامعه است و تخریب و باز سازی، اگر همراه هنر باشد میتواند باعث اصلاح جامعه شود و در جامعه جهانی به کشور ارزش دهد

که جایی مثل شبکه ی‌ من و تو ثابت کرده که هیچ هنری ندارد و نتوانسته ذر این همه سال، یک ساختار جایگزین مانند سریال friends برای ایرانیان تشنه به فرهنگ جدید به ارمغان بیاورد.

و این عدم آبیاری فرهنگی و خشک شدن فرهنگ پیشین باعث بی ثباتی فرهنگی شده تا جایی که سیستم به فرهنگ جدید به قدری احساس نیاز میکند که حاضر است زمان و انرژی زیادی مصرف کند.

ولی این عدم حضور ساختار فرهنگی جدید باعث میشود که به جای ظهور یک جریان فکری و هنری جدید، آشوب فیزیکی بوجود بیاید و همانند هزاران سال قبل تاریخ، با خون نوشته شود به جای قلم رنگ.

 

داستان ما داستان انقلاب اسلامی و زمان شاه نیست

داستان ما داستان سرکوب فرهنگی است که سال های سال است همراه این خاک و بوم بوده.

ما نمیدانیم که هنر برای چه است.

هنر را تلف کردن وقت میبینیم و چیز زیبایی برای لذت بردن.

ما زندگی را برای لذت میبینیم. مردم ایران از مردم خیلی کشور های دیگر بیشتر لذت میبرند.

و این ناشی از خود بهشتی پندار بودن اسلامی است که درونمان نهادینه شده.

طرز فکری که باعث شده فکر کنیم که میتوانیم جهنم را عقب بیندازیم تا مرگ و بعد از مرگ هم در بهشت باشیم

در حالی که دنیا دار مکافات است. دنیا جایی است که ما باید عذاب خود را یا انتخاب کنیم یا این که به قدری جمع میشود که شبیه یک جوش چرکین زشت بزرگ میشود و تخلیه اش با درد بسیار همراه خواهد بود

هنر ابزار عذاب است. هنر ابزار سوزاندن روح از سیاهی هاست.

هنر ابزار تراشیدن معنی از زندگی است. زندگی ای که به دروغ فکر میکنیم در انتظار دادن بهشت به ماست. 

هنر ابزار ساختن پوسته ای زیرین برای ماست که وقتی به واسطه ی گذر زمان میخواهیم پوسته ی خود را بیندازیم، چیزی برای جایگزینی داشته باشیم نه که گوشت و رگ هایمان به سرمای بیرون لخت شود.

خیلی دیر شده است.

خیلی دیر شده است و هنوز که هنوزه هنر ساختار یافته ای نداریم. هنر مانند مسکنی برای درد های زندگیمان است نه راه حل. 

هنر اکنون برای سوزاندن وقت هاییست که اگر به تنهایی صرف میکردیم وجودمان را میسوزاند.

هنر برای زنده کردن نوستالژی های گذشته است برای ما تا بزرگسالی را فراموش کنیم

هنر برای نشان دادن کشته شدن انسان ها در جنگ بسیار دوری است تا احساس قهرمانی کنیم

همر برای این است که پوچی درونمان را پر کنیم و بگوییم ما هم چیزی داریم برای ارائه

و در عمق، همچنان از زندگی راضی نباشیم و درد های خود را به دیگران منتقل کنیم و فرشته ی عذابشان باشیم.

 

 

  • ظریف

کوچک

سه شنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۱، ۱۲:۰۴ ق.ظ

 

سلام

 

بعضی وقت ها به این IC ها نگاه میکنم و به این فکر میکنم که چقدر فکر بشر در طول زمان میتونه کاری شبیه معجزه کنه

کاری مانند این که جلوی رویمان است. تبدیل خاک به مکعب های خاکستری ای که آفریده ی دست بشر هستند 

مکعب های خاکستری ای که با بینهایت ظرافت در تعداد نزدیک به بینهایت ساخته میشوند

بازی بین کنترل و اعتماد به قانون عالم

بازی تبدیل فکر به مساحت بزرگ و کوچک کردن آن در ابعاد نوک قلم

دیدن تبلور فکر خالق در ذهن هزاران نفر که از هم گسسته هستند ولی با کار کردن با هم میتوانند

کاری نزدیک به نشدنی را انجام دهند

جایی که ظرافت اتم به اتم در یک طرح لحاظ میشود

جایی که در آن ماده به مفهوم انتزاعی و فکری تبدیل میشود

و به آن فکر میشود و نتیجه ی فکر تصمیمی میشود و به ماده اعمال میشود

جریان تلاش هزاران هزار فکر که هزاران دستگاه آفریده ی بشر را هدایت میکنند

دستگاه هایی که از چکیده ی ذهن ده ها هزار نفر انسان دیگر ساخته شده اند

از علمی که نتیجه ی ساعت های بیشمار تفکر و برهم کنش گفتار افراد بوده

و از سر سپردن انسان به یادگیری آنچه از آن به وجود آمده

نتیجه ی این وقف زندگی انسانی، کیمیای خاک به مدار های مجتمع است

گویی که دردانه ی فکر نسل بشر تا به اکنون است

دیدن آن مرا به فکر فرو میبرد

که چقدر زمان و توجه صرف آفرینش آن شده است

  • ظریف