نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۳/۱۰/۰۲
    ت
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

کنترل

سه شنبه, ۲ آذر ۱۴۰۰، ۰۶:۵۰ ب.ظ


 

 

سلام

 

یکی از حقوق پروردگار اینه که روی مخلوقاتش کنترل داشته باشه.

کنترل یعنی اونا رو تو جهتی که دوست داره قرار بده. 

خلاف اون جهت قرار گرفتن موجب درد کشیدن مخلوق بشه تا جایی که یادبگیره که باید تو جهت جریان هستی حرکت کنه.

ذهن مخلوق با مقایسه کار میکنه. بهترین منبع مقایسه، از درون و حس واقعی خود مخلوق میاد.

مخلوق اگه خودش رو با مخلوقات دیگه که در مراحل خیلی متفاوت تکامل هستن مقایسه کنه، نتیجه ی درستی ممکنه نگیره چون به درون مخلوقات دیگه دسترسی زیادی نداره. به درون خودش میتونه دسترسی زیادی داشته باشه.

مخلوق در مقابل خالق بی ارزشه و صرفا عشق و توجه خالق هست که وجودش رو ممکن کرده و خالق هر جوری که صلاح بدونه باهاش رفتار میکنه.

 

خالق میتونه درد مخلوق رو تنظیم کنه. مخلوق بدون صاحب نمیتونه باشه چون مخلوقی که صاحب نداشته باشه با خالق تفاوتی نمیکنه. خودش صاحب خودشه. خالق درد مخلوق رو به اندازه ای تنظیم میکنه که نه دیر پخته بشه نه بسوزه.

 

"والس" در فیلم Blade Runner به تصویر کشیدن خالق در قالب انسان رو نشون میده. قدرت بینهایت رو در دستان یک نفر نشون میده که توانایی خلق یک موجود زنده رو داره. درد و ضعف موجودات رو میبینه. میتونه بکشتشون. میتونه بهشون عشق بده. انسانی که چشماش رو از دست داده و از تکنولوژی ای که خودش ساخته، وقتی که بخواد، دنیا رو نگاه میکنه و حواسش به همه چیز هست.

فوق العاده زیبا.

  • ظریف

بالانس کار

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ق.ظ

سلام

 

نقطه بالانس، درست بودن همه چیز نیست.

موقع اشتباه کردن یاد میگیریم، پس برای تمرین مغزمون باید اشتباه کنیم

موقع اشتباه کردن ممکنه باهامون پر تنش برخورد بشه، پس برای تمرین روحمون و مواجهه با سختی ها لازمه.

اشتباه به لحظات درست معنی میده. سرجا بودن همه چیز وقتی معنی داره که سر جا نبودنش تجربه شده باشه.

نقطه بالانس یه جاییه که یادگیری و بهره وری حداکثر بشه.

که جای سختیه، 

بنظرم نقطه ی کار آدم باید نزدیکای بالانس باشه، تا جایی که روح و روانش اجازه میده به قول یکی از دوستام

هر کاری میخوای بکنی بکن، فقط don't lose it.. یعنی هر کاری میخوای بکنی بکن ولی تا جایی که عقل و سلامت روانیت رو از دست ندی.

برخورد های پرتنش با آدما انرژی آدم رو ممکنه بگیره و یا باعث بشه که آدم به تصمیماتش و نحوه ی زندگیش شک کنه.

ولی همیشه و همیشه، تاجایی که آدم از دست ندادتش، آموزنده خواهد بود.

  • ظریف

مستری

جمعه, ۲۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۲۷ ب.ظ

سلام

 

https://www.youtube.com/watch?v=FssULNGSZIA

 

به قول یکی از دوستان، وظیفه ی هنر inspire کردنه. یعنی این که به انسان امید بده که میتونه یه کاری رو انجام بده. 

نکته هنر این نیست که آدم بتونه دقیقا همون کاری که هنرمند انجام داده رو کپی کنه. این دقیقا برعکسشه.

