نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۷۲ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: shower thoughts :: دینی/عقیدتی» ثبت شده است

جدایی انسان و بقیه جهان

پنجشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۱ ب.ظ


سلام

Alan Watts تو یکی از صحبتاش میگه که:


مردم همیشه فکر میکنن که یه روزی ناخواسته وارد این دنیا شدن و یه روزی هم تموم میشه و میرن. این دیدگاه دیدگاه خیلی کوته بینانه ایه. ماها، یه چیز جدا از این دنیا نیستیم. ماها میوه های این دنیا هستیم. ماها این دنیا هستیم که یه چیزی درست کرده که بتونه خودش رو تجربه کنه.


حالا سوالی که پیش میاد اینه که بعد از مرگ چی میشه؟ تموم میشیم؟

جوابش رو خود طبیعت داره میده. هر سال داره میده. داره میگه که به این درخت نگاه کن! این وقتی زمستون میشه و میمیره تموم میشه؟ نه. واقعیت درخت زیبایی و برگاش نیست. وقتی میمیره دوباره زنده میشه و زیباییش رو بدست میاره. واقعیتش یه جای دیگه است که از بین نمیره هیچ وقت. 


-----------------

یکی از حرفای دیگه ی یه نفر دیگه از این بزرگای هندی هم بود که برداشت من از این بود که میگفت،

وقتی که یه چیزی توی زندگی تکرار میشه، اتفاق خوب، اتفاق بد، اتفاق بی ربط که اهمیتی نمیدی ولی تکرار میشه و هی برات اتفاق میفته، این زبون این دنیاست که باهات داره حرف میزنه. اگه اتفاق بدیه، بدون که منتظرتم که نگاهت رو به موضوع عوض کنی و یه چیزی یاد بگیری. اگه اتفاق خوبیه که دارم میگم آفرین. اگه اتفاقیه که واقعا برات اهمیتی نداره داره بهت میگه که من حواسم هست.

این سیکل طبیعتم یکی از اون اتفاقاس. اتفاقای ناخواسته زندگی که تکرار میشن هم از هموناس. این چهارچوب-Framework ای که توش بوجود اومدیم(یه بخشی از ذات خدا که توش جهان رو ساخته)، میخواد ماها کامل بشیم و حواسش به اشتباهاتمون هست.


--------------------

شاید یه کسی بپرسه چرا انقدر از غرب و شرق نقل قول میکنی؟ مگه خودمون کم داریم؟

میگم که نه، پیامبر گفت علم اگر در چین هم بود برید و یاد بگیریدش و بکار بگیریدش. 

حضرت علی میگه ببین چی میگه نبین کی میگه.

علم منظورش علم زندگیه. اون زمان این قصه هایی که الان بهش علم میگیم که معنی ای نداشته. علم Wisdom بوده نه knowledge. علمی که از درون بجوشه و آفریننده باشه و زندگی رو درست کنه مهمه. اون دانش هم باید تو جهتی باشه که این علم رو گسترش بده. اگه دارم مینویسم چاکرا و ... معنیش این نیست که بودایی بشیم معنیش اینه که این بدبختا خدا سال وقت گذاشتن و علم معنوی انرژی های درون بدن رو در اوردن. بشینیم ببینیم چجوری میتونیم ازش استفاده کنیم.

  • ظریف

خدا!

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۲۳ ب.ظ

سلام


کمربند ها رو ببندید که میخوام خدا رو بهتون نشون بدم :)

توی west world به این نقاشی میکل آنجلو اشاره کرد و میگفت که دقت کردی عرش خدا چیه؟ عرش خدا رو شبیه مغز آدم کشیده. منظورش این بوده که خدا تو مغز آدمه.

من تو ذهنم این بود که منظورش اینه که خدا ساخته ی خود آدمه. 

ولی منظورش این نیست.

منظورش اینه که خدا خود آدمه!!! ما ها خود خداییم که اومدیم اینجا تا تکامل پیدا کنیم و بتونیم خودمون رو تجربه کنیم. این بند و بساط رو آفریدیم که بتونیم وجود خودمون رو تجربه کنیم! چقدر قشنگه. اون پست 7 densities of consciousness نمیدونم چقدر به دلتون نشست ولی خیلی منطقیه. 

مثلا خدا آدم میخواسته که بپرستتش؟

کمبودی داشته که این رو میخواسته؟

نه خدا میخواسته خودش رو تجربه کنه. دنیا رو درست که (دنیا رو درست کردیم که) خود وجود خودمون رو تجربه کنیم. ببینید کلمه خود و خدا چقدر نزدیک همن :))

حالا شاید بگید این با عقاید اسلامیمون مگه همخونی داره؟

فکر میکنید پیامبر رفته بود n سال توی غار به چه نتیجه ای رسیده بود؟

بعد n سال خدا رو توی خودش پیدا کرده بود!!

 


همین الان میخواید خدا رو ببینید؟ برید سرویس و تو آینه نگاه کنید! برید و یه آدم دیگه ببینید اونم خداست !! 

ماها هممون خداییم و این کانچسنسی که داریم همون روحه هست که داره تومون بزرگ میشه. داره تکامل پیدا میکنه.

این بدن لامصب، لازمه ی تکامل منطقی روح آدمه. خدا کار عجیب غریب نمیکنه. همه چیز رو تکامل میده. ما هم برای این که بتونیم خوبی و بدی رو تجربه کنیم تو این دنیا باید این بدن میمون پشم زده رو تحمل کنیم برای مدتی. بعدم میمیریم و راحت میشیم از این قید و بند.

حالا بپرسید شیطان این وسط چی کاره است. 

دوباره همون پست 7DoC. خدمت به خود، خدمت به نفس، راه شیطانه. اگه میخوایم اون راه رو بریم، به صدای خودخواه درونمون باید گوش کنیم ولی مسیر شیطان اتفاقا خیلی هم سخته. RA میگه که برای جلورفتن تو مسیر شیطان نیازه که تا بیشتر از 90 درصد شیطانی و خود خواه باشی. مثل چنگیز خان. میتونید مثل اون باشید؟ نه ؟ پس مسیر راحت تر رو بیاید برم. مسیر خدمت به دیگران. خدمت به آفریده و خدمت به خلق. Ra میگه که اون مسیر فقط به یکم بیشتر از 50 درصد خوبی نیاز داره. اگه تو این زندگی این مسیر رو نتونیم انتخاب کنیم دوباره میندازنمون تو جهنم (این دنیا) تا یه فکری برای خودمون بکنیم. 

بعضیا هستن که تا ابد تو جهنم(این دنیا) میمونن چون انتخاب نخواهند کرد. 


طبیعت و از دست مادیات راحت شدن راه راسته. 

پروسه ای هم نیست که راحت بشه انجامش داد. من خودم دارم یه برنامه 2-3 ساله میچینم برای خودم که قبل سی سالگی این کار رو تمومش کنم. و بعدشم یه 40-50 سال تو جهنم بگذرونم و سعی کنم جهنم رو آباد کنم، بعدم بمیرم و برم به سطح بعدی تکاملم.


این دفعه که تو خیابون راه رفتید، یادتون باشه که شما همه ی این چیزا رو خلق کردید :)) 

یا وقتی نماز میخونید، بدونید که دارید خود والا تون رو، خودی که تو آینده بهش میرسید، رو ستایش میکنید و ازش کمک میخواید که تو انتخاب این راه بهتون کمک کنه.


من که این کار رو خواهم کرد :)


  • ظریف

عیسی (ع) شناسی - 3

چهارشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۲۸ ق.ظ


سلام


در ادامه قصه حضرت عیسی (ع)،

گنجینه های بهشتی

در زمین برای خودتون گنجینه جمع نکنید. جایی که بید و حشرات موزی نابودش میکنن و جایی که دزدان حمله میکنن و سرقت میکنن. در عرش خدا گنجینه های خودتون رو ذخیره کنید، جایی که دزدان نمیتونن سرقتش کنن. قلبتون همون جایی هست که گنجینه هاتون رو ذخیره کنید. 

چشم نور بدن است. اگر چشمان سالم داشته باشید، کل بدن پر از نور خواهد بود. اگر چشمانتون نا سالم باشه، کل بدن از تاریکی پر میشه. 

هیچ کسی نمیتونه از دو نفر فرمان بگیره. حتما یا از اولی بدش میاد و خدمت به دومی میکنه یا از دومی بدش میاد خدمت به اولی میکنه. شما نمیتونید هم به خدا هم به پول همزمان خدمت کنید.

