نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲۰۹ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: shower thoughts» ثبت شده است

Imagine

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۳۹ ق.ظ

سلام

 

آهنگ Imagine از John Lennon رو خیلی وقته میشناسم. اینم یکی از آهنگایی بود که تو FTP دانشگاه تهران بود و من ازش خوشم نمیومد. 

آهنگیه که توش داره یه جایی رو تصور میکنه. یه مدینه فاضله ای رو داره تصور میکنه.

 

برای این ازش بدم میومد که یه جاییش میگفت تصور کن حتی دینی هم نباشه. که اون موقع به فهم خودم حس میکردم که چیز بدی میگه.

 

 

Imagine there's no heaven
تصور کن هیچ بهشتی نیست
It's easy if you try
خیلی هم سخت نیست اگه امتحان کنی (تصور نبودن چیزی که هیچ وقت ندیدیمش سخت هم نیست)
No hell below us
هیچ جهنمی هم زیرمون نیست (یه برداشت این بوده که جهنم زیر زمینه و سقوط میکنیم زیر زمین یا به عرش میریم)
Above us only sky
فقط آسمون بالا سرمون هست
Imagine all the people
تصور کن که همه مردم
Living for today... Aha-ah...
برای امروز زندگی میکردن
 
Imagine there's no countries
تصور کن که هیچ کشوری نیست
It isn't hard to do
سخت نیست که تصور کنی
Nothing to kill or die for
چیزی برای کشتن و کشته شدن تیست
And no religion, too
و هیچ دینی هم نیست
Imagine all the people
تصور کن که همه مردم
Living life in peace... You...
در صلح زندگی میکنن.
 
You may say I'm a dreamer
شاید بگی من یه آدم خیال پردازم
But I'm not the only one
ولی فقط من نیستم
I hope someday you'll join us
امیدوارم یک روز تو هم به ما بپیوندی
And the world will be as one
و دنیا به شکل یک پارچه زندگی خواهد کرد
 
Imagine no possessions
تصور کن که هیچ دارایی ای نیست
I wonder if you can
نمیدونم میتونی یا نه
No need for greed or hunger
به طمع و گشنگی نیازی نیست
A brotherhood of man
یک گروه برادرانه انسان ها
Imagine all the people
تصور کن همه مردم
Sharing all the world... You...
دنیا رو با هم به اشتراک میزارن
You may say I'm a dreamer
شاید بگی که من خیال پردازم
But I'm not the only one
ولی من فقط نیستم
I hope someday you'll join us
امیدوارم یک روز به ما ملحق بشی
And the world will live as one
و دنیا یکپارچه زندگی خواهد کرد
 
که من اخیرا فهمیدم که نیازی نیست که من قبول کنم که حرفش درسته یا نه. مهم اینه که جان لنون توی این بهشتی که توصیف میکنه زندگی میکرده. و این چیزی که میگه کار میکرده. فقط اومده این شعر رو برای ما خونده که شاید ما هم یه روزی متوجه بشیم که میتونیم تو همچین دنیایی زندگی کنیم. دنیایی که همون بهشتی که خودمون انتظار داریمه. که اگه نگاه بکنیم تصورمون هم از بهشت همچین چیزیه.
 
(اگه اون چیزایی که تو کتابامون گفتن رو ببینیم خیلی توصیف مادی ای کرده بهشت رو -- بهشتی که تو ابعاد بالاتر و غیر قابل فهم برای ماها باشه بحثش جداست. اون بهشتی که دنبالشیم همینجا باید ساخته بشه)
 
  • ظریف

لذت و دغدعه

سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۱۱ ب.ظ

سورس عکس

 

سلام

 

بنظرم آدم باید بتونه عمق میدان دیدش رو عوض کنه. باید بتونه تو شرایطی فقط خودش رو ببینه، یا چند نفر رو ببینه یا کل دنیا رو برای یه تصمیمی در نظر بگیره.

