نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۵۴ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی! :: کانادا و چیزای مربوطه» ثبت شده است

Saint Patrick's day

دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۷، ۱۲:۵۳ ق.ظ

سلام

 

امروز روز سینت پتریک بود.

دوتا چیز کاملا مختلف در مورد این روز هست. 

1. دلیل تاریخیش

2. رفتار مردم 

این دوتا هیچ ربطی به هم ندارن. سینت پتریک تو حدود سالای فکر کنم 200 300 میلادی بوده و گویا خیلی خوب این مسائل دینی رو تبیین میکرده. جزو اولین کسایی بوده که این قصیه trinity یا همون پدر و پسر و روح القدس رو گفته گویا و تو انگلستان بدنیا اومده و به دلایلی مردم ایرلند این روز رو از حدود سال 700 800 جشن میگرفتن. خود ایشون بیشتر لباس آبی میپوشیده ولی مردمی که ریشه ایرلندی داشتن لباس سبز میپوشیدن و جشن میگرفتن. شاید به اون قضیه تبدیل رنگ سبز به آبی بخاطر تکامل چشم آدما ربط داشته باشه. حالا کاری ندارم

ولی چند ده سال اخیر این روز به یه دلیل برای به شدت الکل خوردن تبدیل شده. 

اصولا شما اگه آدم سالمی باشین و بخواین الکل بخورید باید یه دلیلی داشته باشید که تو روز الکل بخورید. وگرنه آدم سالم حساب نمیشید. دلیل ممکنه جشن یا غم یا... باشه. حتی بعضیا book club ثبت نام میکنن که یه دلیلی باشه که تو روز الکل بخورن و یکم کتابم بخونن.

 

خلاصه که اینطوریاس. 

اینا عکسای شنبه شب هست دم نایت کلابای شهر

 

 

 

 

اینام عکسای یکشنبه صبح هست

نتونستم تو پیکش عکس بگیرم ولی کم کم ملت رو میبینید که با لباس سبز بیرون اومدن. پلیس برای این که خیلی وحشی نشن از صبح تو خیابونا بود. سالای قبل گویا خیلی دردسر درست کردن. 

 

چون بیشترشونم دانشجو ان خیلی براشون مهم نیست خیلی چیزا

 

 

 

 

 

 

 

این آخریه هم که دیگه خودش داره میگه. قضیه ربطی به سینت پتریک نداره :)) 

 

  • ظریف

پایان

دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۱۹ ب.ظ

سلام

ببخشید یکم گوینده ها قاطی شده بود اصلاح کردم

دیشب با گلن رفتیم یه قهوه بخوریم، داشت میگفت که صبح dan رو دیده.

دن یه پسره است که با پدربزرگش زندگی میکنه. شاید همسن و سال خودم. بعضی وقتا با پدربزرگش کلیسا میاد و خیلی داره تلاش میکنه که meth رو ترک کنه. همون methamphetamine

ولی خب مت چیزی نیست که ترک کردنی باشه. 

پدر بزرگش یه چند وقتی رفته فلوریدا، کاری که خیلیا میکنن ازین فریزیر فرار کنن، و این یه دو سه هفته ای با حال خودش بوده و میتونید حدس بزنید. 

گلن میگفت وقتی مدرسه میرفته بعضی وقتا که پدرش میرفته دنبالش، روی داشبورد یه خط کوکایین براش میزاشته و اینم مصرف میکرده. 

گلن گفت که بهش گفتم همه میتونن father باشن ولی همه نمیتونن dad باشن. منم father داشتم ولی قبل این که متولد بشم رفتش و هیچ وقت ندیدمش ولی dad نداشتم. بالاخره این شانسه که بعضیا پدر مادر خوب گیرشون میاد و بعضیا نه.

دن گفت که خدا چرا این کارو کرده؟

گلن گفت خدا این کارو نکرده، خدا قدرت اختیار داده به پدرت و به تو و به همه، پدر تو اینجوری انتخاب کرده. 

... 

البته گلن گفت که کلا حالش خوب نبود داشت توهم میزد. دن میگفت من بدنم پیر نمیشه و سنم همین که هست میمونه. 

گلن گفت چون میدونستم که نمیشه با کسی تو این شرایط صحبت کرد گفتم خوش بحالت!

... 

بعد داشتیم با هم حرف میزدیم گفت من نمیخوام 150 سال زندگی کنم! چیه تهش با دستگاه و... زنده بمونه آدم چه چیز مثبتی داره؟

گفتم که اگه وابستگی های عاطفی و ... نبود که من همینجا خداحافظی میکردم. چون ازین بهتر نمیتونه زندگیم باشه و ازین ببعد سر پایینیه. مشکلات اضافه میشه بدنم شروع به افول میکنه و مسئولیت ها زیاد میشه

گفت آره من نمیگم از مسئولیت های زندگیم بدم میادا بعضیاشون رو واقعا دوست دارم ولی Responsibilities suck!

 

  • ظریف

اتوبوس!

جمعه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۷، ۰۸:۱۴ ق.ظ

سلام

 

http://bayanbox.ir/info/5805218380472243105/06-One-Man-s-Dream

 

تو اتوبوس به سمت اتاوا دارم مینویسم. بعد یه مدت خوبی تنهای تنها نشستم!