یه متن از یکی از بزرگای هندی هست که میگه اگر چیزی رو دوست داری و عاشقشی از شرش راحت بشو، بندازش دور. داستان حضرت یعقوب و یوسف و داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل هم همین بوده. از شر چیزی که خیلی دوستش داشتن، که فرزندشون بوده باید راحت میشدن تا خدا رو پیدا کنن. پول و همه ی تعلقات مادی مثل دوستان و خانواده، چشم آدم رو کور میکنه. و قسمت خنده دار ماجرا اینه که در نهایت هم باید از دستشون بدیم! یعنی همه میدونیم که یک روز میرسه که میمیریم.

لحظه مردن خیلی لحظه جالبیه. میدونید چه سوال برامون پیش میاد؟ سوالی که پیش میاد اینه که چی از تو میمونه وقتی تعاریفی که برای خودت ساختی رو از دست بدی. آیا تو با علمی که داشتی تعریف میشی؟ آیا تو با جایگاه اجتماعی که داشتی تعریف میشی؟ آیا تو با خونوادت تعریف میشدی؟ بعد همون رو میان ازمون میگیرن. 

قضیه اون بنده خدا رو یادتونه که آدم خیلی خوبی بود ولی یک ساعت داشت که خیلی دوست میداشتش. توی بستر مرگش که بود، اطرافیانش دیدن داره میگه که نشکن نمیگم، نشکن نمیگم، یکم که حالش بهتر میشه میپرسن چه خبر بود؟ بهشون میگه شیطان اون ساعت رو گرفته بود و میگفت اگه حق رو بگی ساعتت رو میشکنم! منم میگفتم نشکن نمیگم

در حالی که کاریش نمیشه کرد. تنها اتفاقی که میفته اینه که پروسه مرگ بیشتر طول میکشه و زجرش بیشتر میشه. چه بهتره که حسابمون رو نه تنها با بقیه، بلکه با خودمون صاف کنیم قبل این که ازمون به زور بگیرنش.


نگران نباشید 

نگران زندگی نباشید! نگران چیزی که میپوشید و میخورید نگران بدنتون نباشید. زندگی بیشتر از اینها نیست؟ نگاه کنید به پرنده های آسمون، اون لباس نمیبافن و ذخیره نمیکنن و توی آغول ها چیزی نگه نمیدارن و همچنان، "پدر" بهشون روزی میده. مگر نه این که شماها از اون پرنده ها ارزشمند ترید؟ کسی از شما میتونه با نگرانی یک ساعت به زندگی اضافه کنه؟

بعد یکم راجع به این که لازم نیست نگران خوردن و ... باشید حرف میزنه

اول خدا و راستی رو جستجو کنید و این ها خودشون میان. نگران فردا نباشید چون هر روز خودش برای خودش کلی مشکل داره :)


که اینم حرف جالبیه. میبنیم که حرفش و حرف عرفا خیلی به هم نزدیکن. قضیه هم اینه که نقشه شیطان کاملا مشخصه. نظام اجتماعی یک ماز هست که آدم رو به یه سری اهداف بی هدف سرگرم کنه تا پیر بشه. وقتی پیر شد هم انرژی برای جستجوی حقیقت نداشته باشه. مثلا یه مثال بزنم.

خورشید این بالای سرمون بود، نصف روز هم نور میداد. اومدیم درختا رو کندیم و زمین رو خراب کردیم و ... که نیروگاه هارو راه بندازیم و برق تولید کنیم و دو ساعت بیشتر برق داشته باشیم. در حالی که اصلا از اون اول نیازی به این نبود! واقعا نیازی نبود. بعد بیایم وقت زیادی بزاریم و این پدیده رو مطالعه کنیم و من برم لیسانس و فوق این رشته رو بگیرم. 

منظورم این نیست که این چیزا بده. منظورم اینه که بیخوده! اگه اینا هدف زندگی بشه اشتباه چون پوچه. سرگرمیه. وقتی که استادم تو دانشگاه تهران رو میبینم که استرس و فشار خون و ... امانش رو بریده خب چی بگم. الان این کمکی کرد به زندگیمون؟ این که طبیعت رو نابود کردیم کمک کرد بهمون؟

خدا زمین رو گزاشته بود که بکاریم و درو کنیم و بخوریم از توش، و این زندگی تموم بشه بره دیگه. این مسخره بازیای بی سر و ته رو درست کردن برامون و خود به خود توی مسیرشون افتادیم و یه جوری با کله وقت میزاریم روشون که انگار اینا واقعا جوابن. در حالی که نیستن.


اتفاقا این تکامل تکنولوژی برای رسیدن آدما به هم لازم بود. وقتی آقای بهجت فکر کنم میگه وقتی آخر زمان میشه همه ی چیزهای تو خونه با هم حرف میزنن (لامپ و کتاب و ...) منظورش همین بوده. این وصل شدن آدما به همدیگه توی چهارچوبی که شیطان نمیتونه جلوش رو بگیره، کاتالیزگر آخر الزمانه. 

یعنی لازم نیست ولی تو این داستان آدم ها و تکامل روحشون، لازمه که آدما بتونن همدیگه رو بیدار کنن از طریق ارتباطات.


و داستان آدم ها:

همه تو یه چیزی دنبال جواب میگردن. تو نگاه بقیه، خنده داره همه فکر میکنن بقیه جواب رو دارن. سلبریتی ها جواب رو دارن ولی یادشون رفته این هنرمندا شغلشون نقش بازی کردنه!. تو خریدن یه آشغال جدید که دو روز بعد ورژن بعدیش میاد، بعدم همه غر میزنن چرا آیفون 68 با آیفون 69 فرق زیادی ندارن و همچنان تو صفش وای میستن. انگار اینا شادی میاره. خب نمیاره دیگه. کی میخوایم بفهمیم. یه سری دیگه جواب رو تو راهنمایی کردن بقیه میبینن. خیلی خنده داره. فکر میکنن خودشون به جواب رسیدن و میخوان برن بقیه رو ارشاد کنن. خیییییلی خنده داره. بعد تو صحبتاشون نفرت از بقیه موج میزنه. اینه الان مثلا جوابی که بهش رسیدی؟ این که بگی هنر حرامه جوابته؟ خدا مگه زیبا نیست و زیبایی رو دوست داره، این قطب نمای زیبایی سنج تو وجودت گذاشته شده. وقتی از هنر متنفری یعنی انسان عزیز من داری اشتباه میزنی. به خودت بیا. 


جواب بنظرم واضحه.


این داستان حضرت عیسی رو نوشتم که یکم بخندید. به این بخندید که دغدغه های چند هزار سال پیش با الان خیلی فرقی نداره و هنوزم این آدمیزاد نفهمیده منبع خوبی از کجاست. هنوزم داریم بیرون از خودمون دنبال خدامون میگردیم. از اون طرف این رو نوشتم که بگم که قانونی که قانون بوده، توسط این پیامبر عوض شده. مگه موسی هم پیامبر نبود؟ مثلا اون نمیتونست همین چیزا رو بیاره برای مردمش؟ چرا لازمه که دین کامل بشه؟


این که پیامبر ما آخرین پیامبر بود معنیش این نیست که چیزی که اون اورده آخرین ورژنه. این معنیش اینه که دیگه آدمیزاد به یه جایی رسیده که لازم نیست با چوب دنبالش بیفتن. دیگه خودش میتونه حقیقت رو پیدا بکنه. دیگه چوپان لازم نداره. معنیش این نیست که دوباره بشینیم از توی حرف بنده خدا قانون در بیاریم. دیگه این قطب نماهه خودش رو نشون میده.


میخوام براتون بگم که چقدر پیامبر ها مخالف فرهنگ بودن. 

خیلی مخالف فرهنگ بودن.

زمان عرب ها که گذشتگانشون رو عملا میپرستیدن و بهشون افتخار میکردن. زمان این بنده ی خدا عیسی هم که وضعیتی درست کرده بودن خشکه مقدس هاشون. زمان موسی که مردم به بردگی گرفته شده بودن و اون فرهنگشون بود. کار هر پیامبری تو زمان خودش انجام داد، نجات آدما از بردگی شیطان بود. این کار رو با شکستن فرهنگ با شکستن Mindset هایی که درست فرض میشد انجام میداد.