 

اگه بخوایم همیشه فقط خودمون رو تو ذهنمون داشته باشیم، یعنی همه ی لذت ها رو برای خودمون بخوایم و دغدغه های خودمون فقط تو نظرمون باشه، کاملا اوکیه. میتونیم پیشرفت کنیم و جلو بریم ولی نتیجه اش میشه یه کشوری مثل آمریکا که رفاه خوبی دارن شهرونداش ولی بخاطر اینکه این رفاه رو درست کنه یه هرم قدرت درست کرده که کشور های دیگه در مقابلش هیچ هستن و کاملا هر کاری بخواد میکنه. یه سری هم بخاطر این که بالانس این رفاه تامین بشه باید زجر بکشن. که اوکیه. چون همه چیز تصمیم خودمونه. ولی کلا در نظر گرفتن بقیه به صلح نزدیک تره اگه دوست داشته باشیم.

 

اگه بخوایم همیشه کل دنیا رو برای تصمیم هامون در نظر بگیریم هم کار نمیکنه. آدم باید تو هر شرایطی بلد باشه حال کنه. دنیا رو هر وقت نگاه کنیم یه گوشه اش آتیش گرفته. برای همینه که اخبار نباید دید. چون خبر های بد همیشه وجود دارن و داریم عذاب بقیه رو وارد زندگی خودمون میکنیم. 

آدم اگه تو یه اتاق تنهاست باید بتونه با خودش وقت بگذرونه و بدون هیچ توجهی به بقیه دنیا بتونه از زمانش استفاده کنه و هر کاری که بهش حال میده رو انجام بده و نهایت لذت رو ببره. ماها باید قدر نعمت ها رو با لذت بردن و تشکر از نعمت ها بدونیم تا بهمون بیشتر بدن.

آدم اگه تو یه جایی با یک نفر دیگه آدم هست هم باید بتونه تفریحی که برای جفتشون مشترکه رو انجام بده و جفتشون حال کنن. برای هر کسی و هر آدمی هم ممکنه یه چیز مشترک کاملا مجزا باشه.

اگه تو یه جایی هست که یه گروه آدم زیر دستش هستن باید بتونه منافع همشون رو ببره جلو تا کارشون جلو بره.

و ...

 

کلا زندگی یادگرفتن رفتار تو این صحنه های مختلفه که نقشمون رو درست بتونیم بازی کنیم. 

برای درست نقش بازی کردن هم باید اشتباه زیاد انجام داد، باید تجربه کرد، و هیچ کسی تو تلاش اولش بهترین نیست. همه باید شروع کنن و از یجایی یاد بگیرن. بنظرم بزرگسالی و بزرگ شدن و پیر شدن همین تکامل شخصیت آدمه که چه موقعی چی کار کنه.

 

که شروعش با آگاه شدن به کارایی که تو هر لحظه انجام میدیمه. یعنی هر لحظه از خودمون بپرسیم داریم چی کار میکنیم. اینجوری کم کم آگاه میشیم به خودمون. وقتی آگاه بشیم و رفتار های اشتباهمون رو بشناسیم میتونیم نیت کنیم که تو یه بازه زمانی شروع به تغییر کنیم و یه روزی بشه که بیدار بشیم و تو دنیایی باشیم که دیگه اون رفتار رو نداشته باشیم.

 

همه چیز تدریجی و آرومه و از وقتی شروعش کنیم شروع میشه. برای همینم نباید گیر داد به چیزی. چون همه چیز پشت هم تو صف قرار میشه داده بشه و خود دنیا انجام شدنش رو دستش میگیره.

 

زیادی رفتن به سمت بی نظمی و دور شدن از ساختار هایی که داریم میتونه به جایی برسه که آدم خودش رو نشناسه و ندونه چی کار داره میکنه. برای همینه که میگن تو این چیزا عجله نباید کرد.

 

درنهایت آدم میتونه یاد بگیره که چجوری باید رفتار کنه که مجموعه ای از رفتار با خودش/ رفتار با بقیه انسان ها/ رفتار با بقیه دنیا و نعمت هایی که بهش داده شده/ تشخیص عذاب هایی که گرفتارشون هست و ... است.