 

آهنگ one man's dream یانی تا اونجایی که یادمه باهام بوده. از دوران راهنمایی تا الان نمیدونم چند سال شده شاید 10 12 سال میشه.

وقتی گوش میدمش، یاد گذشته میفتم، یاد آینده میفتم. درسته آینده رو یادمون نمیاد بخاطر یه سری مسائلی مثل جهت بردار زمان و... ولی میدونم که تو آینده هم دارم گوش میکنمش.

 

به این فکر میکنم که تو این زمانا که اینو گوش دادم چه اتفاقایی افتاده، چقدرش رو پیشبینی میکردم و چقدرش رو نه. چقدر کارای احمقانه که با منطق الانم جور در نمیاد انجام دادم و چقدر بعضیاشون خنده دار و بعضیاشون استرس و درد آوره.

 

به این فکر میکنم که من آینده، به کدوم کارام میخندم، کدوم کارام وقتی بهش فکر میکنم شب خوابم نمیبره.

 

به زندگی فکر میکنم که چقدر چیز عجیبیه. کارایی که میکنیم برای چیه و چی میشه. ریسکایی که نمیکنیم بخاطر این که از عاقبت کاره میترسیم چون یه درصدی احتمال شکست توش هست. به ریسکایی که میکنیم و شکست میخورن! و از اونایی که شکست خوردن فقط یه خاطره ی تلخ یا خنده دار میمونه.

 

 

 

تهش که قراره بمیریم و این دنیا هم که قراره کارمون خود سازی برای اون دنیا باشه. اگه این دنیا شبیه خوابه و وقتی میریم اون دنیا قراره بیدار بشیم، بعضی چیزا خیلی بی ارزش بنظر میرسه. خیلی ها.

 

مثلا به خودم میگم اصلا گولاخه پاور الکترونیک شدی تهش بعد 30 سال. اصلا به اسمت قسم خوردن، تهش چی. اصلا ارزش داره؟ مثلا چرا نمیرم یه شغل بخور نمیر پیدا نمیکنم که زنده بمونم باهاش و تشکیل خونواده هم ندم کلا.

 

خلاصه که این آهنگ خیلی جاها میبره منو مخصوصا نسخه ی کنسرت acropolis ش.

 

 

بعضی وقتا به این فکر میکنم که چقدر نظراتم عوض شده. مثلا زمان دبیرستان بخاطر تنفرم از ادبیات کلا از هرچی ادیب و هنرمنده بدم میومد. نظرم راجع بهشون این بود که حیف آنتروپی دنیا که اینا زیادش میکنن. در این حد. ولی الان دارم میبینم چقدر احترام برای کسایی که به قول لالالند

The fools who dream, crazy as they may seem

قائلم کسایی که دنبال این صدای داخل ذاتشون میرن و بعد غیر مادیشون رو نشون میدن. نه همشون، منظورم رو متوجهید. و برای مهندسا و اهل فن کمتر. چون به نظر میاد که داریم اشتباه میزنیم.

نه که هنرمند و ادیب درست میزنن ها، حداقل بردارشون عمود به قضیه نیست مثل ماها. خیلیاشون.

 

 

این که دارن سعی میکنن چیزی که با زبان قابل توصیف نیست رو به واقعیت در میارن.

یکی میگفت وقتی ما بچه ایم یه چیزایی میبنیم که بهمون یاد میدن که نبینیمشون. هنرمندا سعی میکنن دنیا رو اونجوری ببینن.

 

 

اشتباه برداشت نشه ها. همونجور که مهندس صد من یا غاز داریم هنرمند ها هم همینجوری بنظر هستن

دارم راجع به ادیبای بدردبخور و هنرمندایی که کارای جدی کردن حرف میزنم.

  • ظریف

Foster

جمعه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۷، ۱۰:۰۹ ب.ظ

سلام

ازون پستای خیلی طولاتیه. 

بدون عکس،

فقط متن!!! 

اعصاب میخواد خوندنش 

 

یکی از هم خونه ای هام اسمش Foster هه. پسره. سال اول کارشناسیه و 17 سالش بود اون اولا که همخونه شده بودیم و الان 18 سالشه. رشته ی علوم هنر میخونه. فکر کنم اینجا ادبیات و هنر از هم جدا نیستن و با هم میشن علوم هنر. Art Science. کلا بچه ساکتیه، چون سنش 19 نشده الکل مصرف نمیکنه و پسر خوبیه! 

اهل Whitby (ویتبی خونده میشه) که توی منطقه ی GTA(Grand Toronto Area) هست هستش، مادر و پدرش فیلیپینی اند. ولی خب خودش بزرگ شده اینجاس.

ولی خب حرف زدن باهاش سخته، چون خیلی ساکته با یکی دو کلمه معمولا جواب میده. بجز دیشب

من رفته بودم اتاوا چند وقت پیش و یه مغازه ایرانی بود و رفتم توش و چای ترش پیدا کردم و گرفتم. دیشب داشتم چای ترش درست میکردم، که این پیداش شد و گفت چی میکنی گفتم Hibiscus Tea که میشه همین چای ترش خودمون درست میکنم. تعارف زدم گفتم چایش تو این کابینته و خواستی بریز برا خودت. یکمم شکر قاطیش کن. (اینا طعم ترش خیلی دوست ندارن) رفتم تو اتاقم و یکم بعد حوصلم سر رفت اومدم تو پذیرایی نشستم و داشتم یوتیوب میدیدم، که این پیداش شد. 