هدف هنر باید این باشه که آدم ببینه که یک نفر میتونه روحش رو به پرواز دربیاره و بیننده ببینه که 

میتونه اونم به عنوان یک انسان این کار رو انجام بده. میتونه پرواز کنه.

چون هنرمند تونسته

دومین هدف که بنظرم بازم مهمه اینه که توانایی انسان در مَستر شدن، استاد شدن یک کار در طول زندگیش رو نشون میده. 

بنظرم هر کسی حداقل باید در یک زمینه تو زندگیش مَستر بشه. یعنی بالا و پایین اون چیز رو بدونه. 

هنر میتونه این رو هم به آدم نشون بده. دیدن درامر آهنگ Pneuma توسط گروه Tool ، جناب Danny Carey میتونه یه نمونه از مستر شدن باشه. درام به عنوان قلب یه گروه موسیقی، ضربان موسیقی رو تنظیم میکنه و زمان بندی آهنگ رو مشخص میکنه. آهنگ های این گروه معمولا زمان بندی های عجیب غربیی داره و از حالت متداول بشدت خارجه. دیدن هنرنمایی درامر گروه تو به صدا در اوردن ابزار موسیقیش درست در زمان مشخص واقعا آبنبات چشم و گوش هست و لذت بخشه.

 

خود این آهنگم در مورد خدا شدن و بیدار شدن روح هست. یکی از ویژگی های گروه Tool اینه که عجیب غریب بودن بعد روحانی انسان رو خیلی خوب نشون میدن و مسخره بازی در نمیارن. وقتی دارن راجع به خدا میخونن، خدایی آهنگ سازی میکنن و ساده نگاه نمیکنن به قضیه. امیدوارم که بتونیم Pneuma بشیم. بفهمیم. بیدار بشیم. به یاد بیاریم.

 

  • ظریف

لکه ی آبی کم رنگ

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۴۸ ب.ظ

 

سلام

 

سلام به اون روزی که فرزندان زمین که از بودن در شکم مادر سیر شدن، خونه رو ترک میکنن و میرن به سمت ناشناخته ها.

میرن که هر نقطه ی نورانی ای در فضا رو به زمین دیگری تبدیل کنن. 

شاید قدرت انسان به وجود داشتن تو زمین کوچکمون محدود شده و برای همینم هست که زمین داره کم کم از خونه میندازتمون بیرون. داره منابعش تموم میشه و داره گرم میشه. دیگه داره میگه که باید خودمون خودمون رو بالا بکشیم و بریم آسمون ها رو بشکافیم و بریم جلو. 

تو تاریکی گم بشیم. 

شاید دیدن این تصویر یکی از بخش های زندگی انسان های آینده باشه. تصویری که اسمش Pale Blue Dot هست، که فضا پیمای Voyager 1 در سال 1990 از 6 میلیارد کیلومتری زمین (40 برابر فاصله خورشید تا زمین، فاصله ای که نور 320 دقیقه طول میکشه تا طی کنه...به عبارتی دیگر، دور) گرفته شده. تصویری که توش زمین به اندازه ی یک پیکسل هست. "کارل سیگن" یک کتاب و پاراگراف معروف در این مورد داره که توصیه میکنم خونده بشه.

اون بخش از تاریخ، زندگی آدم هایی رو به قلم میکشه که خونه ی خودشون رو به قصد برنگشتن ترک میکنن. 

با تنها شدن و گیر افتادن تو محیط بسته به مدت زیاد درگیر میشن.

تو اون بخش از تمدن، انسان هایی که شاید چندین سال قبل با کشتن همدیگه و نوشیدن خون همدیگه خوشحالی و خوشبختی خودشون رو تامین میکردن، شروع میکنن به با هم زندگی کردن. به فدا کردن خودشون و زندگیشون در راه ادامه ی تمدن بشریت. به امید ادامه دارن خط وجود انسان ها شاید تو نقطه ی دیگری از کیهان. 

