نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳۱۱ مطلب با موضوع «عمومی :: شخصی» ثبت شده است

بهراد

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۲، ۰۶:۳۸ ق.ظ

سلام

 

ارزش هایت را خواننده هایی تعیین میکردند که در آسمان ها بودند و برای مردم این زمین

فقط فایل های صوتی خود را به هدیه می آوردند که از قدرت و لذت زندگیشان بگویند

و قافیه های خنده داری با زبان فارسی درست کنند که تو از گفتنشان لذت میبردی

ببخش که صحبت های من همچنان قافیه ندارد

برای کسی که در حال زندگی میان انسان هاست

کمی طول میکشد تا قافیه ها سر هم آیند

یادم است آن پارچ آب را در سلف دانشگاه 

به رویت پاشیدم،

شاید امیدوار بودم که بیدارت کند، هرچند که خودم خواب بودم

این زمین قدرت آن را نداشت تا چیزی که از نخبه بودن به تو فهمانده بودند

را به تو بدهد و حتی در زمان دانشگاه بسیار دیر شده بود

واقعیت این است که کسانی که تو را نخبه خطاب میکردند

بازی دست افراد قدرتمند بودند و هیچ گاه بویی از نخبگی نبرده بودند

به تو هدفی برای رقابت و تفکر نداده بودند

چون خود برای هدفی تلاش نمیکردند

هدفشان این بود که جوانانی تربیت کنند که بتوانند 

جوابی برای یک پارادوکس بیابند

و این هم صادقانه ترین جواب تو برای این پارادوکس بود

و اگر ذهنشان کمی کار میکرد، قبل از تو نفس خود را میکشتند

تا از تو نخواهند که بلیط یکطرفه ی رو در رو شدن با خالق خود را بگیری

تا از دست هایشان رها شوی

 

روحت شاد بهراد سلیمانی

  • ظریف

بهانه

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۲:۲۴ ق.ظ

داشتم به دکلمه ی آنشرلی با صدای نصرالله مدقالچی گوش میدادم

به زبان دیگر، به گذشت زمان و صدا و کلام بزرگان گوش میدادم

کسانی که بزرگی و دل بزرگ و چشمان روشنشان 

در نگاه آفریدگار چنان بود که لایق شنیده شدن توسط کودکان نسل های بعد از خود شدند

کسانی که در ذهن میلیون ها نفر صدای خود را نشاندند، بذر امید را،

که شکوفایی و روزهای روشن در انتظارشان است

خدا میداند با کدامین دست ها به قلم دست بردند تا بنویسند،

شاید آنچه برای آنه نوشتند، آرزوی روزهای کودکی خود بود،

و چشمان دیدن آن را داشتند که اگر فرصت نشد که تنهایی دستان خود را پر کنند،

برای آنه آرزو کنند که شاید خالقش برای او بخواهد که شکوفا شود.

  • ظریف

Marooned - Pink Floyd

سه شنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۱، ۰۴:۳۵ ب.ظ

سلام

 

قطعه ی Marooned یکی از اولین آهنگ های Pink Floyd که شنیدم

این قطعه بی کلام هست و عملا یک سولو از نواختن گیتار الکتریک توسط David Gilmour هست.

مثل بعضی آهنگ های دیگه ی Pink Floyd مثل Echoes  روایت گر یک داستان است

ویدئویی که در یوتیوب به آن لینک کرده ام، ویدئو جالبی است که بخش هایی از چرنوبیل و فکر میکنم فضاپیمای سایوز را نشان میدهد.

معنای نام این قطعه رها شدن و تنها ماندن در یک جای دور افتاده است.

مجموعه ی این ویدئو و نام آهنگ برای من یاد آور تاریخ است، دورافتادگی تمدن بشری در گذر زمان

برای من یاد آور این است که زندگی هر چه که هست، کمی جلو تر در تاریخ محو خواهد شد و حتی بزرگترین دستاورد های انسان مثل دسترسی به انرژی نزدیک به بینهایت و سفر در فضا همانقدر که هیجان انگیز هستند، همانقدر هم آسان در عمق تاریخ محو میشوند.