یکم سعی کردم سر صحبت رو باز کنم

گفتم این هفته اخیر (Reading week == هفته فرجه) که رفتی خونه خوش گذشت؟

گفت آره خسته کننده بود. گفتم امتحان نداشتی بعدش؟ گفت نه امتحانا قبلش بود (اینم چیزای جالب دانشگاس، امتحان قبل هفته فرجه :| )

گفتم اوهوم پس کار زیادی نداشتی.

گفت خونواده رو البته دیدم

گفتم آره اون که خیلی خوبه.

یکم دیگه چیز میز گفتیم و یکم ساکت شد. بعد یهو پرسید 

سخت نبود اومدن یه کشور دیگه؟ چه حسی داره؟

گفتم اولش سخت بود، خیلی ، مثلا Home sick شدن و تنهایی و ... ولی خب ایرانی زیاد اینجاس و بعد یه مدت بهتر شد.

گفت که یه سوال، چجوریه نظرت راجع به هم زبون هات که اینجان ؟

گفتم که سوال خیلی جالبی پرسیدی. فکر میکنم اگه تو 100% زبون یه نفر رو ندونی خیلی راحت تر میتونی ارتباط برقرار کنی چون اگه کامل همدیگه رو بفهمید خیلی نزدیک میشید و جنبه های منفی شخصیت شخص رو خیلی سریع میبینی. درحالی که که عموما مردم وقتی با یه نفر میخوان صحبت کنن و همزبون نیستن، سعی میکنن همش نایس تر باشن. البته که خیلی آسون تره که با همزبون های خودت بیشتر باشی. مثلا اگه من یه روز کامل انگلیسی حرف بزنم آخر روز مغزم درد میگیره انگار کلی کار کرده. 

گفت آره مادر منم همینو میگفت و خودش خیلی با همزبون های خودش نبود.

 

گفتم همچنین مردم خیلی اوکی اند و راحت میشه باهاشون حرف و زد و آدم احساس غربت نمیکنه. 

گفت یه Streotype هست که میگن مردم کانادا کلا خیلی نایس اند. البته بنظرم اوکی هستن نه خیلی نایس. فکر کنم دلیلش اینه که ما داریم با آمریکایی ها مقایسه میشیم. البته خودم تو آمریکا نبودم خیلی (فقط چند بار) ولی چیزی که مشخصه اینه که رفتار جالبی ندارن.

گفتم شاید! ولی هر چی هست آدم احساس نمیکنه یه چیز جدا از این جامعه هست.

گفت که آره شاید چون کشور مهاجر هاست. ولی نمیدونم، ما تاریخ زیادی نداریم، ولی به همونم که هست نگاه میکنی، اتفاقایی که افتاده وقتی اروپایی ها اومدن اینجا خیلی هم نایس نبودن. نمیدونم راجع به کسایی که اینجا بودن قبلا و چه رفتاری باهاشون شد و Residential Schools (که تو یه پست قبلا ها نوشته بودم) و جوری که بچه های اون مردم رو شستشوی مغزی کردن که یادشون بره تاریخشون رو میدونی یا نه.

گفتم آره تا یه حدودی شنیدم. ولی بنظرم الان حداقل دارید به شدت جبران میکنید در مقایسه با رفتاری که آمریکایی ها با همون مردم دارن.

گفت اوهوم، مثلا حتی اونجا بهشون میگن Native American در حالی که اصلا اون جا اسمش آمریکا نبوده وقتی اینا توش بودن و یا حتی تو یه متون قدیمی تر Indian بهشون میگن که خنده داره. اینجا بعد اون داستانا اینا خواستن بهشون First Nation ها یا Indeginous گفته بشه و اینجوری هم هست.  

گفتم که البته کاری نداره یه چند هزار سال صبر کنیم، شمام تاریخ دار میشید. من و تو ام جزوی از تاریخ میشیم. منو تو تو Alfred 396 تو این روز و این ساعت.

خندید

 

بعد بحث فرهنگ شدش که از همین تاریخ میاد.

گفت که نمیدونم دقت کردی اینجا چون تمدن طولانی ای نداره بعضی مردم دوست دارن برن فرهنگ های جاهای دیگه رو تقلید کنن

گفتم آره مثل هنر های شرقی (یوگا و ... که اینجا زیادی معروفه) و غذاهاشون (غذاهای چینی/تایلندی/ژاپنی) زیادی دیده میشه.

گفت آره مخصوصا ژاپن. بعضیا انتقاد میکنن راجع به این اما چیزیه که هست. مثلا خیلیا حس میکنن چیز Cool ای هست که برن کارای ژاپنی کنن و و زبونشو یاد بگیرن. چون یه چیز خیلی دور هست ولی در مقابل چون خیلی انگلیسی رو اونا اثر گذاشته و اونا رو انگلیسی، یه چیز خیلی جذابی هست برای مردم. 