مثلا فکر میکنیم زمانی که موعود بیاد چی میخواد بیاره؟ طناب میندازه مار بشه؟ نه. وقت این داستان ها تموم شده. یا مثلا یه نصفه رکعت به نمازا اضافه میکنه؟ نه. وقتی موعود بیاد دقیقا میگه آهای مردم، جمع کنید این بساطی که درست کردید رو. به خودتون برگردید. خیر برای همدیگه بخواید و بشینید با خودتون خلوت کنید. به شکل نماز یا هرچیزی که صلاح میدونید. از دست این نفس راحت بشید خیلی  واضحه. خیلی واضحه. 

میاد میگه که توی چی دنبال خدا میگردید؟ شماها خدایید! شما ها خدایید که داره خودش رو تجربه میکنه. همتون باید برید سیر آفاقی (حرف زدن با آدما) و انفسی (شناختن خودتون) رو طی کنید و به انا الحق برسید. بفهمید که خدا درونتونه نه بیرون. بعد اونجاست که گردنش رو میزنیم. مثل همیشه. 

فکر میکنیم مثلا موعود چی میخواد بیاره. میخواد یه آمپول یا دارو بیاره که بزنیم و آدم بشیم؟ شاید بیاره 

(و میاره- شک نکنید، پذیرفتنش البته به اختیار هر کسیه و خیلیا قبول نخواهند کرد - ر.ک. فیلم Matrix فیلم بسیار دقیقیه. ببینید که تحمل خوردن اون قرص قرمز سخته و ممکنه خیلیا دوست داشته باشن همه چیز رو فراموش کنن و به زندگی پوچ پر زرق و برق عادی برگردن) 

ولی هیچ چیزی اختیار انسان ها رو سلب نخواهد کرد. در آخر، هممون باید بین این دوتا راه انتخاب کنیم. یعنی معجزه که کل زندگی رو درست کنه وجود نداره. در آخر همه چیز به این برمیگرده که چقدر شخص تمیزه، چقدر هنر دوسته، چقدر به طبیعت نزدیکه و چقدر به خودش و دیگران احترام میزاره. اگر اینا رو ول کنه، دوباره شیاطین توی روحش ریشه میکنن و کاریشم نمیشه کرد، قانون زندگیه.

میگه که شبیه چیزی که جدم انجام میداد، چاه بکنید و درخت بکارید و زمین رو آباد کنید. کاری که ما نمیکنیم. چند تا درخت کاشتیم؟ چند تا درخت قطع کردیم؟ مستقیم و غیر مستقیم؟ چقدر گند زدیم به کره زمین؟؟


آخرین مرزی که آدما قراره فتح کنن اینه که بفهمن حق با هیچ کسی و هیچ جایی نیست. حق درون هر کسیه. و هرکسی برای خودش خداست. یه چشمه از وجود خداست و باید بفهمیم که شناختن بقیه لازمه. باید بفهمیم که آدما طرز فکرای مختلف دارن. 


فرهنگ و چهارچوب دقیقا نقشه واضح شیطانه برای خشکوندن چشمه روشنگری افراد و تلف کردن وقتشون که وقت نکنن خودشون رو پیدا کنن. که نتونن خدا بشن.

  • ظریف

درسی از تاریخ

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۴۱ ب.ظ


سلام

یکی از درس های تاریخ اینه که وقتی به حق رسیدی باید حواست باشه کله ات رو از دست ندی.

یعنی کسی که به حق رسیده متاسفانه نمیتونه خود حقیقت رو بگه. چون شیاطینی که بدن آدما رو تسخیر کردن، موجودات جالبی اند

در مقابل حقیقت یه کاری میکنن که آدما گارد بگیرن و احساس ناراحتی(راحت نبودن) کنن!!

قطب نمای حقیقت خیلی عمیق و درونمونه این می‌تونه راهنمای خوبی تو این راه پیدا کردن خدا باشه. ا

این متن هم یه سیگنال از قطب نمای حقیقت جوت ای آدمیزاد

یه نشونه هم میتونه باشه برای خودمون که خودمون رو تو نقشه کثافت این دنیا پیدا کنیم. ببینیم چند چندیم؟ 


بنظر بنده هر وقت فکر کنیم خدا رو پیدا کردیم دقیقا نقطه شروع کثافت کاری شیطانه. دقیقا همون جایی که خدا رو پیدا کردیم و تعریفش کردیم کار تمومه.

همون جایی که یه نفر حرفی از چیز حقیقی تر زد و خواستیم دهنش رو ببندیم یه نشونه است.

شیطان یه چیز بیرونی نیست. درونمونه و با احساسات کار میکنه. هر وقت از چیزی بدت اومد بهش زل بزن. ببین که دقیقا چیه. اگه سرتو میخوای برگردونی بدون این از جنون درون خودته.

اگه کثافت و حالت تهوع حالت رو بهم میزنه، شاید یه سیگناله به خودت که ببینی این غذایی که خیلی دوست داشتی بخوری حقیقتش چه شکلیه. حقیقت این دنیا که shit رو خوشگل میکنه و دلت براش ضعف میره چیه.


سخته زنده بودن. تو ریک اند مورتی یه موجودی هست به اسم meesek یا همچین چیزی. تیکه کلامش اینه. وجود داشتن درد داره :) 

  • ظریف

عیسی (ع) شناسی - 2

دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۸ ب.ظ

سلام 

بعضی کامنتای پست قبلیه اینجوری بود که بنظرم اومد که بنظرشون اومده میخوام کسی رو مسیحی کنم. نمیدونم کجای این وبلاگ به یک مبلغ دین میخوره. میخواستم اولا بگم که قضیه 2000 سال پیش چی بوده. و در ثانی من هیچ علاقه ای به جذب مردم به دین هایی که زنگ زدن ندارم. 

اگه تو قرآن داستان حضرت عیسی نبود، به اندازه خیلی زیادی حتی دلیل وجود داره که حتی ایشون وجود نداشته و داستانش یک حرکت از جانب رومی ها بوده ولی خب من به متن قرآن اعتماد دارم. فکر نکنمم وارد اون بحث بشم. 

من اون معجزه رو ندیدم و مطمعن هستم که کسی ازم انتظار نداره که اون معجزات رو قبول کنم چون تو یه سری کتاب قدیمی نوشته شدن. ولی بنظرم تاریخ لازم نیست اتفاق اتفتاده باشه. همینقدر که مردم قبولش داشته باشن مهمه.   

بنظرم سیر خدا شناسی از درون هر کسی باید اتفاق بیفته و این دین ها صرفا یک مدل فکری هستن که یه جوابایی هم میدن. ولی هر کسی چشم بسته دنبالشون رفته، سرنوشت خوبی نداشته. 

چیزای دیگه ای هم از طرز فکرای دیگه هم من زیاد مینویسم. میخوام کسی رو بودایی کنم؟ یا ...؟ نه. اینا صرفا طرز فکره برای باز شدن این چارچوبی که جامعه برامون تراشیده و فرهنگ بهمون غالب کرده که یک موجود محدود به مرز های سرزمینمون نشیم. کسی بشیم که بتونیم در ابعاد کل این سیاره فکر کنیم.

خودمم چیز زیادی بارم نیست. اینا یجورایی یادداشت های سیر درونی خودمه. 

و در ادامه این پست قبلیه.


همچنان حضرت عیسی برای مردم از کارایی که باید بکنن میگن:


کمک به نیازمندان

مراقب باشید که کار درست رو به قصد دیده شدن جلوی بقیه انجام ندید. اگر انجام بدید هیچ پاداشی از "پدر" در بهشت نخواهید داشت.

وقتی به نیازمند کمک میکنید تو بوق و کرنا نکنید. چون این کار رو منافق ها و ریا کار هاست که در سینگاگ(محل عبادت یهودی ها) ها  و در خیابان ها انجام میدن که برای بقیه خوب جلوه کنن و مورد احترام قرار بگیرند. من به حق به شما میگم که اونا پاداشی که میخوان رو گرفتن! (میخواسته دیده بشه و دیده شده) 

وقتی به نیازمندی کمک میکنید، کاری کنید که دست چپتون از دست راستتون خبردار نشه و کارتون در خفا باشه. اون موقع است که "پدر" که دیده چه چیزی در خفا اتفاق افتاده پاداشتون رو میده. 