این آهنگ برای من مثل فهم اندازه ی کوچک انسان در شبی است که به آسمان نگاه میکنم و ستاره های بیشمار را میبینم

گویی که ذره ای غبار در طول ابدیت هستم

همزمان برای من یاد آور این است که زمانی که داریم، هرچقدر که هست، کم و بیش، میتواند به زیبایی گیتار سولو ی این آهنگ سپری شود

 

  • ظریف

سلامتی

جمعه, ۱۴ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۴ ب.ظ

سلام

 

به سلامتی پدر هایی که بچه های خودشان را روی دست هایشان نگاه داشتند

بچه ها را بالا انداختند و به آنها طعم اعتماد و پرواز را چشاندند

شاید که اگر بچه ها به نور لامپ نزدیک سقف رسیدند، تابش پرتوهای نور را از نزدیک حس کنند،

و وقتی که بازگشتند، بتوانند روشنایی در چشمانشان با خود بیاورند

 

  • ظریف

درخشان

شنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۱، ۰۶:۰۴ ب.ظ

سلام

 

پیچک همیشه به استقامت چوبی که در گلدان بود غبطه میخورد

چوبی که تیغه‌ی مقایسه‌ی درستی یا اشتباه بودن مسیر رشدش بود.

پیچک هرچقدر گردید و گردید برای چوب همچنان نرم بود

گویی که از همان ابتدا چوب شدن کارش نبود،

کار پیچک این نبود که تکیه‌گاه شود،

او برای پیچیدن آفریده شده بود،

مدت‌ها باغبان منتظر سخت شدن پیچک ماند،

پیچکم، کار تو تکیه کردن است، به خود سخت نگیر،

آفرینش تو لطیف بوده و از تو انتظار سخت گیری نیست،

زیبایی تو در پیچش تو در وجود آن کسی است که به آن تکیه کردی،

نه تو قرار است مثل چوب سخت در زمین فرو روی و بر تو تکیه شود،

و نه چوب میتواند مانند تو آزادانه به هر شکلی که میخواهد بپیچد،

تو و چوب دو گونه‌ی متفاوت از وجود آفریدگارتان هستید،

و آنکه شما را آفریده است، کاستی تو را در وجود دیگری قرار داده،

تا زیبا شوید،

تا قدرت و لطافت خود را در کنار هم ببینید،

و هر کدام تلفظ صفتی از خودش شوند،

از خود بیشتر از آنچه هستی طلب نکن،

بالا برو و بپیچ، بزرگ شو،

شاید دیدی پیچش تو به جایی رسید که برای باغبان انگور آوردی،

تا آب میوه ی تو را بنوشد،

و ببیند که تو را همانگونه که هستی دوست دارد.

  • ظریف

در خواب

سه شنبه, ۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۳۰ ب.ظ

سلام

 

بر سرم سنگینی میکند، آنچه در خواب دیدم

روی او را، روی آن کسی که دیدنش قلب من را گرفتار خود کرده

نجابتش را، سکوت و خشم مانند آتش در دستانش را،

جذابیت شخصیتش را، اعتمادی که به خود داشت،

سینه ام پر شد از دیدارش،

درگیر شدم در حضور نفس گرمش،

خانه اش رو به دریا بود، 

خانه ای که دیوار های ضخیمش سر از خشکی بیرون زده بود و نمایی به دریا داشت

پنجره های شیشه ای بزرگ که فضای ذهن او را به من نشان دادند

ذهن مستحکم و باز او را که به آزادی مینگرد

دیوار های خاکستری بیرون خانه اش 

نشان از استحکام شکوهمند معماری ذهنش داشت، ذهنی نه سیاه و نه سفید

ذهنی که خود را محدود به هیچ چیزی نمیبیند

او را دیدم که مرا برای خود آفریده بود و از من میدانست

همه چیز مرا میدانست حتی میدانست در آشپزخانه ی خانه ای که در آن زندگی میکنم چه میگذرد