گفتم چقدر جالب، حس میکنم همین حس راجع به انگلیسی و زبون منم هست. چیزی که خیلی حس میشه Cool تره چیزای انگلیسی تو کشور من به همین دلایل. 

گفت آره چیز عجیبیه چون من خودم اینجا با انگلیسی بزرگ شدم طبعا هیچ وقت حس کول بودن نسبت بهش نداشتم. چون حس میکردم یه چیزیه که همه میدونن و ... 

یکم بحث رفت سمت زبان که رشته ی خودشه.

گفتم خیلی جالبه که زبان طرز فکر آدما رو مشخص میکنه، (یه چیزایی چند تا پست عقب تر نوشته بودم رو گفتم) گفتم مثلا جوری که من یه داستان رو تعریف میکنم و به موضوع نزدیک میشم با جوری که یه انگلیسی زبون حرف میزنه 

گفت آره این چیز خیلی جالبیه مثلا تو زبون ژاپنی  (که داره یاد میگیره) خیلی همه چیز بر اساس احترامه و وقتی کلمه به کلمه به انگلیسی ترجمه میکنی معنی خاصی نمیده.  

بعد راجع به به لهجه و Accent حرف زدیم. چون خودش راجع به تئوری زبونا میخونه.

گفتم که یه چیزی که خیلی اذیت کنندس اینه که خیلیا رو میبینم بیشتر از 10 ساله اینجان ولی همچنان تا شروع میکنن حرف زدن، داد میزنه لهجشون ایرانی اند. مثلا اگه طرف فقط Vو R و L اش رو درست کنه 50% قضیه حله ولی حتی اونم درست نمیکنه.

میدونست چی میگم چون VRL چیز معروفیه که تو زبونای سمت ما فرق داره. حالا خودتون دوس داشتید ویدئو های اکسنت های انگلیسی تو یوتیوب رو ببینید.

گفت آره فکر میکنم ولی یکم تابع سن هم هست. مثلا وقتی مادر بزرگ و مادر من اومدن اینجا، مادرم حدود 30 سالش بود و مادر بزرگم 45 حدودا ولی الان میبینی مادربزرگم هنوزم وقتی حرف میزنه یه لهجه ی Thick داره ولی لهجه مادرم غیر طبیعی بنظر نمیاد.

 

گفت که خیلی دوست داشتم برم جاهای دیگه رو بببینم هوای یه قاره ی دیگه رو تنفس کنم، چون حس میکنم آدم اگه بره فرهنگ های دیگه رو ببینه طرز فکرش یکم عوض میشه. فعلا که از آمریکای شمالی بیشتر خارج نشدم. 

ایران و اونطرفا چطوریه(به لحاظ امنیت)؟ و مثل اروپا هست که بین کشور ها راحت میتونن راحت مردم اینور اونور برن بخاطر اتحادیه و ..؟

(معمولا نظرشون راجع به خاور میانه نا امنیه برای همین همیشه سعی میکنم از یه زاویه خیلی خونسرد جلو برم) گفتم که میدونی که اون منطقه همیشه مشکل داره. همین که کشورا جنگ نکنن خیلی خوبه (با خنده) ولی به لحاظ نا امنی، حتی با این وجود که ممکنه تو کشور مجاور جنگ باشه، مردم اهمیتی نمیدن خیلی. چون عادت کردن و امنیت تو خود کشورشون هست. 

گفتم چیز عجیبیه، حتی تو کشورایی که جنگ، نمیدونم میدونی چخبره اونجا یا نه ، ولی مثلا سوریه نابود شد تو جنگ ولی حتی تو شهر های جنگ زده اش رو هم ببینی مردم دارن زندگیشون رو میکنن چون آدمیزاد باید زندگی بکنه باید کار کنه. آدما سریع عادت میکنن. مثل همین برف و هوای مزخرف اینجا که  مردم عادت کردن (در حالی که شاید خیلی جاها غیر قابل تحمل باشه) مردم اونجا ها هم عادت کردن. 

بعد یکم راجع به اقتصاد اونجا و اینجا گفتم، کلا سعی میکنم هر وقت ازین بحثا میشه تشویقشون کنم برن ببینن. گفتم پولتون خیلی بیشتر ارزش داره و جاهای قشنگیه.

ولی خلاصه بین کشور های اونجا هم درسته مثل اروپا مرز باز نیست ولی همشون تقریبا Visa on Arrival تا حدی دارن. یعنی تو مرز هوایی یا زمینی ویزات رو میگیری.

 

بعد پرسید حمل اسلحه چجوریه اونجا؟

گفتم اصولا غیر قانونیه، حتی اگه مثلا گارد این ماشینای حمل پول هم باشی تقریبا حق نداری از سلاحت استفاده کنی، یعنی دردسر زیادی داره. 

گفت نظر مردم چیه؟ 

گفتم راستش رو بخوای حتی فکر کنم به ذهنشون خطور هم نکرده که قانونیش کنن چون خیلی چیز واضحیه که بده. البته بعضی جاهای مرزی هستن که خیلی دوست ندارن 100% تحت قانون کشور باشن و اونا یه قوانین محدودی دارن که مثلا پوکه رو تحویل بدن میتونن برای شکار تیر بگیرین و ...