که جالبه اینم بنظرم. نیت کردن و هدف گذاری کردن برای کار ها برای اینا هم مهم بوده. فکر کنم یکم جلوتر میگه که خودتون مشخص میکنید کارایی که انجام میدید کجا تاثیر دارن. میتونید تو این دنیا ذخیره کنید و بعد مرگ از دستشون بدید یا نه میتونید تو جایی که جاودانه است ذخیره کنید و ازین جور داستانه


دعا/ عبادت

و وقتی عبادت میکنید شبیه منافق ها/ریا کار ها نباشید که دوست دارن در سینگاگ ها و خیابون ها عبادت کنند که توسط بقیه دیده بشوند. من بهتون دوباره میگم که اون ها پاداششون رو دریافت میکنن(مثل بند قبلی) 

وقتی شما میخواید عبادت کنید، به اتاق خودتون برید، در اتاق رو ببندید و عبادت کنید "پدر" رو که دیدنی نیست. بعد "پدر" که میبینه کاری رو که در خفا انجام میشه پاداشتون میده. و وقتی که عبادت میکنید، شبیه پگان ها(یه گروه دینی دیگه) شروع به تند تند و بی معنی حرف زدن نکنید. چون اونها فکر میکنند که چون کلمات زیادی میگن، حرفشون شنیده خواهد شد. شبیه اون ها نباشید چون "پدر" قبل از این که چیزی رو بخواید، میدونه. 

و اینجوری باید دعا کنید:

ای پدر ما در بهشت(عرش خدا)

اسم تو مقدس باد

قلمرو تو جاودانه باد

چیزی که میخوای انجام میشه

روی زمین انگار که زمین بهشت هست(زمین دقیقا همون طور که به عرشت احاطه داری تحت کنترل تو باشه باشه)

امروز، نان امروز ما رو بده

و قرض های ما رو ببخش.

همونطور که ما کسایی که بهمون بدهی دارند رو میبخشیم

و مارو از وسوسه ها حفظ کن و ما رو از شیطان حفظ کن. (کار شیطانی)


استفاده از ضمیر جمع ما برام جالبه اینجا. دوباره برمیگرده به دعا کردن برای همه. برای یه موجود بزرگتر در ابعاد اجتماعی

ر.ک. به 7 چگالی کانچسنس که چند تا پست قبل بود.


و بدونید که اگه گناهای بقیه رو ببخشید، خدا گناهاتون رو میبخشه و برعکس.


البته تو دین یهودیت فکر کنم دعای و عبادت گروهی نداشته باشن. تنها جایی که عبادت گروهی دیدم توی اسلام و یه سری مدیتیشن ها که چند نفر انرژیشون رو همسو میکنن بوده. 


روزه گرفتن

وقتی روزه میگیرید بی حال بنظر نیاید شبیه ریا کار ها!! که چهرشون رو خراب میکنن که به بقیه بفهمونن روزه اند. که دوباره اونها پاداشی که میخواستن رو گرفتن. ولی من به شما میگم که وقتی روزه میگیرید روی سرتون روغن بمالید (ازین کارایی که قدیما که کرم و... نبوده میکردن، بعضیا میگن این روغنی که ازش حرف زده میشه روغن ماریجوانا که CBD زیادی داره هست. که قدیما استفاده میشده و الان دوباره داره محصولات CBD دار برمیگرده. تو کانادا محصولاتش فروخته میشه و برای سلامتی گویا خوبه) و صورتتون رو بشورید. و دوباره همون چیزایی که قبلا گفتن راجع به اهمیت خفا. 


که بنظرم نکته جالبی گفته. نمیخوام مقایسه رو بنویسم ولی ماه رمضون خودمون رو با این چیزایی که میگه مقایسه کنید.

مثلا مجبور میکنن مردم رو ادای روزه گرفتن در بیارن در حالی که روزه نیستن. اصلا کل قضیه سختی کشیدنه. سختی کشیدن تو اون 7 چگالی کانچسنس یکی از کاتالیزور هایی هست که سطح آدم رو بالاتر میبره. و ما به روزه یه جوری نگاه میکنیم انگار خدا گفته حتما انجام بدید وگرنه چوب تو آستینتون میکنم و میخوایم به راحت ترین روش ممکن تمومش کنیم.


بقیش رو با یکم تحلیل بعدا مینویسم. البته که تو کامنتای پست قبلی به خیلی هاش اشاره کردم ولی منظم تر مینویسم بلکه مفید واقع بشه


  • ظریف

عیسی (ع) شناسی - 1

يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ب.ظ

سلام


امروز حوصلم سر رفته بود و گفتم برم ببینم این که خدا میگه که برید و به آنچه به پیشینیانتون فرستادم ایمان بیارید دقیقا چیه. 

خوندن انجیل خیلی وقتا برام اینجوری بوده که باز کنم و یه چیز شانسی پیدا کنم و سر و تهش رو هم نفهمم ولی این دفعه از اول اول عهد جدید New Testament شروع کردم ببینم داستان چیه.


یه قسمتی همین اوایلش هست که حضرت عیسی میرند بالا و برای مردم شروع میکنن حرف زدن. چند تا حرف جالب میزنه راجع به این که چی کارا باید بکنن.

خیلی خلاصه مینویسم تا لپ کلام رو گفته باشم. دوست دارید خودتون برید با جزییاتش بخونید.


قضیه اینجوریه که انجیل یکم راجع به این که چجوری شد حضرت عیسی(ع) بدنیا اومدن و بعدش حواریونشون رو پیدا کردن حرف میزنه. چهار تاشون ماهیگیر بودن و حضرت عیسی میبینتشون و میگه که بیاید دنبال من که بجای این که از دریا ماهی بگیرید، از مردم ماهیگیری کنیم! (استعاره جالبیه)

بعد راه میفتن به سمت شهر Galilee یا الجلیل به عربی و میرن توی سینگاگ ها(جایی که یهودیا میرن خدا رو پرستش کنن) و شروع میکنه پیامی که براشون اورده رو میگه. یه عالمه بیماری مثل صرع و کسایی که تسخیر شده بودن توسط شیطان (احتمالا بیماری یه دسته از بیماریی که ما الان تو بیمارستان روانی نگه میداریم) و فلج و ... رو شفا میدن. و کلی آدم دنبالش راه میفتن.


وقتی که این گروه آدم ها رو جذب کردن، میرن بالای یک بلندی و براشون این ها رو میگن:

1- برکت به کسانی که فقیر هستن در روح (یعنی فکر کنم از بعد روحانی بهشون برکت میرسه نه مادی) و عرش خدا(بهشت ؟) برای اون ها خواهد بود

2- برکت به کسانی که عذادار هستند. که آسایش خواهند یافت.

3- برکت به کسانی که meek هستند. که تو پست قبلی یک برداشت ازشون رو نوشتم، کسایی که شمشیر غلاف میکنن و ... . که زمین رو به ارث خواهند برد.

4- برکت به کسانی که تشنه و گرسنه حقیقت هستند و از حقیقت سرشار خواهند شد.

5- برکت به کسانی که مهربان هستند که بهشون مهربانی خواهد شد

6- برکت به کسانی که قلب پاکی دارند (بنده های مخلص؟ قلب خالص؟) که خدا رو خواهند دید!

7-برکت به کسانی که صلح آور هستند. که آنها فرزندان خدا خواهند بود.

که البته یه نقدی که به مسیحیت وارده همین مدل حرف زدن حضرت عیسی است. مثلا تو یک سری متون گفته

I am a child of God 

I am the child of God

که جالبه. توی ترجمه این دوتا از زبون حضرت عیسی به یونانی و بعد به زبون های دیگه این گم شده. چون همین جا حضرت عیسی داره میگه که هر کسی میتونه یک فرزند خدا باشه. وقتی هم به خودش گفته من فرزند خدا هستم خیلی منظور اونجوری ای نداشته که اینا برداشت کردن. یعنی یه جور استعاره بوده که استفاده میکرده. حالا بگذریم.

8- برکت به کسانی که مجازات خواهند شد بخاطر راستیشون ! که بهشت و عرش خدا برای آنان خواهد بود. 

که این رو به شخصه دوست دارم.

بعد میگه که برکت به شما که وقتی راجع به من حرف میزنید، مردم بهتون دشنام میدن و مجازاتتون میکنن و حرفای بد بهتون میچسبونن. شاد باشید که امیدوار باشید که کلی پاداش در انتظارتون هست همونطور که پیامبر هایی که قبل شما بودند رو هم مجازات کردند!