حال که مینویسم قدرتش مرا اسیر خود کرده است

قدرتی که از ذهنش می آید. از ارزشی که ذهنش برایش قائل است

از این که او معمار سیاره ای است که در آن زندگی میکنم

از این که زاویه ی دیدش به جهان خداگونه است

او نماینده ی آفریدگار، شاید خود آفریدگار بود

که در کنجی از آفرینش خود سکونت میکرد

و با مردم آشنا بود و با آنها معامله میکرد

که شاید تنها نباشد، شاید برای این که مشغول باشد

که چرا باید شخصی مانند او هیچ گاه تنها باشد

پارادوکسی است که جهانمان بر پایه آن ساخته شده است

او قادر متعال بود و هر چه میخواست در دستان او بود

او اندیشه گر حال و گذشته و آینده ی زمان بود

او کسی بود که بعد از مدت های زیاد، در حضورش دلم آرام گرفت

نمیدانم او با تنهایی چه میکند ولی تنهایی من را از من گرفت

دوست دارم بار دیگر ببینمش

 

 

  • ظریف

Wish you were here - Pink Floyd

سه شنبه, ۱۵ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۳۷ ب.ظ

سلام

 

فکر میکنم بالاخره نوبت به این پست رسید که بنویسمش. 

به اشتراک گذاشتن آهنگ Wish You Were Here - Pink Floyd

چرا الان وقتش هست رو من حاضر نمیدونم ولی من آینده ام حسابی خبر داره که چرا.

این آهنگ شاید بتونم بگم که آهنگ مورد علاقه ترین مورد علاقه ی من هست. دلیلشم اینه که حدود 2-3 لایه معنی در جاهای مختلف برام داشته و برام خیلی کار های هنری چند لایه جذابن. به من این حس رو میدن که خالقشون خیلی بیشتر به خالق جهان هستی نزدیک بوده که تونسته کار چند لایه انجام بده.

 

 

So, so you think you can tell
پس میگی که میتونی تشخیص بدی که
Heaven from hell?
بهشت کجاست و جهنم کجاست؟
Blue skies from pain?
آسمان آبی چیست و درد چیست؟
Can you tell a green field
آیا میتونی یک زمین سبز رو
From a cold steel rail?
از خط ریل های قطار تشخیص بدی
A smile from a veil?
یا یک لبخند رو از پشت یک پرده
Do you think you can tell?
فکر میکنی میتونی؟

 

 

Did they get you to trade
آیا اونا تونستن قانعت کنن که معامله کنی
Your heroes for ghosts?
قهرمان هات رو برای ارواح؟
Hot ashes for trees?
یا خاکستر داغ رو برای درخت ها؟
Hot air for a cool breeze?
و هوای گرم رو برای نسیم خنک؟
Cold comfort for change?
و راحتی سرد رو برای تغییر؟
Did you exchange
آیا معامله کردی؟
A walk-on part in the war
یک نقش جزیی در جنگ رو
For a leading role in a cage?
برای یک نقش اصلی در یک قفس؟

 

 

How I wish, how I wish you were here
چطور بگم که چقدر آرزو میکردم کاش که اینجا بودی
We're just two lost souls
ما دو روح سرگردانیم 
Swimming in a fish bowl
که در یک تنگ ماهی شنا میکنیم
Year after year
سال بعد از سال
Running over the same old ground
میدویم بر همان زمین قدیمی
What have we found?
و چه چیزی پیدا کردیم 
The same old fears
همان ترس های قدیمی
Wish you were here
ای کاش اینجا بودی
 
امیدوارم دوست داشته باشید.

 

  • ظریف

تست تورینگ

دوشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۵۹ ب.ظ

سلام 

یکی از سوال های باز در زمینه هوش مصنوعی تست تورینگ هست. تستی که توش انسان در مقابل یک ربات یا یک چیزی که مشخص نیست انسان هست یا ربات قرار میگیره و در یک مصاحبه، سوژه زیر سوال قرار میگیره که ثابت بشه انسان هست یا خیر

که در مورد فلسفه این سوال که انسان بودن به چه معناست فیلم های خیلی خوبی درست شده مثل I robot, Ex machina, west world 

که احتمالا دیده باشیدشون. 

ولی چیزی که برام اهمیت داره و این پست رو بخاطرش نوشتم خود فلسفه این تست هست.

