ازین زیر میتونید استفاده کنید پیام بدید.
:)
----
آدمای زیادی اینجا میان ولی تعداد زیادیشون پیام نمیدن ! شما که ازونا نیستید نه؟ :)
ازین زیر میتونید استفاده کنید پیام بدید.
:)
----
آدمای زیادی اینجا میان ولی تعداد زیادیشون پیام نمیدن ! شما که ازونا نیستید نه؟ :)
سلام.من نیاز به یک ای سی IR1150S دارم.اما متاسفانه انگار این ای سی نیست.شما میتونید در این زمینه منو راهنمایی کنید .... در رابطه با تهیه این ای سی یا مشابه اون ؟؟؟
با تشکر
سلام.من برای یک برد این ای سی رو میخوام.یدونه و بشدت نیاز دارم.
جایی نیست که این ای سی رو داشته باشه من تهیه کنم که دیگه نیاز به سفارش خرید از خارج نباشه ؟؟
ممنون میشم من رو راهنمایی کنید
با تشکر
سلام. وقتتون بخیر :)
چند وقت پیش راجع به مسئله ای با دوستی بحث میکردم و از یکی از پست های شما متنی رو کپی کردم و براش فرستادم.
و چون خیلی خوشش اومد اصلن اشاره ای نکردم که از وبلاگ شما برداشتم.
و عذاب وجدان خیلی داره خفم میکنه! لطفن من رو ببخشید!
:))
چرا اتفاقا من فعلا از همونام -_-
در رابطه با متنی که نوشتید توی تماس بامن امروز اتفاقی دیدم
آدمای زیادی اینجا میان ولی تعداد زیادیشون پیام نمیدن ! شما که ازونا نیستید نه؟ :)
mostfet.blog.ir
ممنووونم ممنووونم =) وقتی دوباره دیدین و مطمئن شدین، به منم بگین که خودمم مطمئن بشم، چون خیلی وقت پیش بود و شک کردم الان یه مقداری. دیگه اگه شما تاییدش کنین یعنی قطعا درست بوده =)
منظورم اینه که متفکری، چیزی هستی!
چی کار میکنی
امشب چِت زدم
سلام هم.سایه یِ قدیمیِ تازه مکشوف : )
یک جور بیماری باید باشه که بگردی و خونه های قدیمی پیدا کنی که هنوز زندگی توشون جریان داره و شروع کنی به زیر و رو کردن همه ی اتاقاو گوشه کنارا (بجز دو تا صندوق قفل دار و یک سری قاب عکس هایی که انگارشکستن و تصویرشون دیده نمیشن :/ ) و یکجور با دقت که انگار بخواهی شجره نامه اش رو بنویسی از اول اولش شروع کنی و به ترتیبِ نسلِ پُست ها جلو بیای تا برسی به دومین زادروز فرزندِ مجازیِ هم.سایه .
هرچند الان باید خیلی بزرگ و رشید (اگر دختر باشه رعنا! ) شده باشه اما من می خوام تولد دوسالگیش رو تبریک بگم.
تولدت مبارک (کیک و شمع و گل و پروانه و کادو :) )
الان که سالیانی از اون پست میگذره اما گفتم شاید هنوز برای هدیه ای ناقابل دیر نباشه : ) اما توی کامنت این قابلیت مقدور نیست! : (
و خب آدرس ایمیل هم که نیست، من هم که از اهالی یوتیوب نیستم و مدت هاست از تلگرام کوچ کردم، هیچی دیگه کادو تولد تا اطلاع ثانوی در گمرک خاک می خورد : |
برم که بچه منم رو گازه سر نره یوقت.
تا بعد هم.سایه موآظب خودت و فرزندِ دوست داشتنی ات باش.
سلام هم.سایه یادم اومد می تونم لینکش بزارم : )
یه چیزی هست تو صدا که انگار به کل موسیقی عطر می پاشه. یه عطر آشنا. بعد از سال ها هنوز اسمشو نمی دونم چی بزارم شاید مثلا اسمش رو اسم صداش رو بشه گفت "خونه ی پدری"
https://dls.music-fa.com/tagdl/downloads/Mohammad%20Noori%20-%20Nazanine%20Maryam%20(320).mp3
پ.ن:
۱. (توصیه)با چشم بسته و تهِ تهِ صدا بدون هندزفری یا هدفون و این ها بشنوید.