زمین و خورشید فرزندان خودشون رو خواهند دید که خونه رو ترک میکنن و پا به ناشناخته ها میزارن. به نقاطی از فضا که آسمان شب با آسمان بالای سر اجدادشون فرق داره. 

میرن به امید پیدا کردن خونه جدید.

  • ظریف

بعد مرگ

چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۱۰ ب.ظ

سلام

 

بعد از مرگ دو هفته روح آدم سرگردون هست.

روز اول به کسی نمیگن و فقط یکی دو نفر از نزدیکا میفهمن.

یکی از نزدیکا از رفتنش خوشحال میشه و یکیشون ناراحت. اونی که خوشحاله چیزی نمیگه و اونی که ناراحته آروم میره تو حال خودش و کسی نمیفهمه چشه.

 

روز دوم کسی که خوشحال شده به همه خبر میده ولی تو خبرش هیچ احساسی نیست. خبرش میگه که فلانی فلان آدم بود و فوت کرد. اونی که ناراحت شده بود با دیدن این خبر پیش همه میره و از این که چه آدم خوبی بود براشون میگه.

 

روز سوم بارونیه، اونی که ناراحت بود ناراحت میمونه و به این فکر میکنه که چه ارتباط قلبی ای با طرف داشته و بقیه هم میرن سراغ کسی که فوت شده و یه ابراز وجود میکنن. ابراز وجود ها هم فرق داره. بعضیا خیلی چیزی برای ابراز ندارن، بعضیا دارن ولی نمیتونن ابراز کنن و بعضیا ابراز میکنن.

 

روز پنجم ببعد کم کم متوجه میشن که باید جای طرف رو پر کنن. 

تمام این مدت روح طرف داره همه ی اینا رو میبینه.

 

روزش ششم و هفتم آخر هفتست و همه دنبال تفریح و هر جور که وقتشون رو معمولا میگذرونن میرن.

 

هفته دوم به این میگذره که روح طرف آهسته آهسته میبینه که چجوری جاش پر میشه. چجوری ارتباطی که با آدمای دیگه داشته جایگزین میشه و همه ی اونایی که ناراحت بودن و نبودن رو میبینه که کاراشون کم کم شکلشون یکم عوض میشه و کار ها بدون اون هم پیش میره.

یه مقدار از کارایی که از قبل کرده بوده هنوز اثراتش هست ولی کم کم محو میشه. چیزای دیگه جاشون رو میگیرن.

اون آدم کم کم به این فکر میکنه که وجودش چقدر ارزش داشت و چرا انقدر سریع جایگزین شد؟ آیا فکر میکرد انقدر سریع جاش پر بشه؟

 

روز یازدهم اونی که ناراحت بود با دوست خودش تماس میگیره و تصمیم میگیرن جای اون آدم رو دوستش پر کنه. 

روز دوازدهم ناهار همه رو دعوت میکنن و روح سرگردان هم دعوت میشه. ازش یاد میشه و برای شادی روحش آرزوی موفقیت میشه.

 

اگه میدونستیم انقدر سریع جامون میتونه پر بشه و انقدر زندگی بهمون احتیاج نداره خیلی بیشتر دل به درد میدادیم و حداقل از حضور دردناکمون استفاده میبردیم چون دردی که آدم رو نکشه فقط آدم رو قوی تر میکنه و دنیا جای در رفتن از زیر درد نیست. هیچ چیزی آسون نمیشه و فقط دغدغه های کوچیک تر بی اهمیت به چیزای بزرگتر کم اهمیت تبدیل میشن.

 

  • ظریف

جفت چیزایی که دوست دارم

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۰، ۰۴:۵۱ ب.ظ

سلام

 

عاشق قدرت هستم. کنترل آدم ها رو دوست ندارم ولی بنظرم کسی که قدرت داره میتونه آدما رو باغبونی کنه. بشناستشون و نیاز هاشون رو بدونه، رفتاراشون رو درک کنه و طرز فکرشون رو بشناسه. بنظرم کسی که تو جایگاه قدرت هست میتونه این کارا رو بکنه.