 

که شناختن هر کدوم یه قدم به سمت درست شدن زندگی میبره آدم رو.

  • ظریف

من نبودم

يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۵۲ ق.ظ

سلام

 

چرا انقدر سخت شد که آدما انقدر سخت زندگی کنن؟

 

مگه سخت بود که عامل خوشحالی رو تو خودشون پیدا کنن و تو سطح جامعه تعمیمش بدن؟

 

مگه چند تا چیز هست که به ما حس خوب میده؟

 

انقدر سخته؟

 

خدا اگه این پایین اومده بود میگفت که آخه این چه گندیه که کشیدید به نظام خلقت من

 

یه اختیار بهتون دادم و سعی کردید جای من باشید. من بهتون اجازه ندادم که صفات منو داشته باشید. من بهتون گفته بودم بنده های خوبی باشید ولی شما سعی کردید خدا باشید

 

سعی کردید صاحب همه چیز بشید. سعی کردید قانون مشخص کنید. سعی کردید مغرور باشید و ... اینا برای من بود

 

وظیفه شما خواستن بود و سر خم کردن. 

 

هیچ کسی اجازه نداره درست و غلط رو بهتون بگه

 

چون وجود نداره

 

درست و غلط وجود نداره چون خدا چیز اشتباهی خلق نمیکنه. اگه چیزی اشتباه بره به سمت نابودی میره - خود به خود -

 

وظیفه ما نیست که خط درست و غلط رو بکشیم. 

 

چیزی که اشتباه باشه خودش نابود میشه

 

تمدن مصر به اون بزرگی، که حتی نزدیکشم نشدید دست از پا خطا کرد و نابودش کردم، شما که چیزی نیستید

 

پس چرا وظیفه خودتون میدونید که تو سر همدیگه بزنید و درست و غلط رو به همدیگه بفهمونید.

 

اگه میفهمید رعایتش کنید و کمکتون میکنم.

 

برای چی کاسه داغ تر از آش میشید؟؟

 

مگه من خدا نیستم؟ چرا میاید جای من؟ چرا سعی میکنید که وظیفه من رو اجرا کنید؟ من خودم شما رو خلق کردم و خودم میدونم چجوری جلوی اشتباه رو بگیرم

 

هر کسی مسئول کار خودشه و حروم ترین کار گیر دادن به بقیه است. 

  • ظریف

Atlas

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۹، ۰۷:۵۶ ب.ظ

 

سلام

 

داستان اطلس رو من نخوندم و دقیقا به جز این تصویر چیز دیگه ای ازش تو ذهنم ندارم.

 

ولی اینو میدونم که هر کدوم از ما اطلس هستیم. 

 

ذهن ما دنیا رو تغییر میده و دنیای اطراف هر کدوم از ما بازتاب درون خود ماست.

 

برای همینه که برای تغییر دنیا باید از خودمون شروع کنیم چون هیچ چیزی به جز خودمون وجود نداره

 

بیاید با خودتون امتحان کنیم، مگه تاحالا بجز روی سطح بدنتون / پوست / زبان / چشم / سنسور های توی بینی / ... و داخل بدن چیزی حس کردید؟ پس همینه، اگه دنیای بیرون هیچ حسی نداره دلیلش اینه که فقط خود ما هستیم که معنی داریم. بقیه چیزا بازتاب درون ماست.

 

اگه رفتاری از یه انسان میبینیم، بازتاب رفتار درون ماست. اگه یه نفر کار خوبی انجام میده یا کار بدی انجام میده، دلیلش اینه که خود ما اون کارو انجام میدیم.

 

توجه به هرچیزی اون رو کامل میکنه و کمال میده. اگه از چیزی بدمون میاد و بنظرمون جا برای بهتر شدن داره، باید باهاش وقت بگذرونیم و درکش کنیم تا درست بشه. ماها وظیفمون فقط فکر کردن و نگاه کردنه. ماها وظیفمون درست کردن خودمونه. بیرون از این بدن هیچ چیزی قابل تغییر نیست مگر این که خودمون تغییر کنیم.  (==کیمیاگری)

 

دنیا روی دوش هر کدوم از ماهاست و ماها باید در نهایت انقدر تو این دنیا بمونیم تا خدا بشیم. خدا شدن یک وضعیت ذهنیه که هرکسی مجبوره تجربه کنه. وگرنه باید زندگی کنه.