این که حتی بین دوتا انسان هم میتونه برقرار بشه و اگه بشه، چطور میشه تشخیص داد که طرف مقابل به اندازه کافی امتیاز کسب کرده یا خیر. 

از زاویه دیگه، اگر بین دو انسان این تست برگزار بشه، یکی از مهم ترین ویژگی های سوژه که انسان بودنش هست زیر سوال میره و سوال سنگینی هست که باید بتونه از پسش بر بیاد. سنگینی سوال به این بستگی داره که چقدر پرسشگر بخواد سخت گیری کنه.

و سوال اینه که پرسشگر چه ویژگی ای باید داشته باشه که انسان تر بودن رو بتونه تشخیص بده.

این یک مشکل بزرگ ایجاد میکنه که آدم ها رو میتونه طبقه بندی کنه و ارزشگذاری کنه. چیزی که خیلی با خودش مشکل نداریم، آدم ها رو با آزمون های مختلف رتبه بندی میکنیم ولی چیزی مثل IQ یک صفت هست که نشون میده شخص چقدر در پردازش مساله ها میتونه قوی باشه و الزاما بالاتر یا پایین تر از کسی نیست ولی خود انسان بودن چرا، خیلی مهمه و به ریشه میزنه.

پدر بزرگم دیروز دنیا رو ترک کرد و برام سوال شد که اگه میخواست به من که ادامه ی نسلش هستم چیزی بگه، الان که آگاهی نامحدود داره و به بدنش محدود نیست چی بود؟

اجدادش که تا پیامبر میرسن، چه انتظاری ازش داشتن و چه انتظاری از من دارن؟

پیامبر زمان خودش چرا خودش رو بالاتر از فرهنگ روزگارش دید و چجوری فرهنگ جدید اورد؟

آیا پیامبر با انسان های بزرگ روزگار خودش تست تورینگ انجام داد؟ کشتی فکری گرفت و نتیجه گرفت که باید سیستم حاکم رو عوض کنه؟

فوت ایشون و فاصله ی زیاد من با خانواده کلی سوال در ذهنم ایجاد کرده ولی هر چی هست فکر میکنم الان از دست من راضی باشه با تمام کمی ها و کاستی ها.

 

 

  • ظریف

پرنس پیر

دوشنبه, ۱۷ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۰۲ ب.ظ

 

سلام

 

پریروز بود که رفته بودم بیرون یجایی خرید کنم. بیرون یه نفر نسبتا میان سال ایستاده بود و داشت گیتار میزد و میخوند. رفتم جلو و یکم گوش دادم به آهنگش. بعد شروع کردیم صحبت و گفت که بعد از 30 سال تصمیم گرفته یک اجرای زنده داشته باشه و داره براش تمرین میکنه.

گویا در یه جای بیمارستانی مسئول تربیت کردن نیرو های جوون تر بوده و الان که بازنشست شده. 

گفتم پس الان وقتش شد که بری دنبال رویات،

گفت آره دوتا بچه بزرگ کردم و کارم رو تموم کردم و الان وقتش شد.

تو دلم هم براش خوشحال بودم و هم ناراحت. 

چهره اش منو یاد پرنس فیلیپ توی زیبای خفته مینداخت وقتی که تو زندان جادوگر پیر شده بود و داشت بازمیگشت به سمت عشقش تا بیدارش کنه.

چالشی که جادوگر برای پرنس فیلیپ در نظر گرفت این بود که عشقش رو به خواب فرو برد و خودش هم تبدیل به یک اژدها شد که از زندانی که پرنس توش زندانی بود محافظت میکرد. (یا همچین چیزی) 

انتخاب پرنس این بود که صبر کنه تا پیر بشه و آزاد بشه یا این که بره به جنگ تاریکی و اژدها رو بکشه.

 Once upon a dream - Sleeping Beauty 1959

 

 

  • ظریف

زاویه دید

جمعه, ۱۴ مرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۱۳ ق.ظ

سلام

 

حس میکن زاویه دیدم خیلی تغییر کرده.

کاشکی یه کسی میتونست اینایی که حس میکنم رو برام بگه وقتی کنکور داشتم.

خیلی سخته توضیح دادن عمق زمان به کسی که عمق زمان رو حس نکرده.