بعد یکم بعد راجع به این حرف میزنه که حضرت عیسی، اصولا داشتند میگفتند که شما یهودیا اشتباه میکنید. بعد احتمالا یهودی ها بهش میگن که تو اومدی که قانون رو از بین ببری و انجیل اینجوری نوشته:

حضرت عیسی بهشون میگن که: فکر نکنید که من اومدم که قانون و پیامبر ها رو نقض کنم. من نیومدم که اینا رو از بین ببرم بلکه اومدم که تکمیلشون کنم. و بهتون قول میدم که تا آسمون ها و زمین از بین بروند، یک کلمه یا بهتر بگم، یک حرف یا بهتر بگم، یک حرکت قلم از "قانون" کم و زیاد نمیشه تا وقتی همه چیز کامل بشه. 

من خودم نمیدونم تا وقتی همه چیز کامل بشه دقیقا یعنی چی.

بعد میگند که هر کسی که ذره ای از این قوانین رو بزاره کنار، در عرش خدا خیلی تحقیر میشه و هر کسی که این قوانین رو انجام بده بزرگ خواهد بود در عرش خدا. 

و بعد میگه که اگر عدالتتون از عدالت روحانی ها و معلم های قانون (روحانی های اون زمان) بیشتر نشه، وارد بهشت خدا نمیشید که من نفهمیدم منظورشون چیه. منظورش اینه که تعالیم این ها کافی نیست یا همه رو داره فورس میکنه که مطالعه دین کنند؟ 


بعد از این شروع میکنن و یه تعدادی قوانین اجتماعی برای مردم میگن.


قتل:

حضرت عیسی میگن که همون طور که از خیلی قبل بهتون گفته شده بوده، نباید قتل کنید و هر کسی که قتل کنه باید قضاوت بشه. اما من میگم که هر کسی که نسبت به برادر یا خواهرش عصبانی باشه قضاوت خواهد بشه!  هر کسی که به برادر یا خواهرش راکا بگه(که یک کلمه آرامی(زبون حضرت عیسی) است به معنی حرف بد، حرفی که بار منفی داشته باشه) باید در دادگاه قضاوت بشه. هر کسی هم که کلمه احمق رو به کار ببره، خطر آتیش جهنم در انتظارشه. 

که جالبه بنظرم، قوانین سفت و سختیه که اگه کسی بهش عمل کنه واقعا موجود خاصی میشه.

پس اگه هدیه ای برای خدا اوردید(تو مایه های قربانی و زکات و ... خودمون) و میدونید که برادر یا خواهرتون چیزی ازتون به دل داره، هدیه رو جلوی در خانه خدا بزارید و اول برید و موضوع رو حل کنید و بعد برگردید. 

مسائل رو سریع حل کنید قبل رفتن به دادگاه. مسائل رو وقتی تو راه هستید با هم حل کنید، چون که بالاخره یک طرف ماجرا حق داره و قاضی شما رو به افسر نگهبان میسپاره و اون هم شما رو به زندان میندازه و تا آخرین ذره پولی که بدهکار هستید رو ندید آزاد نمیشید.

جالبه که این چیزا رو برای مردم لازم دونسته بازگو کنه.


زنا:

اینجاش واقعا بدرد امروز میخوره.

میگن که شنیدید که گفته شده که زنا نکنید. اما من بهتون میگم که هرکسی از روی شهوت به خانمی نگاه کنه، با قلب اون شخص زنا کرده. اگر چشم راستتون باعث لغزشتون میشه در بیاریدش و بندازیدش دور! خیلی بهتره که یک عضو بدن رو از دست بدید تا این که کل بدنتون در آتش جهنم بیفته!

بعضی وقتا حس میکنیم که دین اینا خیلی ساده تره. ولی اینطور نیست.

و اگر دست راستتون باعث لغزشتون میشه، دوباره همین طور. 

که خیلی وقتا این گناه رو خیلی کوچیک درنظر میگیریم. در حالی که شواهد خیلی زیادی راجع به اثرات خیلی منفیش وجود داره.


طلاق: 

واقعا ترتیب قوانینش رو دوست دارم. 

این گفته شده که هرکسی که زنش رو طلاق بده، باید به اون یک برگه تایید بده که طلاق گرفته. (باید رسمی باشه!)

من ولی میگم که هر کسی که زنش رو طلاق بده، بجز به دلیل خیانت جنسی، زنش رو قربانی زنا کرده و هر کسی که با زن مطلقه ازدواج کنه، مرتکب زنا شده. 

که خیلی خیلی جالبه دیدگاهش!


قسم:

دوباره، این به شما گفته شده که قول تون رو نشکنید. اما من میگم که کلا قسم نخورید. به هیچ چیزی قسم نخورید، نه به بهشت خدا، نه به عرش خدا، نه به زمین نه به اورشلیم نه به سرتون! چون حتی یک مو رو نمیتونید مشکی به سفید یا بالعکس کنید، فقط بله یا خیر بگید. هر چیزی خارج از این از جانب شیطان میاد.

که اینم موضوع جالبیه. حالا قدیما به اورشلیم و زمین و ... قسم میخوردن ولی الان فرق کرده سیستم قسم خوردنمون. 


چشم برای چشم: (قصاص)

شنیدید که گفته شده، چشم برای چشم و دندان برای دندان،

اما من بهتون میگم که اصلا با یک شخص بد، مقابله و مقاومت نکنید. اگر سیلی به گونه راستتون زد، صورتتون رو برگردونید و اون یکی گونه اتون رو به سمتش بگیرید. اگر کسی میخواد ازتون شکایت کنه و لباستون رو بگیره، کتتون رو هم بهش بدید.

توجه کنید که اون زمانا کت و لباس خیلی چیز ارزشمندی بوده. چند نسل به ارث میرسیده. 

اگه مجبورتون کرد که یک کیلومتر راه برید، دو کیلومتر راه برید. 

دقیقا نمیدونم این کجا به کار میومده!

به کسی که ازتون درخواست میکنه بدید و از کسی که ازتون قرض میخواد رو برنگردونید.


عشق به دشمن:

شنیدید که گفته شده که همسایه ات رو دوست بدار(عاشقش باش) و از دشمنت تنفر داشته باش. 

من میگم که دشمنانتون رو هم دوست بدارید و برای کسانی که شما رو مجازات میکنند هم دعا کنید. که شاید شما فرزندان خدا در بهشت باشید.

این قضیه فرزند بودن خیلی بنظرم مشخصه که به معنی خود کلمه نیست. Alan watts هم یک سخنرانی راجع به این داره که شاید یه بار نوشتمش.

اوست که باعث میشه خورشید بر روی خوبی و بدی طلوع کنه و باران رو برای انسان های راستین و غیر راستین میفرسته.

که بنظرم اینم خیلی مثال جالبیه، چون من خودم اینجوری هیچ وقت فکر نمیکنم. صفت خیلی عجیبیه برای اکتساب

اگر کسانی که دوست دارند رو فقط دوست داشته باشید، چه پاداشی انتظار دارید بگیرید؟ حتی مالیات گیر ها هم(منفور ترین قشر جامعه در اون زمان) این کار رو انجام میدن. و اگر فقط به مردم خودتون خوش آمد بگید، چه چیزی بیشتر از دیگران انجام دادید؟ حتی پیجنت ها(یه گروهی در اون زمان که دین خاصی داشتن) هم این کار رو انجام میدن. پرفکت و کامل باشید چون که پدر آسمانی شما پرفکت و کامل هست.


بقیش رو بعدا مینویسم



  • ظریف

The Seven Densities of Consciousness -2

جمعه, ۸ آذر ۱۳۹۸، ۰۶:۰۶ ب.ظ
سلام

ادامه ی پست قبل

خب اینو دوباره بگم که هرچی نوشتم از اون ویدئو اومده. اگه بنظرتون کانسپت هاش یا لغاتش سخته، اگه این متن دو تا پست ها رو بخونید و ویدئو رو ببینید قطعا بیشتر ارتباط برقرار میکنید. چون تصویری تره.


اینجا بودیم که بدن های چگال تر کمتر میتونن روح رو تو خودشون نشون بدن. و بدن های چگالی های مرحله بالاتر کارای خیلی خاصی میتونن بکنن که برای چگالی های مراحل پایین تر خیلی عجیب و خداگونه است. و این اختلاف بین هر مرحله وجود داره. یک موجود 2D برای یک موجود 1D خداگونه است و این اختلاف برای یک موجود 7D و موجود 6D هم وجود داره.

پنجمین سطح، نور و دانش، با رنگ آبی و چاکرای گلو Throat chakra اولین بدنی هست که در این سطوح کاملا از نور ساخته شده. 