 

 

  • ظریف

بیست یک بیست بیست و یک

چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۲۰ ب.ظ

سلام

 

تصمیم گرفتم یکم خودم رو جمع و جور کنم.

 

دنیا عوض شده و ما هم جزوی ازش هستیم. حس میکنم بازی هایی که قبلا بازی میکردیم دارن از مد میفتن و بازی های جدید تری دارن میان که اگه بخوایم توشون برنده باشیم باید خیلی رو خودمون کار کنیم.

 

آرزو میکنم که بازیگرهای خوبی باشیم.

 

ماها متوجه میشیم که ماها توی هر صحنه ای مناسب اون صحنه و میزان جا افتادگی/قوام شخصیت خودمون، خودمون رو نشون میدیم. یه شخصیت ثابت نداریم و تو هر جایی باید انعطاف داشته باشیم که فیت پازل اون صحنه بشیم.

 

ناراحت  شدن از اشتباها معنی نداره چون همون چیزی که خودمون خواستیم همیشه اتفاق میفته. 

 

هر چیزی که بخوایم اتفاق میفته و ذهن ماست که در طول زمان دنیا رو تغییر میده.

 

مهم اینه که بخوایم و چیز درستی رو بخوایم.

 

امیدوارم چیزای والایی رو بخوایم.

 

خدا منتظره که ازش بخوایم.

 

  • ظریف

درس زندگی

چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۵:۰۲ ب.ظ

سلام

 

میگن

آسایش دو گیتی، تفسیر این دو حرف است

Fake it

till you make it

 

مخصوصا درباره روابط اجتماعی و عادت های شخصی :)

 

یعنی اگه میبینید یه چیزی خودش جلو نمیره، اداشو در بیار و کم کم میبینی جدی جدی داره جلو میره.

 

 

  • ظریف

ذهن

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۹:۵۴ ب.ظ

سلام

 

ماها تو این دنیا بر اساس چیزی که تو ذهنمون میگذره تاثیر میزاریم.

برای همین اگه میخواید ببینید تو ذهنتون چی داره میگذره، به جایی که بیشترین زمان رو توش میگذرونید نگاه کنید ببینید توش چه چیزایی هست؟ چقدر مرتبه؟ چقدر چیزای بدرد بخور توش هست؟ احیانا چه آدمایی؟

مثلا جایی که میخوابیم، جاییه که حداقل 6-8 ساعت از روزمون که 25 تا 33 درصدش باشه رو توش هستیم. 

برای همین اتاق خواب و چیزایی که توش هستن میتونه اولین اثر انگشت ذهنمون باشه. 

برای همین جوردن پیترسن میگه برای تمیز کردن ذهن اول اتاقت رو تمیز کن.

دوم این که اگه میخوایم ذهنمون رو تغییر بدیم میتونیم با تغییر اتاق شروع کنیم. 

چیزایی مثل عوض کردن رنگ اتاق (که البته کار زیادی هست) تا اضافه کردن یه اثر هنری به چیزایی که توش هست. یا یه گلدون یا یه طرح روی دیوار یا ... همشون کار میکنن.

دنیای بیرون و درون ما یک به یک معادل هستن.

و یه اثر هنری به اندازه ای که برای شخصی که خریده معنی داره، معنی داره. ممکنه یه چیز خیلی ساده پشتش یه عالمه حرف باشه. دنیایی که میبینیم فقط یه لایه خیلی سطحی قابل دیدن از عالم معنا هست که همه چیز رو شامل میشه. معنی پشت اشیاء خیلی از ظاهرشون مهم تره و مهم تر ازون فهمیدن اون معنی توسط شخصی که خریدتش هست... 