گفت آره مثل اینجا ولی جالبه تو یه جایی مثل آمریکا همه اسلحه دارن و کسی هم نمیدونه چرا. 

گفتم البته تو یه جاهایی مثل عربستان یه خنجر حمل کردن یه جور رسمه. البته خنجرش خیلی چیز فانتزی ایه و مثلا کسی خیلی پولدار باشه دسته خنجرش از طلاست و روش جواهر داره و ... . آداب و رسوم عجیبی بعضی جاها پیدا میشه.

گفتم مثلا تو عراق بعضی جاها هستن که واقعا نمیخوان از حالت قبیله ای زندگیشون خارج بشن و شهری و مدرن تر زندگی کنن. یعنی دوست ندارن و اونا هم آداب عجیبی دارن. یه چند تاش رو که میدونستم مثال زدم براش. 

گفت البته من خودم کلمه مدرن رو دوست ندارم. چون این جور زندگی کردن مدرن و توسعه یافته نیست. یا تقسیم کردن کشورا به کشورای توسعه یافته و ... جالب نیست. چون اونا هم یه فرهنگی دارن که توسعه یافتس.

گفتم آره 10000 سال تمدن به اون رسیده درست میگی

گفت دقیقا. الزاما یه چیزی که جدید تر هست بنظرم بهتر نیست.

جالب بود برام

 

راستش تا حد زیادیشو سعی کردم بنویسم، یه جاهاییش احتمالا جلو عقب شده ولی خب حدود 11:30 تا 12:30 شب حرف زدیم و مغزم همینجوری نیمه تعطیل بود. خلاصه سعی کردم که اصالتش رو حفظ کنم !

  • ظریف

نظر بقیه

جمعه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۵۷ ق.ظ

سلام

 

کل این متن برای اینه که تهه مطلب یه لینک یوتیوب گزاشتم از louis ck یه جوک 3 دقیقه ای هست. اونو مقدور بود ببینید، اگه باتون مهم بود چرا گذاشتمش متنم میشه خوند!!! 

 

امروز یه بحث جدی با یکی از بچه هایی که اخیرا اومده داشتیم. قضیه اینه که بخاطر کم بودن آدمای هم زبون، وقتی کسی میاد حس میکنه کسایی که هستن شبیه بچه هایی هستن که دور و برش بودن. با اونا خیلی سریع صمیمی میشه به طور یه طرفه و این داستان پیش میاره.

من خودم قربانی این قضیه بودم، یعنی حس کنم به بقیه ای که خیلی هم نزدیک نبودن نزدیکم، ازون طرفم با این دوستمون که اخیرا اومده مشکل پیداشد. 

قضیه اینه که من خیلی آدم passive aggressive ای هستم. یعنی عصبانی میشم از چیزی یا ناراحت میشم، مستقیم به طرف نمیگم. سعی میکنم با رفتار سرد تر بهش بگم این کارت خوب نبود. چیز بدی هم هست میدونم ولی تا یه جایی بنظر لازمه آدم بقیه رو تحمل کنه.

ازون طرف هم رو دوتا چیز شدید حساسم. 

1. کسی ازم سوء استفاده کنه و فکر کنه نمیفهمم(تا جایی که میفهمم البته)

2. کسی خودش رو خیلی کمتر ازاون چیزی که میتونه باشه نشون بده. مثلا تو چند تا مثال، به اندازه کافی با این که میتونه تلاش نکنه، یا مثلا خودشو کوچیک کنه الکی و یا از چیزی که در اختیارش هست استفاده نکنه و بعدا چوبشو بخوره ن. .. خودم پرفکت نیستم قطعا ولی ازین که ببینم کسی این کارو میکنه خیلی ناراحت میشم، برای خودش، و نمیتونم همون رفتار عادی رو باهاش داشته باشم.

 

بعضا هم بعد یه مدت طرف خودش گفته الان میبینم حق داشتی اونجوری خودتو چ. کنی و بی محلی کنی چون خودش یکی پیشش داره کار میکنه که همین کارو میکنه. 

 

حالا بگذریم

قضیه اینه که ایشون پسر خوبیه ولی بیش از حد ساده نشون میده خودشو و از محیط اطرافش فیدبک نمیگیره

مثلا، تو یه جمعی که غیر ایرانی توش هست یا محیط بیرون یا کلاس شروع میکنه بلند بلند فارسی حرف زدن. که بقیه چپ چپ نگاهش میکنن ولی  نمیگیره.  تو چند تا مرحله از مدل کلامی و.چشمی و رفتاری و .. بهش گفتم ولی توجهی نمیکنه

اینجا رسم نیست به دانشجو دکتری بگن دکتر. خنده داره. چون واقعا خنده داره. چنبار بهش گفتم و گفتن به فلانی نگو دکتر و همون کار خودشو میکنه. نتیجشم این میشه که مسخرش میکنن

دیگه بگم خدمتتون، سر کلاس شروع میکنه با خودش حرف زدن اونم نه آروم موقعی که سوال میپرسه استاد و هم استاده رو گیج میکنه هم کسی که داره جواب میده.