در این سطح موجود یاد میگیره که چجوری به بقیه سرویس بده بدون این که فدا بشه. چیزی که در مرحله 4 یادگرفته رو به عنوان بنیادی برای خدمت به بقیه در این مرحله استفاده میکنه. و در این مرحله احساس یگانگی و ارزشمند بودن میکنه. همچنین قدرت های متافیزیکی خیلی قدرتمندی تو این سطح میتونه حاصل بشه.

موجودات در این سطح خیلی وقتا برمیگردن به سطح 3 تا دوباره به خلق خدمت کنن و Vibrational frequency کل سیاره رو بالاتر ببرن. خیلی از انسان هایی که بقیه رو به سمت Spirituality و روحانیت هدایت میکنن، موجودات مرحله 5 میتونن باشن که تناسخ پیدا کردن به مرحله سه برای کمک به بقیه.
برای همین خیلی از متون دینی از نور در جمله بندی هاشون استفاده میکنن. مثلا فرشته ها از نور هستن. 
توجه کنید که این موجودات هیچ وقت اختیار انسان ها رو زیر سوال نمیبرن و این بخشی از دانش و حکمتی هست که دارن. تو هر لحظه، هر شخص خودش باید تصمیم بگیره به سمت نور و روشنی بره یا نه. 
این موجودات مرحله پنجم از فضا و زمان آزاد هستن و قدرت خلق ماده از نور و ... رو دارن. دقیقا همون کارایی که شما میتونید تو یک Lucid dream انجام بدید که خدا میدونه چقدر به همه پیشنهاد کردم و هیچ کسی انجام نداده، رو در واقعیت انجام بدن.

در این مرحله، حافظه ی جمعی موجود، به بزرگی یک سیاره هست. همونطور که گفتم، از مرحله 4، کم کم پرده های بین ذهن ها برداشته میشه و تو این مرحله دیگه کل یک سیاره یک موجود میشه.


هر مرحله چگالی از سمت مرحله بالاتر جذب میشه. همونطور که ما موجودات مرحله 3 به سمت عشق و درک متقابل جذب میشیم، موجودات مرحله 5 به سمت چیزی که چگالی ششم داره جذب میشن که بالانس و یگانگیه.



مرحله ششم: رنگ ایندیگو (بین آبی و بنفش) چاکرای چشم سوم  Third eye بدن نوری داره.
در این مرحله بالانس کامل بین عشق و دانش کسب میشه و از این جا ببعد قطبیت منفی اصلا وجود نداره. یعنی کسایی که قطبیت منفی رو هم انتخاب کرده بودن در این مرحله قطبیت مثبت پیدا میکنن.
در این مرحله روح به شکلی که ما میشناسیم به طور نسبتا کامل شکل گرفته و برمیگرده در زمان و برای من و شما نقش روحمون رو بازی میکنه. نقش اون Higher self که از مدیتیشن و صد تا راه دیگه میشه بهش رسید. 
اینجوری باعث میشه که من و شما و تناسخ های قبلیش، بتونن انتخاب درست بین دوتا قطب داشته باشن. 
پس یه جورایی این مراحل پشت سر هم انجام نمیشن و یک ساختار پیچیدست که تو زمان جلو عقب میره. در نهایت شبیه یک موج ایستا به تعادل میرسه و مسیرش تو زمان مشخص میشه.
نشون میده روح شما، همون خود شماست که از میلیارد ها سال دیگه در آینده اومده و داره بهتون میگه چی خوبه و چی بده. بهتره بهش گوش کنیم.

موجود مرحله ششم این هدایت رو برای این انجام میده که قطبیت خودش رو کامل تر کنه تا به مرحله 7 ارتقا پیدا کنه.
این مرحله 75 میلیون سال طول میکشه. 


مرحله هفتم، Gateway یا دروازه، رنگ بنفش و چاکرای تاج یا Crown Chakra  بازم بدن نوری داره.
را خودش یک موجود مرحله 6 هست و هنوز به مرحله 7 نرسیده. ولی یه چیزای جزیی از این مرحله میدونیم.
در این مرحله همه ی خاطرات شخصی از بین میره و به خالق وصل میشیم. این به این معنی نیست که چیزی رو از دست دادیم، به این معنیه که همه چیز رو بدست میاریم. 
این مرحله، مرحله آخر این اکتاو (دنیا) هست. 
موجودات مرحله هفتم راهنما های موجودات مرحله 6 هستن.
موجودات مرحله هفتم انگار یک پاشون در ابدیت هست و یک پاشون در زمان، دقیقا قبل از یکی شدن با خالق.

بعد از این مرحله یک اکتاو کامل میشه و مرحله بعدی مرحله ی اول یک دنیای جدید میشه که غیر قابل وصف  و تصوره برای ماها.


را میگه که این سطوح مختلف چگالی، سطوح مجزایی نیستن. این سطوح هر کدوم 7 زیر سطح و هر زیر سطح 7 زیر زیر سطح داره و اینجوری بینهایت سطح وجود داره که این سطوح رو پیوسته میکنه. اما این تقسیم بندی برای فهم بهتر ماهاست.
این مراحل شبیه کمربند های ورزش های رزمی کار میکنن. هر کمربند که گرفته میشه یک حس کشش درونی برای گرفتن کمربند بعدی در آدم بوجود میاد. این سطوح هم هر کدوم کشش برای سطح قبل دارن و در آخر هم کشش اصلی از طرف خالق میاد و ما از درون میخوایم با خالق یکی بشیم. 


ما اینجا اومدیم که با قطبیت ها آشنا بشیم بینشون انتخاب کنیم. بعد یاد گرفتن این دانش، تازه مراحل اصلی شروع میشن پس آماده باشید :)





  • ظریف

1-The Seven Densities of Conciousness

پنجشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ب.ظ


سلام


یکی از مدل های متافیزیکی کانچسنس Consciousness (آگاهی؟!) ، مدل The law of One هست که برای کانچسنس 7 چگالی (Density) تعریف میکنه.


این متن از این ویدئو اومده. 

https://www.youtube.com/watch?v=seaJcY0kXjk

و از کتاب The law of One. این مدلیه که مصری های باستان قبول داشتن و اعتقاد داشتن خدا RA براشون اورده. دونستنش خالی از لطف نیست بنظرم اگه اهل این چیزایید. من هیچ نقد و برداشتی هم از مدل های دیگه ندارم. فکر کنید کتاب تاریخ دارید میخونید.


تو این کتاب، زبان خاصی استفاده شده که بخاطر سطح بالایی که داره کمی ثقیل ممکنه بنظر بیاد یا از کلمه های جایگزین که معنی دقیق تر بدن استفاده کرده.

مثلا بجای شخص/انسان از مجموعه ذهن/بدن/روح استفاده شده. برای همین بهتره که با زبونش آشنا باشید. 


این مدل خیلی مفهومی و دقیق به علم پشت ایده ی تناسخ reincarnation و تکامل روح میپردازه.

تو این مدل 7 چگالی (که از این ببعد Density بجاش میگم) برای روح تعریف شده. عدد 7 عدد مقدسی تو متافیزیکه. این 7 Density با 7 رنگ تو رنگین کمون، 7 کانال انرژی اصلی یا چاکرا تو بدن، 7 تا نوت اصلی تو موسیقی مشخص میشه. هر جهان یک اکتاو هست(7 تا نوت موسیقی پشت هم میشه یه اکتاو که 8 امین نوت دقیقا با اولین نوت صداش یکیه منتها فرکانسش دو برابره) 


این مدل جواب های جالبی به سوال های بنیادی داره.


را میگه که جهان، مکانیزمیه برای خالق یگانه بی انتها که خودش رو تجربه کنه.

همچنین بینهایت اکتاو=جهان وجود داره و چیزی که ما داریم تجربه میکنیم یکی از اکتاو های بینهایتی هست که وجود داره یا به زبون دیگه یکی از بینهایت جهانی که وجود داره هست.


را میگه که تکامل کانچسنس توی 7Density اتفاق می افته.  تعریف دنسیتی اینه:

The entanglement of light within a certain vibrational range.

یا به زبون مثلا فارسی(؟)، "ترکیب نور در بازه های لرزشی مشخص" (چند تا کلمه فارسی تو این جمله دیدید؟ چند تا عربی؟). حالا نمیدونم این منظور رو بهتر از متن انگلیسی میرسونه یا نه. توجه کنید که این زبونی که اینجا استفاده شده زبون تخصصی متافیزیکه و خیلی چیزا توش خیلی معنی های مختلف میدن. مثل متون دینی یا ...