میتونه هم نکنه، میتونه با کنترل آدم ها و تحت فشار قراردادنشون بازدهیشون رو بالا ببره ولی رضایتشون از زندگی رو کم کنه. هیچ اتفاق بزرگی تو تاریخ بشریت بدون حجم قابل توجهی از رنج انسان ها ساخته نشده. (Louis Ck یه جوک جالب در این مورد داره)

 

ولی بعضی وقتا حس میکنم عاشق ضعف هم هستم. وقتی ضعف دارم حس میکنم که تو کنترل منو دست خودت داری. چون خودت میدونی از پس خودم برنمیام. اتفاقا دوست دارم کنترلم کنی، دوست دارم تو شرایط سخت قرارم بدی و جونم رو بگیری و ازش اثر هنری بسازی. دوست دارم مهره ی بازیت باشم و شکلی که دوست داری باهام رفتار کنی سرورم. ولی میدونم وقتی ضعف دارم دیگه درکم میکنی و آتیش زیرم رو کم میکنی. شاید از این ضعف خوشم میاد. چون حس میکنم قوی بودنت رو. 

 

بعضی وقتا دوست دارم یه سرگیجه داشته باشم که حواسم پرت باشه و کارم رو درست انجام بدم.

بعضی وقتا دوست دارم حواسم جمع باشه تا یادم نره چی کار باهام کردی.

نمیدونم.

فکر کنم برای همینه که دنیا دو روزه. چون نمیتونم چیزای متضاد رو همزمان تجربه کنم.

  • ظریف

پایین اومدن

سه شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۰، ۰۴:۳۶ ب.ظ

سلام

 

یکی از دعاهایی که میشه کرد اینه که

خدایا کاری کن که پایین اومدنمون بیشتر فرود باشه تا سقوط. یا اگه سقوط بود یه سقوط فاجعه بار باشه که حداقل ارزشش رو داشته باشه!

  • ظریف

مناجات لئونارد کوهن

چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۹:۰۶ ب.ظ

تصویر لئونارد کوهن در شهر مونترال

 

سلام

 

میخواستم براتون آهنگ You want it darker که توسط Leonard Cohen خونده شده رو معرفی کنم.

فضای آهنگ صحبت شخصی خواننده با خدا هست.

If you are the dealer, I'm out of the game

اگر تو دیلر هستی من اصلا از بازی خارج هستم. دیلر به کسی میگن که تو بازی ای مثل بازی های کارتی کارت ها رو پخش میکنه بین بازیکن ها. که شاید تشبیه خدا به دیلر خیلی تشبیه خوبی باشه چون تو هر صحنه از زندگی یه سری کارت ها در اختیارمون قرار میده که بازی کنیم. میتونیم حال کسی رو بگیریم یا حال کسی رو خوب کنیم. میتونه کارتمون بالا باشه یا کارت کم ارزشی باشه ولی وظیمون اینه که بازی کنیم. میتونیم برنده باشیم، بازنده باشیم، فولد کنیم که یعنی موقتا از بازی بکشیم کنار، میتونیم بلوف کنیم که یعنی بیشتر از چیزی که هستیم خودمون رو نشون بدیم تا شاید طرف مقابل به لحاظ روانشناسی تحت فشار قرار بگیره و بترسه، میتونیم خیلی از چیزایی که داریم رو بزاریم وسط یا میتونیم پایین بازی کنیم.


If you are the healer, it means im broken and lame

اگر تو شفا بخش هستی من شکسته و فرطوط هستم.


If thine is the glory, then mine must be the shame

اگر افتخار برای تو هست، شرمسازی باید برای من باشه


You want it darker
We kill the flame

تو میخوای تاریک تر بشه، [چشم] ما شعله رو خاموش میکنیم.