سنگ های خاص انرژی های مختلفی دارن مثلا آمتیس، کوآرتز، تورمالین، سنگای خوبی برای بغل محل خواب هستن چون بیشتر حالت محافظتی و پاکسازی انرژی محیط رو دارن. سنگای دیگه هم برای کارای خاص تر،

اشیاء قدیمی که از مغازه دست دوم خریده بشن،

پوستر هایی از نقاشی های خاص که باهاش ارتباط برقرار میکنید، خود نقاشی اگه ممکن باشه. 

یادگاری های کوچیک از بقیه (که شما رو نمیدونم ولی من قبلا ها خیلی کم برای بقیه چیز میز میگرفتم و چیز میز هم از بقیه نمیگرفتم. ولی الان سعی کردم عوضش کنم!) که در طول زمان ارزش معنویشون بیشتر میشه چون حامل یه خاطره میشن.

 گل و گلدون که موجود زنده هستن.

و...

  • ظریف

Kanye West

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۶:۳۶ ق.ظ

سلام

 

اسم کانیه وست رو احتمالا به عنوان یه خواننده هیپ هاپ شنیده باشید.

چند روز پیش اومده بود بJoe Rogan Experience 1554n و برام جالب بود ببینم چی میخواد بگه. چون گویا به مردم داره میگه که برای ریاست جمهوری آمریکا بهش رای بدن. و طبق قانون هم میشه این کارو کرد. 

من به عنوان یه خواننده چیپ میشناختمش و کلا هم از ژانر هیپ هاپ یه سری آهنگای ساده و ویدئو هایی که متمرکز روی نشون دادن ثروت خواننده ها و تعداد خانم هایی که اطرافشون هستن تو ذهنم بود. که برداشت غلطیه و یه جور آهنگای مردمی تر هستن و بیشتر هم خواننده های سیاه پوستشون که تحت فشار بزرگ شدن تو آمریکا توشون میخونن.

 

حالا بگذریم. اگه فرصت شد حتما این پادکست رو ببینید و نظرتون راجع به ایشون خیلی عوض بشه. جوری که حرف میزنه و فکر میکنه نشون میده که نابغه است و کارایی که اخیرا داره میکنه، مثل درست کردن نمایش های بزرگ، استخدام تیم های مهندسی برای مهندسی کردن چیزایی مثل کفش های خیلی بهینه، تغییر سیستم آموزشی به سمتی که بجای این که خرخون بار بیاره بچه هایی بار بیاره که بتونن حتی بدون مغازه رفتن خودشون محصولی که لازم دارن رو از دل زمین در بیارن و نسبت به مصرفی که میکنن آگاه باشن، درست کردن مدرسه هایی که این چیزا رو یاد میدن برای بزرگ سال ها و ... خیلی مغزش کار میکنه و خودش رو تو مقیاس سیاره و حل کردن مشکلا به سمت صلح میبینه‌. که جالبه! جالبه که برداشتم از یه آدم با این همه تلاش و مغز بزرگ، یه خواننده آهنگای چرت بوده.

 

اونجایی ازش جالب بود که آرزوش این بود که یه استادیوم ۱۰۰.۰۰۰ نفری در حال خوندن یکی از آهنگای کلیسایی تو پرستش خدا ببینه‌. گشتم نتونستم تایمش رو پیدا کنم.

فکرش رو بکنید. ۱۰۰.۰۰۰ نفر که آموزش موسیقی دیدن بتونن با هم دیگه یه آهنگ برای پرستش خدا بخونن.

همونطور که قبلا گفتم، بنظرم، کار پیامبرا درست کردن بهترین نمایش پرستش خدا بوده. مثل چیزی که دور کعبه انجام میدیم و نماز جماعت که میخونیم. 

خوبه ببینیم که مسیحی ها آدمایی دارن که به فکر یه همچین چیزایی هستن.

و خودش میگفت فکرش رو کنید کسی که جزوی از این حرکت هماهنگ باشه روحش تا کجا بالا میره؟ خیلی حرکت بزرگیه وقتی انجامش بده! و آستیناشو برای این ایده های بزرگش زده بالا و مطمئنا هم انجامشون میده.