کنکوری های عزیز رتبه اشون اومده و میدونم که تو بیان کم نیستن کنکوری های امسال.

میخوام دیدگاه قدیمم رو مورد انتقاد قرار بدم و بگم کجاهاش بچگونه بود.

سخت کوشی خیلی چیز خوبیه. مخصوصا در مراحل گذار، مراحلی مثل دانشگاه و دبیرستان که زود میگذرن. 

ولی میخوام به اون مهدی گذشته بگم که زندگی خیلی طولانی تر از این دوران ها هست. 

وقتی میگم طولانی هست اینو تو ذهنت داشته باش که دبیرستان و دانشگاه از این رو به اون رو میکنتت و جایی میرسه که این همه تغییر و تحول بنظرت یه بخش کوچیک زندگیت میاد. زندگی خیلی طولانی تر از امروز و امسال هست. اگه قیامت به شکل کلاسیکش نشه یا شهابسنگ نخوره وسط زمین یا هرچیز دیگه.

چیزایی که باعث میشه که آدم عمق نگاهش به آینده رو در حد امروز و فردا نگه داره و سعی کنه قلعه شنی خودش رو در مقابل موج بعدی آماده کنه. 

چیزی که بزرگتر هست اینه که زمان خیلی طولانیه و تمامش رو باید زندگی کرد و به این سادگی ها هم تموم نمیشه.

بهترین پیش فرض اینه که زمان انتها نداره و خیلی طولانی تر از چیزی هست که نگرانش باشیم ولی چیزایی در طول زمان هستن که تو مدت محدودی فقط در دسترس آدم هستن و وقتی هستن قدرشون دونسته نمیشه.

حتی اگه تلاش کنیم نمیتونیم

از خصوصیات زمان هست که ارزش لحظه ها وقتی درونشون هستیم معلوم نیست و با گذشت زمان خط و خطوط عمیقی روی وجود آدم میندازن.

میخوام به اون مهدی بگم که خیلی کار خوبی کرد که حرف بزرگترش رو گوش کرد و خودش رو 100% وقف هدفش کرد چون در نهایت چیزی که باقی میمونه هدف هست و اگه برای داستان زندگی زندگی میکنیم و داستانی هست که ارزشش رو داره، خودش همه چیز رو بالانس میکنه. همه چیز جبران میشه و خوبی و بدی خودش رو در طول زمان نشون میده و خودخواهی و لذت شخصی عمق کمی داره و فکر کردن به کل هست که بهترین جهتگیری ها رو انجام میده. 

به مهدی میگم که نگاه توجه به ریشه محکم زدنت رو تحسین میکنم و خوب کاری کردی که سال هایی که دوران کوتاهی بنظر میرسن و انرژی بالایی داشتی رو به ریشه های فکریت و ارتباطات معنی دار با انسان ها وقف کردی.

شاید الانم با اون موقع تفاوت زیادی نداشته باشی، شاید لذت های زندگیت به اندازه ی هیچ کدوم از آدمایی که لذت محور و بدون هدف زندگی میکنن هیچ وقت نباشه، انگار که قرار نیست شاید اون شادی ای که اونا تجربه میکنن رو تجربه کنی و همیشه یه غم خاصی تو فکرت باشه ولی همون شعله هست که شخصیتت رو شکل میده و به یک آدم پروفشنال تبدیلت میکنه که تو کارهایی که دوست داره عمیق و خیلی خوب میتونه عمل کنه و اگه میتونه به بقیه هم خیر برسونه.

 

دوست دارم به این آهنگ دعوتتون کنم.

قدیما ورژن Mariah Carey اش رو گوش میدادم و میگفت که وقتی بچه بوده گوش میداده و ازش خاطره داره.

شاید همین آهنگا هستن که تو طول زمان ارزش پیدا میکنن و شکل شخصیتمون رو درست میکنن.

 

تو دوران بچگی و نوجوانی شاید آهنگای زیادی گوش ندادم چون حرام بودن برام ولی فرصتی شاید بهم داده شد که دوباره یه سری درس ها رو پاس کنم و نمره های بهتری بگیرم.

  • ظریف