Magnified, sanctified

از اسم های خدا: نمیدونم چی ترجمه باید بشه، بزرگ شده؟ اکبر؟ عظیم؟ ، پاک شده، مقدس؟


Be the holy name

فکر میکنم درست اینجوری باشه که Be thy holy name که یعنی: اسم مقدس تو باشه.
Vilified, crucified

تحقیر شده، به صلیب کشیده شده
In the human frame

در قالب انسانی

----

که بر میگرده به این داستان که حضرت عیسی رو خدا در قالب انسان میدونن. بنظرم نکته ی جالبیه که تو قطبی خدا و حضرت عیسی رو کمی بیشتر روش دقت کنیم. که اینجا تضادی که خدا در بزرگ بودنش داره حضرت عیسی که انسان کامل شده بود و خلیفه ی خدا روی زمین == خدا روی زمین == اگه خدا روی زمین بود همون کاری رو میکرد که حضرت عیسی کرد == پس فرقی بین حضرت عیسی / انسان کامل با خدا نیست == خدا این دنیا رو آفریده که انسان بودن و خدا شدن در قالب انسان بودن رو تجربه کنه == ...


A million candles burning
For the help that never came
You want it darker

یک میلیون شمع برای کمکی که هرگز نیومد میسوزند.

تو میخوای تاریک تر باشه

---------

شاید کسایی که دعا میکنند انتظار دارن که امداد غیبی از طرف خدا بیاد ولی بعد روشن کردن میلیون ها شمع و گره زدن میلیون ها تیکه پارچه و میلیون ها قفل و ... هنوز به اون چیزی که انتظار دارن نرسیدن

Hineni, hineni

هینینی هینینی

یک عبارت عبری هست به معنی "من اینجا هستم"
I'm ready, my Lord

من آماده ام، سرورم

------

کسی که منتظر کمک بود، فهمید که خودش باید کاری که باید رو انجام بده. و فهمید که خدا سرورش هست و میتونه ازش بخواد در داستانی که برای کمکی که هرگز نیومد داره نقشی بگیره.

There's a lover in the story
But the story's still the same

در داستان یک نفش عاشق وجود داره ولی داستان همون چیزی هست که بود
There's a lullaby for suffering

در داستان یک لالایی برای رنج هست
And a paradox to blame

و یک پارادوکس که تقصیر رو گردنش بندازیم.


But it's written in the scriptures
And it's not some idol claim

اما این در متون کهن(انجیل، ...) نوشته شده و یک ادعای من در اوردی نیست (برداشت من اینه البته)
You want it darker
We kill the flame

تو میخوای تاریک تر باشه، ما شعله رو خاموش میکنیم.

------

این تیکه از آهنگ خیلی پیچیده است و واقعا یک پست براش کافی نیست و الانم انقدری حال ندارم که بتونم پارادوکس رو باز کنم. ولی به طور کلی کسایی که درگیر این چیزا میشن متوجه تناقض اساسی تو ساختار خلقت میشن که تهه تهه تهش این میشه که

اگه خدا یگانه است، پس چرا سیاه و سفید وجود داره، چرا همه چیز دوگانه است، چرا ما از خدا جداییم؟

یگانه به معنی 1 چیز و همه چیز هست.

ولی خب اگه بعد زمان رو بهش اضافه کنیم میبینیم که پارادوکسی وجود نداره و در نهایت همه چیز به یک سمت میره.

و بعدش میشه فهمید که حضرت عیسی یا هر انسانی جدا از خدا نبوده و همون خدا بوده. خدا همون چیزی بوده که از توی سرش داشته به بیرون نگاه میکرده و دنبال خودش میگشته. که پارادوکسیکاله بازم. چون باید از خدا بودن خودش کم کرده باشه که متوجه خودش نشه. 

که بازم برمیگرده به این که خدا این دنیا رو برای سرگرم شدن خودش ساخته چون کارش خدایی کردنه و آفرینشه و ... محیطی مثل اینجا رو ساخته که در طول زمان به جایی برسه که خدایی خودش رو روی حتی سیاره ی محدود زمین هم تجربه کنه توسط نگاه کردن از طریق چشم آدم هایی که به سمت تکامل و انسان کامل شدن پیش میرن... که خب حق داره. چرا نکنه.