  • ظریف

بدون موضوع

چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۲:۵۹ ق.ظ

سلام

دیدم یکی از وبلاگا نوشته بود همینجوری ارسال مطلب جدیدش رو باز کرده و شروع کرده نوشتن.

منم میخوام ببینم چی میاد از ذهن و قلبم

واقعیت اینه که کلا من نمیدونم کلمه ها از کجا میان. از بیرونم نگاه کنیم خیلی عجیبه که میشینیم پای گوشی یا کامپیوتر و شروع میکنیم یه سری کلمه رو تو هوا شکار میکنیم، یا شایدم دانلود میشن تو کله، یا شایدم یه موتوری تو ذهن روشن میشه که شروع میکنه کلمه درست کردن و میفرستتش رو انگشتا

که بسته به این که ذهن اون وقت رو چه فرکانسی تنظیم شده باشه یا عالمه کلمه میاد.

مثلا کسی که از دست کسی ناراحت باشه براش کلمه های منفی و دردناک میاد.

یا کسی که درگیر عشق شده باشه چیزای عاشقانه میرسه به ذهنش

یا کسی که مست باشه هر چیزی به ذهنش میاد رو مینویسه

یا کسی که دنبال خدا باشه راجع به مستی مینویسه

یا هزار تا چیز دیگه

 

ولی هرچی هست، رو هر کانالی اون روز ها رو میگذرونیم، یه مشت کلمه از احساساتمون میاد پایین

 

 

خود کلمه ها خیلی عجیبن.

 

 

کلمه ی 'کلمه' خودش انگار یه موجود شبیه آدم ها هست که ضمیر 'خود' رو براش داریم بکار میبریم.

ولی کلمه چه شکلیه؟

کلمه تو ذهنتون چی میاره؟

یا مثلا 'خیلی'

چرا 'خیلی' عین یه ضریب تو کلمه ی بعدیش ضرب میشه. یه ضریب بزرگتر از یک.

'عجیب' یعنی صفتی که چیزی رو که داره توصیف میکنه داره از اون چیزایی که میشناسیم دور میکنه. میگه هرچی میشناسی رو بزار یه جا، حالا چیزایی که نمیشناسی رو در نظر بگیر. دارم راجع به چیزی شبیه اونا حرف میزنم.

 

خیلی عجیبه و نمیفهمم واقعا چرا این جمله ها برامون معنی دارن.

واقعا چه معنی ای دارن؟

چی رو داریم میفهمیم؟

چرا انگار یه پست عمیق دارم مینویسم که هیچ حرف خاصی نمیزنه ولی داریم با خوندنش یه چیزی راجع به فکر کردن و حرف زدن میفهمیم؟

 

این بعدی که توش داریم حرکت میکنیم بعد آگاهیه که اگه آدم پسر یا دختر خوبی باشه و یکم تمرین و مدیتیشن کنه یا چیزایی که تو یوتیوب میگم انجام بده میتونه 'فکر' کنه. 

خود 'فکر' رو انجام بده.

فکر کردن یعنی تو این بعد بی معنی آگاهی شروع به فکر کردن کنی.

من که نمیفهمم چرا همچین چیزی وجود داره ولی از خالقم کمتر از این هم انتظار ندارم که یه سری ابعاد غیر قابل فهم برامون بزاره که اتفاقا ناخواسته از طریق اون دارم با بقیه حرف میزنم و از حیوونا حس میکنم جدا شدم.

 

واقعا جالبه.

حرف دلمم راجع به چیزای عجیب غریبه

این دل رو چی کارش کردی آخه... !!

  • ظریف

مارپیچ تکامل

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۲۵ ب.ظ

 

سلام

 

اگه به زندگی دقیق نگاه کنیم و پروسه هایی که توش هست رو با دقت بررسی کنیم همیشه یه نوع خاصی از جلو رفتن و تکامل توش هست.