هر چقدر که Vibration یا همون لرزش کند تر باشه، Density کمتره و ظرفیتش برای نشون دادن Consciousness کمتره.

هر چقدرم Vibration سریع تر باشه، ظرفیت اون Density برای نشون دادن consciousness به معنای واقعیش، بیشتره. و این همون عامل محرک تکامله.



همون طور که میدونیم، تکامل، کامل شدن، یکی از قوانین اصلیه دنیاست. همون طور که هرچیزی در دنیای فیزیکی تکامل پیدا میکنه، تو دنیای متافیزیکی هم روح و Consciousness تکامل پیدا میکنه.

 ازین ببعد به جای Consciousness روح بکار میبرم. چون سخته نوشتنش.


اولین Density که به معنی وجود و آگاهی از وجوده، که با رنگ قرمز و چاکرای ریشه یا Root مشخص میشه، بدن با ساختار اتمی مربوط به این مرحله است.

چیزایی که تو این سطح هستن:

هر موجودی که وجود داره! 

4 عنصر اصلی آب و آتش و خاک و باد

وقتی خورشید شکل گرفت و سیاره های دور و برش بوجود اومدن، کره زمین میلیارد ها سال رو توی این سطح سپری کرد. سطح وجود داشتن. بعد سال های طولانی اثر متقابل چهار عنصر، به صورت آب و ماگما و باد و زمین، روح به سطح دوم تکامل پیدا کرد.


دومین Density که به معنی رشد و حرکت هست و با رنگ نارنجی و چاکرای دوم Sacral مشخص میشه، 

چیزهایی که تو این سطح هستند:

تمام چیزایی که به صورت بیولوژیکی وجود دارن و چیزای زنده که حرکت خودکار دارن. مثلا میکروب ها و گیاه ها و حیوانات.

در این مرحله روح به آگاهی از قسمت های مختلف خودش میرسه که از طریق ارتباطات داخلی خودش با خودشه. با این آگاهی، موجود میتونه با محیط اطرافش ارتباط برقرار کنه. به درکی از زمان و مکان میرسه.

آخرین مرحله های این سطح، حیواناتی هستن که باهوش تر هستند و به عنوان حیوانات خانگی نگهداری میشوند. حیوان به مرحله ای کوچیک از خود آگاهی میرسه. مثلا اسم دار میشه و به صاحبش جواب میده و .... 


سومین Density مرحله ی خود آگاهی و انتخاب است. که با رنگ زرد و چاکرای سوم که سولار پلکسس Solar plexis مشخص میشه. بدن شیمیایی مربوط به این مرحله است.

ماها این جا هستیم. این مرحله کوتاه ترین و جدی ترین مرحله بین همه ی مرحله هاست و مفاهیمی مثل "پرده ی فراموشی" و "قطبی شدن" توش معرفی میشه.

تو این مرحله حق انتخاب بین قطب های خوبی و بدی وجود داره.

پرده  ی فراموشی مکانیزمی هست که توی اون، موجود تناسخ های گذشته خودش رو فراموش میکنه برای همین به ظاهر، به نظر میاد که روح در تکامل نیست و این باعث میشه که هر موجود بتونه یک انتخاب کاملا مجزا از بقیه داشته باشه و بدون هیچ پیش زمینه ای جلو بره و بین قطب های مثبت و منفی / خوبی و بدی انتخاب کنه. تضاد هایی که برامون بوجود میاد، چالش های زندگی و سختی ها لازمه ی گذر از این مرحله است و این، دقیقا دلیل این هست که این مرحله بسیار کوتاهه و سخت!

رنج کشیدن باعث میشه که روح بتونه از اون نفسی(Ego) که در مرحله دوم ساخته شده استفاده کنه و بتونه حق انتخاب داشته باشه و یک موجود جدا باشه.  

رنج کشیدن در این مرحله خیلی زیاده چون باید دو تا قطب برای موجود به اندازه برابر ارائه بشن و بین اون ها انتخاب کنه.

این که یک موجود به مرحله ای برسه که نفس داشته باشه باعث میشه که احساس جدایی و تک بودن کنه، در بدو شروع این مرحله باعث وحشی گری و خودخواهی میشه که جنگ ها رو به راه میندازه. بعد سال های طولانی تناسخ روح، بالاخره روح این درس رو میگیره که راه درست، عشق و درک متقابله. و در آخر به این مرحله میرسه که یک موجود نا متنهای هست که در حال گذر از یک مرحله موقتی هست. 

اینجاست که موجود شروع به انتخاب میکنه. بین دو تا قطب:

قطب منفی میشه خدمت کردن به خود.

قطب مثبت میشه خدمت کردن به بقیه.


و این انتخاب بقیه مسیر رو انتخاب میکنه و مرحله های بعد میشه قوی کردن این قطبیت.


ویدئو خیلی چیز جالبی میگه. 

روح در سنگ خوابه.

در حیوانات در حال خواب دیدنه.

و در انسان ها بیدار میشه.


و تا اینجاش رو که میدونستیم تا حدودی. ولی از این جا ببعدش رو را ادامه میده.


چهارمین سطح، مرحله ی عشق و درک متقابله. با رنگ سبز و چاکرای قلب Heart chakra، بدن از جنس نور مربوط به این مرحله است.

این مرحله 90.000 سال طول میکشه و را میگه که کل سیکل تکامل 30.000.000 سال طول میکشه.

یادتون سال 2012 رو؟ سال 2012 بر اساس چند تا تقویم و تئوری مختلف سال خاصی بود. 21 دسامبر 2012 روز بسیار مهمی بود که طبق گفته را، سیاره ما وارد چگالی چهارم شد. البته که مشخصه اگه خوب نگاه بکنیم تو چند سال اخیر خیلی چیز ها فرق کرده. یه چیزایی داره تو چشم میاد که اصلا در گذشته اهمیتی نداشت. مردم دارن میفهمن که همه مثل هم فکر نمیکنن و باید همدیگر رو درک کنن، باید کره زمین رو حفظ کنن و نژاد پرستی و چیزای دیگه رو بزارن کنار. و این ها از 2012 ببعد خیلی خیلی بیشتر شده.

ارتباطات داره بیشتر میشه و جهان داره به هم وصل میشه. افراد فاسد دستشون داره بر ملا میشه و اشخاص دیگه اون قدرتی که قبلا داشتن رو ندارن. یا دارن کم کم از دست میدن. خیلی راه هست.


در انتهای این سیکل که میلیون ها سال بعده، روح افراد به قدری به هم متصل میشن که یک مجموعه اجتماعی زنده رو تشکیل میدن. در مرحله های پنجم و ششم این مجموعه ها بزرگتر و بزرگتر میشن و قوی تر میشن.


به عنوان یک پ.ن. قطبیت منفی با خودخواهی، تنفر از بقیه و خودشیفتگی تکامل پیدا میکنه برای همین از مرحله 4 عبور نمیکنه و یک راست به مرحله 5 میره. چون عشق رو چیز کاربردی ای نمیدونه. چون این قطبیت از این مرحله میپره، تکاملش بسیار سخت تر و طولانی تره. 


برای همینه که توی متون متافیزیکی، از ما به جای من استفاده میشه. چون تو مرحله 4 دیگه شخص وجود نداره و یک مجموعه اجتماعی بزرگ مرحله بالاتر هست که اون داده ها رو به شخصی که نویسنده هست داده. 

هرچقدر پیشرفت بیشتری تو این مرحله حاصل میشه، ارتباطاتات بیشتر تله پاتی میشه و عدم صداقت غیر ممکن میشه. 


هر چقدر که بیشتر این تو این مرحله جلو بریم، در سال های آینده، این پرده ی فراموشی بیشتر برداشته میشه و انسان های جدیدی به دنیا خواهند اومد که گذشته خودشون رو به یاد دارند. 



------------------

هرچقدر که از بدن های چگال تر، مثل بدن اتمی یک سنگ به بدن های غیر چگال تر مثل بدن شیمیایی و بدن نوری و ... جلو میریم فرکانس نوسانات بیشتر میشه و قابلیت بدن در نشون دادن روح بیشتر میشه. پس این باعث نمیشه که کارای مرحله های بالاتر برای ماغیر ممکن بشه. فقط خیلی سخت تره و از اون طرف، اگه یه موجود با مرحله چگالی بیشتر، تو شکل فیزیکیش سراغ ما بیاد، کارایی میتونه بکنه که بنظر ما خداگونه است. دقیقا مثل ما و حیوانات و حیوانات و بی جان ها. 