۲.اگر هم باب طبع نبود قابل درکه : )
سلام هم.سایه
جان.ت بی بلا
بعدازظهر رو به عصرتم بخیر
بعد از ۴۸ساعتی ک منهای خواب و غذا و غیره وذلک بیشترشو زل زده باشی به صفحه گوشی برات میگم اول از همه که حال همگی ما خوب است (اما تو باور نکن).
بعد هم که خونه ندارم که من کولی ام چیزی شبیه همین هوم.لس هایی که زیاد می بینی از مدل سرخوشش اما قبل ترها توی محله بلاگفآباد می چرخیدم تا اینکه حال محله خراب شد و من هم کوچ کردم بلاگآباد. نمی خواستم خونه داشته باشم این جا هم. اومدن از شهرداری بلاگآباد گفتن اینجا کولی و هوم.لس و اینها بی کلاسی میاره برا محلشون مجبور شدم برم زیر یک سقفی که برای محله بد نشه هیچیش به خونه نمیخوره که آدرس بدم یه چایی دارچین در خدمت باشیم. خلاصه که هم.سایه الان رسیدم به یک سال پیش ات. خیلی گشتم و راه رفتم. یک جورایی هم حساب کنی میشه که بگم سفر در زمانیه برای خودش.
اون فیلمه هست سینمایی اسمش یادم نمیاد اول فیلم دختره مربی مهده تمرین باد ودرخت بودن میکنه با یچه ها ششش ششش ششش! (من ک تا قبل ازون تصورم بود صدای باد لای درخت ها هوووو هووو هوو هست :( ) خلاصه همون فیلمه. الان حسی ک دارم دقیقا وقتیه که دختره به مثلا بچه میگه ادای اونی که میبینیو دربیار و اون موجود کریهِ در قالبِ پسربچه ی نازنازی با حالت مشمئز کننده شرو میکنه به قورقور کردن( و هروقت به این صحنه فکر می کنم عق میزنم).
خب هم.سایه می بخشی تصویر خوبیم نشد شرمنده از اثرات زیاد زل زدن به صفحه ی گوشیه.
می دونی توی این دو روز یک جوری هم بود که سر هر اتاقی و پنجره ای و طاقچه ای که می رسیدم می رفتم توی حسه پدر اینتراستلار توی اوج داستان. انگار که باید یک پیامی یک نشانه ای می فرستادم اما خب بدیش اینجا بود که این فیلم نبود و من هم پدر نبودم و اینجا هم دنیای پشت قفسه ی کتابتونه نبود و مهم تر ازون دختری که بخوام براش پیام بفرستم...شاید بود هست شایدم نمی دونم.... فقط می رفتم توی حس اش... این هم از اثرات هم.اونه :|
چه خوب که خودت هم یک سفری در زمان کردی من که گنگم سرعت زیاد روی گیجگاه و تعادل مغز و روحم اثر کرده اما خودت که آشناتری از نگاه جدیدت به قدیم ات بگو بشنوم بلکه حال مغزم خوب بشه.
پ.ن:
۱.فقط اونجا که میگه بیا سر کارمون بریم، درو کنیم گندمارو... (به به عطر گندم زار)
۲.بدیش اینه که حافظه ی من فقط روی اسم و آدم ها مشکل نداره با همه چیز یکسان برخورد می کنه و یک قانونو برای همه اطلاعات اجرا می کنه مثلا همین چیز هایی که روی طاقچه ها و پنجره ها و قفسه ها می خواستم برات بذارم رو هم جزو بی اهمیت هایی که به درد نون خشکی می خورن دسته بندی می کنه و همون لحظه که حضورشونو حس میکنه در لحظه شوت مستقیم به سبد. مثل رفتار مامانم با کتابام که زندگی من بدونشون بی معنیه اما از نقطه نظر مامان فقط به خل وعض تر شدنم دامن زدن و هیچ سودی برای زندگیم! نداشتن پس باید میرفتن : |
راستی هوای خونه چطوره؟
سقف من روزهای وحشتناک عرق ریز، شب های دم کرده و سحرهای سوزناکی داره.
سلام هم.سایه، خونه ای پس
خوبه
اسم اون فیلم رو یادم اومد خیلی با حافظم کلنجار رفتم نباید از گوگل کمک بگیرم باید بفهمه