که خب چشم بسته غیب گفتم

ولی اگه جدی تر نگاه کنیم بهش این تکامل رو میشه بررسی کرد که واقعا چیه. چجوری انجام میشه و چه المان هایی داره.

 

مثلا یه میوه رو اگه در نظر بگیریم،

از روی درخت در میاد، 

زیر نور آفتاب کامل و کامل تر میشه،

پر رنگ میشه و میدرخشه زیر نور،

از درخت میفته پایین،

زیر نور همون آفتاب شروع میکنه پوسیدن یا خورده شدن توسط یه موجود دیگه،

در نهایت به خاک برمیگرده.

 

که المان هایی که اینجا هست که باعث تکامل میشه

1- شخصیت اصلی: میوه

2- آفریننده یا مادر: درخت

3- شخصیت تکامل بخش: خورشید

 

نهایت تکامل میوه شاید تو ذهنمون بنظر بیاد که باید به زیبا شدنش برسه ولی میبینیم که در نهایت به پوسیدنش میرسه.

 

داشتم به صحبتای ترنس مککنا گوش میدادم یاد این جملش افتادم و رو کاغذ نوشتم و شکلا رو که کشیدم دیدم تو این عکسه افتاد. بامزه هم شده

Life is to be

Life is to be taken seriously!

 

جلوی خورشید قرار گرفتن، که نماد کماله، الزاما گل و بلبل نیست. تکامل معنیش زندگی راحت تر نیست. 

در واقع مساله اینه که کل طبیعت همیشه داره بهمون نشون میده که هیچ وقت اینجوری نیست که موجود آفریده شده به کمال برسه. یعنی کمال یه نقطه B باشه که وقتی از A شروع میکنیم بهش برسیم. 

 

یکم نا امید کنندست که شروع و پایان کار میوه همون خاکه. پس این وسط چی؟ چرا اصلا به وجود اوردش؟ 

 

چرا اصلا از خاک آفریدش که به خاک برگردونتش؟

 

چند تا مساله هست که باید اینجا دیده بشه. اول این که نگاه کردن به خود اون میوه و فقط شروع و پایان کار رو دیدن خودخواهیه. 

 

چیز بزرگتری که باید دید اینه که

1- خورشید با دادن انرژی به خاک، به خاک اجازه داد که مدتی به شکل یه سیب قرمز در بیاد و زیبا بشه. پس نباید میوه رو یه ارگانیسم جدا ببینیم. میوه همون خاکه. همون زمینه که کمی زیبا تر شد و مدتی حضور داشت و برگشت به همون جایی که بوده. 

2- خاک بدون روح با انرژی خورشید روح گرفت. خالقی که این دنیا رو خلق کرده قابلیت این رو گذاشته که زیبایی توش به وجود بیاد. یعنی زیبایی وجود داره از قبل و بعضی از اتم ها این امکان بهشون داده میشه که تو یک قالب زیبا تر قرار بگیرن. مثلا نمونه ی خیلی خیلی خوبش میشه انسان ها که یه 60 کیلو اتم هستن و اصلا میتونن به منبع زیبایی وصل بشن و زیبایی بکشن پایین. 

دقیقا همون کاری که خورشید میکنه. بشینن انرژی بزارن رو ماده و سعی کنن زیبایی بکشن بیرون ازش. 
3- با تزریق اون انرژی خام به ماده،

که یک طیف الکترومغناطیسی بود از همجوشی اتم هیدروژن و کمی چیزای دیگه،

که یه سری فوتون بودن که زمان براشون معنی نداشت چون همیشه با سرعت نور حرکت میکردن، 

اون انرژی شروع میکنه به تجربه ی زمان. مثلا یک سال رو به شکل یک میوه سپری میکنه که یه خواصی داره. شیرینه و رنگ داره.

(تو نسبیت خاص، وقتی شما به سرعت نور نزدیک تر بشید زمان از بیرون براتون کند تر میگذره. فوتون ها هیچ زمانی رو تجربه نمیکنن و گذر از اینور کیهان به اونورش براشون تو یک لحظه اتفاق میفته. از دید ما زمانی که براشون میگذره فاصله ای که طی میکنن تقسیم برا سرعت نوره. مثلا 40 سال نوری رو تو 40 سال از نظر ما طی میکنن ولی برای خودشون همون لحظه ای که شروع کردن و تموم کردن در یک زمان اتفاق میفته. mind blown...)