بقیش رو بعدا مینویسم. طولانی شد.

  • ظریف

پیر دانا

يكشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۷ ب.ظ


سلام


قدیم تر ها این شکلی بوده که تو یک روستا، یه نفر بوده که پیر دانا بوده. 

به این ترکیب دقت کنید پیر بوده و دانا بوده. ریش سفید بودن با دانایی رابطه داشته. میدونید چرا؟

چون کسایی که عمرشون بیشتر بوده تجربه بیشتری از زندگی می‌داشتن. بیشتر یه جا نشسته بودن و در و دیوار رو نگاه کرده بودن. بغل جوب آب نشسته بودن و گذر زندگی رو دیده بودن. صدای باد رو شنیده بودن از لابلای برگ ها و حرف زدن درختا با همدیگه رو شنیده بودن. هر چقدر هم بی معنی بنظر برسه، آیا تاحالا یک ساعت این کار رو کردیم یا همیشه تو ذهنمون این بوده که می‌دونیم تهش چیزی از این تجربه ها در نمیاد؟ 

بیشتر حضور داشتن

ولی الان اینجوری نیست. اول این که اینجوری نیست که مردم تو ۳۰ سالگی تو یه جنگ بین روستا یا چیز دیگه بمیرند.

 کسی کار احمقانه ای اگه بکنه و آسیب بزنه به خودش سریع خوبش میکنن و همه هم پیر میشن. 

در ادامه هیچ کسی هم به اون اندازه قبل حضور در زمان حال نداره. 

چیزهایی مثل تلویزیون و رادیو حضور آدم ها رو با ساعت ها هیپنوتیزم کردنشون گرفتن.

 دیگه آدما زندگی نمیکنن، زندگی‌ رو از قاب تلویزیون میبینن. دیگه اجرای زنده موسیقی نمیبینن یا خودشون موسیقی یاد نمیگیرند چون هر لحظه اراده کنن میتونن هر آهنگی که میخوان بشنوند.

 دیگه آدما تلاش نمیکنن برای کسب شادی چون تا نیاز به شادی داشته باشن گوشی هاشون رو آنلاک میکنن و ۴ تا جوک میخونند 1*.

 دیگه تو طبیعت نمیرند چون بکگراند گوشیشون عکس درخت هست ولی آخرین باری که صدای درخت شنیدند رو یادشون نیست.

 موقعی هم که کاری کنن در حال فکر کردن به گذشته یا آینده هستند و با حال رابطه ی ضعیفی دارند. 

باز خداروشکر الکل تو ایران مصرفش کمتره وگرنه اگه مجاز بود مثل غرب، به همه ی اینایی که گفتم این رو میشد اضافه کرد که نه تنها تو زندگی حضور ندارند بلکه ترجیح میدن با الکل فراموشش هم بکنن! به این میگن فاجعه. 


قدیم تر ها کسی که پیر میشد علم زیادی داشت ولی الان خیلی ها هستن به حداکثر علمشون تو سن پایینی میرسند و در مغزشون رو می‌بندند و ۷۰ سال باقی مونده از عمرشون رو پیری میکنن. هنوزم همونه. هر کسی پیر بشه به حداکثر داناییش رسیده ولی بعضیا تو ۲۰ سالگی پیر میشن بعضیا ۴۰ سالگی و بعضیا پیر نمیشن و می‌میرند. ملاک پیری دانستن ندانستن هست.



1* اگه کسی علاقه داشت به این موضوع instant gratification میگن که تو نسل جدید داره بوجود میاد. شعار کسی که دچار این نوع اعتیاد هم هست، من همه چیز رو همین الان میخوام هستش. ماها هم تا حد زیادی گرفتارش هستیم.

  • ظریف

Monk

شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۸، ۰۵:۱۸ ب.ظ



سلام 

زندگی رو این monk ها میکنن.

یکی داشته از یه جایی رد میشده که بره سر کارش و سر راهش یه monk میبینه. میبینه داره میخنده. ازش میپرسه میتونم بپرسم به چی داری میخندی؟

مانکه میگه به تو میخندم. بیا پیش من بشین.

میره پیشش میشینه و جفتشون شروع میکنن به مردمی که رد میشن میخندن.


واقعا هم آدم از بیرون به داستان نگاه میکنه خودمون رو مسخره کردیم با این زندگی شهری و نظام اجتماعی و مصرف گرایی‌مون


زندگی الان ما از زندگی خیلی مردم گذشته کیفیتش بیشتره. خیلی چیزا رو داریم که آرزوشم نداشتن. ولی همچنان کافی نیست. 


بعد برای بدست اوردن چیزایی که بی معنی اند چیزای معنی دار زندگی رو خراب میکنیم.

چون میخوایم نزدیک فلان پاساژها و مغازه باشیم یه خونه کوچیکتر و زشت تر میگیریم

چون میخوایم یه آپارتمان زشت با یه سری خونه فشرده و کوچیک بسازیم یه پارک پر از درخت رو نابود میکنیم

چون میخوایم زندگی بهتری داشته باشیم، جوونیمون رو با چیزای بی معنی که تلف کردن وقته (در ۹۹ درصدرصد مواقع) حروم میکنیم. مثل درس خوندن مثل کلاس رفتن.

وقتمون رو با تحلیل های سیاسی ۱۰۰ من یه غاز که نه چیزی رو قراره تغییر بده نه کمکی به جامعه میکنه پر میکنیم و در نهایت یه تعداد سایکو برامون تصمیم میگیرن.

تنها چیز spiritualی که از فرهنگمون مونده این دین دست و پا شکسته بوده که اونم دادیم دست یه مشت آدم که پیامبر اگه میدی چی کار با دین کردن دو شقه اشون میکرد. کسایی که هر سال لعنت به یزید میفرستن ولی نمیبینن خودشون همون مسلمونای اتفاقا خیلی آتیش تن لشکر یزید هستن. امام حسین خودش یه جمله گفت دیگه. گفت دین ندارید آزاده باشید. آزادگی، لیبرال بودن، هم تعریف داره. یکی از تعریفاش پذیرفتن دیدگاه های مختلف بدون بایاسه. اینا کجا همچین کاری میکنن. 


آخرین جنگی که تو این دنیا میشه میدونید سر چیه؟ سر اینه که آدما همدیگه رو بپذیرن. بفهمن که با هم فرق دارن و نباید برای همدیگه نسخه بپیچن. خنده داره. این جنگ سر تصاحب سیاره های دیگه یا پردازش تو ابعاد کوانتوم نیست. اونا که مشکلی نیست. حل میشه. آخرین جنگ سر اینه که آدما هرچه را برای خودشون میپسندن برای دیگران هم بپسندن. اگه برای خودشون آزادی تفکر میخوان، همسایشون که دینش، مذهبش، نژادش، گرایش جنسیش، جنسیتش فرق داره رو بدون توجه به خصوصیاتش دوست داشته باشن. خنده داره واقعا که خود آدما، آخرین جبهه ی جنگ سر تکامل انسان هستن.


این مانک ها واقعا خوب میدونن چه خبره.

روی باسنشون نشستن و به من و شما میخندن. میخندن که اصل کاری ها رو ول کردیم و دور خودمون داریم میچرخیم. میچرخیم و حس میکنیم که زندگی داریم میکنیم.


اینا میدونن که هدف از اومدن تو این دنیا اینه که تحملش کنن و بمیرن. میدونن هدف مرگه.


ماها حتی راضی ایم بدن بی هوشمون با دستگاه زنده بمونه. انگار چه گلی به سر خودمون و دنیا میخواد بزنه. انقدر از مرگ ترسوندنمون که یادمون رفته یه سنت طبیعته. ماها باید بمیریم. به قول ترنس مککنا اگه نمیریم we missed the point!!! هدف رو گم کردیم.


بعدم بخاطر این آشوبی که درست کردیم باید روزی خدا ساعت کار کنیم که همون چیزی رو برای خونواده‌مون فراهم کنیم که خیلی ساده تر میشد بهش رسید.هدف والاتر این که بتونیم کسایی که تو باتلاقی که خودمون درست کردیم فرو میرن رو بکشیم بیرون. تازه اگه تا اون موقع که به این قدرت برسیم شخصیتمون به یکی دیگه از سایکو های جامعه تبدیل نشده باشه.

  • ظریف