متاهله و سه سال از من بزرگترم هست ولی عین بچه ها به من میگفت عزییزم و .. عین موقعی که دخترا با هم حرف میزنن الکی قربون صدقه هم میرن عزیزم عزیزم میکنن و خودتون میدونید چه شکلی. چند بار بهش گفتم نکن این کارو

به قول آقای محمود که اینجا بود و رفت، میگفت آدم یه جاهایی باید خفه شه هرچقدر هم میدونه، از طرف مقابل یاد بگیره، هرچقدر هم طرف مقابل در موضوعات دیگه کمتر از اون بدونه بازم تو این موضوع میشا ازش یاد گرفت. خیلی قبول دارم اینو. حالا بیا برای این تجربه بگو، شروع میکنه همش کامنت دادن و خندیدن و لودگی و... انگار شوخیه همش

اینجا تو کلاس 90 درصدشون بچه های meng هستن و واقعا در جریان درس هم نیستن. حالا مثلا درس پرزنتیشن داره، همین که موضوعشون مربوط باشه به موضوعی که انتخاب کردن استاده براش کافیه. حالا از ماها masc ها و phd ها انتظار بیشتری میره و جدیه قضیه ولی به طور کلی خبری نیست. حالا گیر داده میگه پرزنتیشن رو خیلی خفن درست کنیم و... هرچقدر بهش میگیم بشین ریسرچتو بکن بجای وقت گذاشتن رو این اراجیف بعد  3 4 بار بازم تو گوشش نمیره و حرف خودشو میزنه(نگفتم هم گروهیم با دوتا دیگه در ضمن) 

ایشون روز اول که اومده بود معمولا رسمه بچه ها میان تجربه هایی که بنظرشون مهنه رو میگن.یکی از بچه هاهم اومده بوده و مشکلایی که اینجا هست و استادا دارن و... رو گفته بوده بهش. آقا رفته به سوپروایزر خودش که ایرانیه گفته فلانی گفته استادای اینجا فلانن و... درسته؟! استاده شاکی و .. حالا فرداش اومده بود میگفت من چرا باید همچین چیزی گفته باشمبه استادم و انکار میکرد. هنوزم میکنه. بعد چند روز پیش من و این دوست سوممون و ایشون داشتیم میرفتیم سر کلاس من گفتم که دیدی اون دفعه فلان چیز رو اشتباه گفت و براساس همونم ادامه داد. و از دهنم پرید گفتم در جریان اسلایدا یا درس نیست. استاده سوپروایزر اینه. به شوخی اومد گفت ااااا میرم به دکتر میگم پس در جریان درس نیست دیگه؟ با این که شوخی بود ولی شوخی بدی بود طوری که نفر سوم به من گفت اینو چرا میگی این میره میگه دردسر میشه براتا....یعنی نمیفهمید گاو پیشونی سفید دهن لق شده جلو چشم بقیه و بازم ادامه میداد

خلاصه من از همون روز اول که اومد دیدم اینجوریه کم کم آروم آروم سعی کردم بهش بفهمونم اولش passive بعدش کلامی بهش گفتم دیروز پریروز داد زدم و تهدیدشم کردم بازم کار نکرد که دیگه تهش دیروز اعصابم خورد شد گرفتم جلوی یکی از بچه های دیگه که قطعا خیلی فهمیده تر از منه کلی چیز بهش گفتم. خلاصه فکر کنم این داد زدن و با فحش فهموندن آستانه فهمیدن بود که بالاخره حرف مارو جدی بگیره.

بعدشم 5 دقیقه بعد رفتم هم من ازش عذر خواهی کردم هم اون عذرخواهی کرد ولی  امروز با این نفر سومه که خیلی راحت ناراحت نمیشه گفتم بیا بریم باهاش صحبت کنیم.

 

رفتیم و یکم خیلی سنگین تر اومد نشست و من براش چند تا چیز رو گفتم که تو چشم بقیه چجوری دیده میشی و فیدبک نمیگیری از محیط افرادت و بقیه اینجوری راجع بهت فکر میکنن. 

 

میون کلام بگم این صداقت و بدون تعارف و بزرگسال حرف زدن یکی از بهترین چیزایی که وقتی یه نفر رو نمیشناسی و طولانی مدت تو زندگیت نخواهد بود میاره با خودش

 

بعد گفت خب منم بدون تعارف بگم، بنظر من شما آدم مغروری هستید، البته مغروری که اذیت کنه بقیه رو نه و ... برداشتش از اینهمه سرد بودن و بد رفتار کردن باهاش مغرور بودن من بود. البته من مخالفت نکردم بخاطر این شو louis ck

لینک

که ببینید بنظرم 3 دقیقس این جوکش. میگه که وقتی کسی بهتون میگه عوضی هستید، حق ندارید بگید نه، در واقع نظر شما اصلا مهم نیست که عوضی هستید یا نه، نظر هر کسی به جز شمامهمه.

آره بحث خیلی منطقی و بزرگسالانه جلو رفت و من خودمم راضی بود اونم راضی بود نفر سومم راضی بود

ولی جالب بود که  این آستانه جدی گرفتن حرف انقدر زیاد بود که باید به دعوا و این جور چیزا میکشید. مخصوصا با کسی که از آدم 3 سال بزرگتره!!

خلاصه این که کل این مطلب رو نوشتم این ویدئو لویی سی کی رو بزارم. فکر نکنم تا اینجاشو خونده باشید. برای آرشیو بعد ها خوبه. 