4- معنی تکامل میشه خام بدم پخته شدم سوختم میشه. 

5- این رو میشه بسط داد به انسان ها. یعنی اون مکانیزم یادگیری رفتار ها که یه جورایی "ادب از که آموختی از بی ادبان" باشه، رو مشابه همین میشه پیاده کرد. اونجایی که آدم یه رفتاری رو ببینه تو خودش یا بقیه و سعی کنه که تحمل کنه اون انرژی تنشی رو که بهش میده، بتونه سکوت کنه و اون رفتار زشت رو انجام نده و به خودش یاد بده همین مکانیزم درد کشیدن روحیه. آسونه که آدم شروع کنه جر و بحث کردن یا وقتی یه نفر یه بحث تنش زایی رو شروع میکنه و به آدم حمله میکنه شروع کنه بازتاب اون انرژی

ولی راه دیگه اش هم تحمل و جذب کردنشه. هرچند که ضربان قلب بالا میره و آدم میخواد یه کاری بکنه ولی مشاهده کردنه آموزنده است. 

این که آدم بتونه با آرامش یه چیزی رو که اتفاقا تنش زا هست رو به یه نفر بفهمونه هنره. که با حفظ آرامش بدست میاد. که قرار هم نیست آسون باشه. 

صحبت کردن ازش آسونه ولی این که آدم درون قلبش یه انفجار اتمی هیدروژنی باشه ولی ذره ذره بتونه به یه چیزی انرژی بده تا آروم آروم اون چیز رو برسونه کار خورشیده. وگرنه اگه میخواست تندی کنه هممون پودر شده بودیم. زیر شعله رو تنظیم کردن و سیاست به خرج دادن به طوری که آدم بتونه در عین آروم نگه داشتن اوضاع یک دیالوگ بگه خیلی سخته.

 

که این میشه زندگی کردن.

 

راه دیگه ای هم هست. راه دیگش اینه که میوه رو یه جای سرد بزاری که هیچ وقت اتفاق خاصی براش نیفته. همونجوری که هست میمونه و چیزیشم نمیشه. آکبند. ولی خب خسته کنندس زندگیش. ممکنه خیلی بیشتر هم عمر کنه ولی این پروسه رو انجام نداده. 

پروسه ای که تو ابعاد بزرگ به "شمع اصحاب" منجر شدن باشه:

 

آنانکه محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

 

شمع شدن و سوختن باشه. و در نهایت هم اونقدری که خیام انتظار داشته تاثیری نزارن ولی همچنان اون سهم کوچیکشون رو تو تکامل داشته باشن زندگی کردند. حداقل اون بخشی که بهشون دادن رو انجام داده باشن. 

 

خیلی قشنگ گفتن این شاعرا. رفتن با بقیه و تکرار رفتاراشون آسونه. صف شکنی و خط شکستن و انجام دادن یه زندگی اریجینال سخته. که قشنگیشم به همینه. که آدم یه آزمایش جدید تو تکامل بشریت بشه. و از این فرصتی که بهش داده شده استفاده کنه که حداقل یه مثال درست/غلطی برای بقیه بشه. 

 

برای این لازمه ماها با همدیگه و مخصوصا دوتایی زندگی کنیم که این مارپیچ زندگیمون رو با تحمل همدیگه و یادگرفتن ببریم جلو. 

تو این دنیا بهت اجازه نمیدن که بخوای اذیت بشی یا نه، ول ییه مقدار انتخاب تو این که چه کسی اذیتت کنه رو داری. من انتخابم رو دوست دارم. - جان گرین The Fault in Our Stars

"You don't get to choose if you get hurt in this world...but you do have some say in who hurts you. I like my choices."

 

― John Green, The Fault in Our Stars
 
  • ظریف