 

بقیه ی آهنگ هم راجع به قدرت اختیار و معنی واقع نگرانه ی اختیار حرف میزنه که من بیشتر قسمت اول آهنگ مد نظرم بود.

ولی معنی واقعی اختیار اینه که آدم توانایی انتخاب بین سیاه ترین سیاهی و سفید ترین سفیدی رو داشته باشه و هرچیزی که لازم شد رو انجام بده. دوست داشتید گوش کنید.

They're lining up to prisoners
And the guards are taking aim
I struggle with some demons
They were middle class and tame
I didn't know I had permission
To murder and to maim
You want it darker

Hineni, hineni
I'm ready, my Lord

Magnified, sanctified
Be the holy name
Vilified, crucified
In the human frame
A million candles burning
For the love that never came
You want it darker
We kill the flame

If you are the dealer, let me out of the game
If you are the healer, I'm broken and lame
If thine is the glory, mine must be the shame
You want it darker

Hineni, hineni
Hineni, hineni
I'm ready, my Lord

  • ظریف

اگه همین الان

يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۰، ۰۷:۱۳ ق.ظ

سلام

اگه همین الان همین چیزی که هستی کل وجودت رو توصیف کنه

چه چیزایی برای توصیف خودت داری؟

فیلمایی که نگاه میکنی؟ خانواده ای که داری؟ دوستات؟ آهنگایی که گوش میکنی؟ احساساتی که داری؟ پولی که در میاری؟ چیزایی که یوتیوب بهت ریکامند میکنه؟ نماز هایی که میخونی؟ کلمه هایی که به کار میبری؟

اگه یه برگه سفید بزارن جلوت و بگن خودت رو بکش چه چیزی رو میکشی؟

شاید واکنشی که با بقیه میدی رو میتونی بکشی.

واکنش شیمیایی ای که با هر آدم پیدا میکنی، ببخشید واکنش کیمیایی.

چقدر نجیب و واکنش ناپذیر هستی؟

چقدر حلّال و چقدر خورنده هستی؟

چقدر مایعی؟ چقدر جامدی؟ چقدر گازی؟

چقدر جریان داری و چقدر محکمی و چقدر آزادی

از جنس چی هستی و با چند نفر واکنش های قوی میدی؟ 

کسی رو داری که باهاش واکنش خیلی قوی بدی؟

خیلی حرارت ایجاد بکنه و انرژی آزاد بشه.

حرف هاتون به معنا برسه؟؟

و چقدر تو عمق وجود همدیگه نفوذ میکنید؟

از درون فکر همدیگه حرف بزنید؟ 

فکر کنم یکی از دلایلی که شناخت با سن میاد اینه که مدت زمان بیشتری گذشته و بعضی واکنش ها زمان لازم دارن.

 

و هر کدوم از انواع واکنش ها یک بعد ما رو نشون میدن. شاید اینجوری میتونیم نقشه ی سطح وجودمون رو بکشیم. بگیم این من هستم.

‌شاید ماها مهم نیستیم. اون ارتباط و داستانمون با آدم های زندگیمون هست که مهمه. شاید نفر سوم هر دونفری، relationship شون هست.

چیزی که باید بهش رسیدگی بشه.

ارتباط دو دوست شبیه یه بذر میمونه که بهش میشه عشق داد و قوی ترش کرد و یا میشه عمقش رو بیشتر کرد یا میشه فراموشش کرد و میشه بهش رسیدگی نکرد و خشکوندش و ...

شاید ماها لازم نیست با همدیگه بچه به دنیا بیاریم، بچه هامون relationship هامون بشن و عمقی که پیدا کردن؟ که فرقی بین جنس ها نداره، بین هر دو نفری وجود داره. 

  • ظریف

meme

چهارشنبه, ۲۱ مهر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۴ ب.ظ

 

سلام

بنظرم خنده دار اومد

ترجمه ی فارسی اون متن هم احتمالا میشه همچین چیزی:

فشار له کننده ی وجود داشتن هر ثانیه به ذهن من فشار میاره

 

  • ظریف