  • ظریف

QUIZ!

پنجشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۷، ۰۲:۳۲ ق.ظ

 

سلام

 

من زیاد توضیح نمیدم، استاد بالایی ایرانیه استاد پایینی کاناداییه. اینا کوییزیه که سر کلاس گرفتن :)))

آها یه چیزی اضافه کنم که گویا واضح نبود، اینا یه درس و یه مبحثه و دوتا استاد دو تا سکشن جدا دارن

  • ظریف

shashti poorthi

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۷، ۰۴:۱۱ ق.ظ

سلام!!

 

باید برم خرید نمیتونم خیلی تحقیقات کنم ولی خب مینویسم کسی دوس داشت بره سر و تهشو در بیاره.

 

یکی از هم لبی ها رو امروز دیدم، گفت که داره میره هند دو هفته دیگه. تبریک گفتم و یکم عجیب بود چون معمولا یا قبل سال نو میرن یا بعد این ترم که همه چی تق و لقه. ولی نپرسیدم خیلی، گفتم چه خوب میری غذای درست حسابی میخوری و بقیه رو میبینی و ... اونم گفت آره. گفت فقط دو هفته میمونم. گفتم کم نیست؟ گفت چرا وسط ترمه نمیتونم خیلی بمونم. 

 

گفت که میخواستم حدودای دسامبر (قبل سال نو) برم ولی پدر و مادرم دارن ازدواج میکنن باید برم!!

 

منم که معمولا سعی میکنم خودم رو خونسرد نشون بدم تو مواقعی که چیزای خیلی عجیب میشنوم فقط یکم قیافم رو حالت سوالی کردم فقط، گفت توضیحش سخته! تو هند وقتی یه مرد 60 سالش میشه دوباره ازدواج میکنه با همسر خودش و یه چیز مهمیه که همه باید باشن!

گفت امروز صبح تاحالا به هرکی گفتم کلی گفته چی؟! ازدواج :)) ولی تو هیچی نگفتی! گفتم آره چیزای عجیب غریب آدم زیاد میشنوه.

 

گفت آره هر جایی یه مراسمایی داره. خلاصه یکم سرچ کردم به این https://en.wikipedia.org/wiki/Shashti_Poorthi رسیدم. خیلی زیاد توضیح نداده ولی خلاصه این که 60 سالگی خیلی چیز مهمیه تو آیین هندو هستش و زندگیشون به دو قسمت قبل 60 و بعد 60 تقسیم میشه که قبلش خیلی حالت مادی گراست و بعدش معنوی میشه. این آیین رو انجام میدن که خوب این نیمه معنویش باشه و.... دیگه خودتون برید بخونید.

 

 

  • ظریف

سرد

جمعه, ۲۱ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۰۰ ق.ظ

سلام 

نمیخوام 3 ماه آینده رو براتون غر بزنم چقدر سرده و... ولی

من معمولا از بیرون میام سریع یه چیزی از فریزر در میارم قبل لباس عوض کردن میزارم یخش باز بشه. امشب دست کردم تو فریزر گرما حس کردم :/ فریزر از بیرون گرم تر بود و شالگردن هم یادم رفته بود. 

  • ظریف

Freezing rain

چهارشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۳۶ ب.ظ

سلام 

مزخرف ترین پدیده هوا شناسی اینجا، بعد از دوهفته آفتاب نداشتن و هر روز برف اومدن و روز بعد آب شدن، freezing rain هست

دقت کنید تگرگ نیست، بارون مایع میاد پایین رو زمین یخ میزنه. زمین عین شیشه میشه و مرد میخواد روش رانندگی کنه یا راه بره

  • ظریف

از کریسمس تا سال نو

چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۷، ۰۲:۰۳ ق.ظ

سلام

 

بالاخره اومدم آزمایشگاه اینو بنویسم. حس میکنم پست طولانی ای قراره بشه.

 

اول از کریسمس شروع میکنم. یه چیزایی قبلا نوشته بودم ولی به طور کلی مردم از 40 50 روز قبل یعنی تو نوامبر میان درختاشون رو میخرن که میتونه پلاستیکی یا چوبی واقعی باشه و تزیینش میکنن. این درخت تو خونه هست تا همین اوایل ژانویه یا قدیم تر ها تا 15 ژانویه. 

چیز دیگه ای که خودشو خیلی نشون میده Christmas Carol ها هست که آهنگاییه که برای کریسمس خونده شده. که تو دسته سکولار و مذهبی هستن. 

مثلا سکولار ها چند تاشو بخوام بگم که یادم مونده

Let is snow

Baby it's cold outside

Last Christmas

Santa claus is comming to town

Jingle bells

و مذهبی ها میشه

Marry did you know

Little drummer boy

O Holy night

Born in bethlehem

که یادم مونده ولی خب گوگل دوستتونه اگه علاقه مند بودید واقعا 

که اینجوریه داستان که تا 3-4 روز مونده به کریسمس فقط رادیو سکولار ها رو پخش میکنه و اون روزای نزدیک کم کم قاطیش مذهبی هاش رو میکنه و روز قبل اون هم که شب کریسمس میشه (24 دسامبر) تقریبا فقط مذهبی ها رو میشنوید. 

نکته اینجاس که تو فروشگاها معمولا همیشه آهنگ پخش میشه و این روزا تقریبا فقط همین آهنگا با همین سیستمی که گفتم پخش میشن.

--------------------------------------------------

 

یکی از creepy ترین چیزای کریسمس elf on the shelf هست. الف حالا جدا از تعریف لغوی اش و تو ارباب حلقه ها، به این چیزایی که عکسش رو گذاشتم میگن که برای Santa یا همون بابا نوئل کار میکنن و عروسک میسازن. حالا این روزای آخر که از اول دسامبر هست تا 24 ام، یه الف میاد توی خونه و یه جایی میشینه. هر روز هم جاشو عوض میکنه و گزارش میده رفتار های بچه رو به سنتا. خلاصه این که یه سیستم تربیتی خیلی نامردی برای بچه است که باید خوب رفتار کنه که جایزه بگیره.

 

------------------------------------------------------------------------------------------

تو کلیسا اتفاقی که میفته رو قبلا نوشتم. ولی علاوه بر اونا یه برنامه دیگه هم شب 24 ام طرفای 18:00 دارن که بهش میگن Candle light service حداقل تو کلیسایی که من میرم یا به طور کلی Christmas night service. که شمع دستشون میگیرن و آهنگ Silent night رو میخونن. و چیزای دیگه.

------------------------------------------------------------------------------------------

شب 24 ام، وقتی همه بخوابن Santa میاد و کادو ها رو زیر درخت کریسمس میزاره. تازه مکانش هم قابل Track کردنه و تو یکی از شبکه های تلویزیون این که در هر لحظه کجای دنیاس رو نشون میده :)). (طبق زمان شب حرکت میکنه از شرق به غرب طبعا) و این که چند تا بچه رو سر زده هم نشون میده. که عددش در اردر چند صد میلیون میشه در نهایت. یکی ازین بچه ها یه حساب کنه ببینه چقدر طول میکشه!

 

-------------------------------------------------------------------------------------------

شب 24 ام شام کریسمس میخورن که معمولا غذای خیلی عجیب غریبی نیست ولی خیلی زیاد دسر دارن. کلا خیلی غذاها پیچیده نیست ولی شیرینی و دسر خیلی میخورن و به شدت شیرینن که من واقعا بدم میاد.

من یادم نمیاد این Tart و Pie رو تو ایران تعریفش رو شنیده باشم پس اگه میدونید که هیچی اگه نمیدونید :

هرجفتشون موادشون یه چیزه. تارت کوچیک تر از Pie هست. کلیتش هم یه تیکه سفت زیرش داره که یه حالت بشقاب طور درست میکنه و توشم موادی که میخوان هست. چیز صرفا اوکی ایه. خیلی چیز شاخی نیست.

 

ایشالا که صاحب عکسا راضی باشه به لحاظ کپی رایت.

 

گروه دیگه شیرینی ها Square ها هستن که انقدر متنوع اند خودتون برید ببینید. https://www.google.com/search?q=christmas+squares

و Cookie ها که چیز خاصی نیست همون کوکی های خودمونه.

و کلی شکلات و چیزای شیرین که بشدت بنظرم برای ذاعقه(؟!) من ایرانی شیرینیش زیاده. آجیل هم میخورن بعضا. کمتر از ما البته.

 

-------------------------------------------------------------------

سنت بعدی Ugly christmas sweater هست. که یه پلویر یا یه لباسی که روی لباسای دیگه بپوشن بد قیافه هست که معمولا هم از فروشگاهای لباس دسته دوم میگیرنش و خیلی پولی هم براش نمیدن :)

اینو برای کریسمس میپوشن. (خیلی فرهنگ جدی ای نیست و همه ی همه این کارو نمیکنن گویا)

 

 

طرحش معمولا یه طرح شبیه همین که گزاشتمه ولی بعضیا خلاق ترن و چیزای عجیب غریب تر هم دارن.

--------------------------------------------------------------------

ملکه و پاپ برای کریسمس پیام تبریک میگن. با همون سیستمی که تو ذهنتونه دقیقا. ولی مثلا دکوری که توش ملکه صحبت میکنه خیلی خیلی پر زرق و برقه.

--------------------------------------------------------------------

کادو ها هم که سنتا اورده روشون نوشته میشه From santa to felani 

--------------------------------------------------------------------

خلاصه این شد عملا کریسمس. 4-5 روز تعطیله تا بشه شب 31 دسامبر. شب سال نو. شب سال نو از ساعت حدود 23 ملت میریزن تو بار ها کلاب ها. و صف میکشن ها. تا 23:50 وقت میگذرونن و Countdown برای سال نو شروع میشه. 

--------------------------------------------------------------------

برای سال جدید بعضیا New year resolution مینویسن که یعنی اهدافی که میخوان درسال جدید بهش دست پیدا کنن و خیلی معروفه که تا 15 ام همشون یادشون میره. برای همین 1تا 15 ژانویه به شلوغ ترین زمان باشگاها معروفه گویا. حالا میبینیم.

--------------------------------------------------------------------

خیلی هم طولانی نشد. چیز زیادی نبود.

  • ظریف