نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵۳۶ مطلب با موضوع «عمومی :: نظرات و تحلیلای شخصی!» ثبت شده است

روز 20.12.93

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۷ ق.ظ

سلام

انقد مشغول کارای بیخود بودم که یادم رفت تولد سه سالگی عشقم رو تبریک بگم. بله وبلاگمو میگم. جایی که تو 700 800 روز تقریبا یه روز در میون به صحبتای من گوش داده. و تازه خیلیاشو یادش مونده.


-پ.ن. : عذر بدتر از گناه: فکر میکردم 26 ام تولدشه. میخواستم سورپرایزش کنم 


پ.ن. 2 : از حسن و مهدی و علی.س و علی.ب و مخصوصا بیژن گله دارم از اولی برای این که یکی دوساله وبلاگش به روز نشده، دومی که اصن ولش، سومی که پاک کرد وبلشو، چهارمی و پنجمی هم که دیر به دیر که چه عرض کنم خیلی دیر آپدیت میکنه. ازین جهت مخصوصا بیژن که دیونش سایتش منو به نوشتن علاقمند کرد ولی خودش قرنی یه بار پست میزاره.


پ.ن. 3 : پدر بزرگای ما همسن ما 2 تا بچه داشتن اونوقت من عین خلا دارم به چند صد خط کد که داره تو یه سرور ران میشه روی یه برنامه، تولدشو تبریک میگم. به کجا داریم میریم؟! 


پ.ن. 4: مرسی این تراوشات ذهن بیمار رو میخونید :) وبلاگ به خوانندش زندست.

  • ظریف

ترس از تعریف

شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ


سلام 

راستش من یکمی از تعریف کردن از کسایی که نمیشناسمشون میترسم. مثلا خیلی وقتا دوست دارم از بعضی مغازه ها(از چینش یا خود مغازه دار یا ...) تعریف کنم و یا از یه کار مهندسی که یه نفر کرده یا خیلی چیزای دیگه ولی یه دیالوگ از Pulp fiction هست که باعث میشه این احتمال رو بدم که طرف اعصاب نداشته باشه یا ... 


[Jules, Vincent and Jimmie are drinking coffee in Jimmie's kitchen

Jules: Mmmm! Goddamn, Jimmie! This is some serious gourmet *! Usually, me and Vince would be happy with some freeze-dried Taster's Choice right, but he springs this serious GOURMET * on us! What flavor is this? 

Jimmie: Knock it off, Julie. 

Jules: [pause] What? 

Jimmie: I don't need you to tell me how * good my coffee is, okay? I'm the one who buys it. I know how good it is. When Bonnie goes shopping she buys **. I buy the gourmet expensive stuff because when I drink it I want to taste it. But you know what's on my mind right now? It AIN'T the coffee in my kitchen, it's the dead n* in my garage.  
  • ظریف

کمبود

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۵۴ ب.ظ

سلام

بنظرتون تو جاهایی که تو دانشگاه کارکردم(آزمایشگاه ها و کارگاه ها و نمایشگاه و ...) کمبود چی خیلی ملموس بوده؟

یعنی چه وسیله ای همه جا کمبودش احساس میشه؟

اگه حدس زدید؟

بله پیچ گوشتی.

شاید خیلی بی مزه و لوس به نظر بیاد این پست ولی یه چیز جالبی رو نشون میده که دانشجو ها اصلا به ابزار کارشون دقت نمیکنن. 

فرض کنید طرف توی دانشکده مکانیک میخواد یه رباتی بسازه میره "قطعه های مصرفی" که میخواد رو میگیره مثل پیچ، لولا، موتور و ... . بعد میاد میبینه ا مثلا آچار آلن نداره یا پیچ گوشتی بدرد نخور داره. باید بره دنبالش بگرده و از یکی بگیره.

یا مثلا تو برق طرف یه مدار میسازه امپدانس 200 گیگااهم رو اندازه بگیره. بعد میبینه ابزار کالیبره کردنش یا ورودی دادن بهش رو نداره و یا باید برد رو بندازه دور یا سمبل کنه بره.

ولی آدمای حرفه ای رو که میبینیم، مثل مهندسایی که کار جدی انجام میدن یا پزشکا یا آشپز ها(مثلا آشپزا رو گفتم که یه آشپزی بود چاقویی که باهاش کار میکرد انقدر تیز بود که من و شما اصلا نمیتونستیم باهاش کار کنیم، انگشتمونو از دست میدادیم تو کمتر از 10 دقیقه) یا ... همشون ابزار کارشون رو از بهترین نوع انتخاب میکنن (تا جایی که بودجه داشته باشن) چون داشتن ابزار نا مناسب "منابع رو از بین میبره" منابع میتونه یه پیچ باشه یه وقتی باشه و ...

آقای شکر آبادی بود اومده بود به بچه های آزمایشگاه میگفت که شما تا وقتی اجاره ندید نمیتونید کار درست انجام بدید. جا برا خودتون نیست و پولشم نمیدید پس وقت بینهایت دارید برای همین کارتون حرفه ای نمیشه.

ازین جور چیزا و... 

  • ظریف

آن-تایم

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ

سلام

اخیرا فهمیدم آن تایم نبودن هم چندان بد نیست. مثلا وقتی کسی آن تایم نرسه سر یه کاری، یا یه قراری، میگه ببخشید دیر شد همین. ولی کسی که منتظر مونده هی مشغله ذهنی داشته که این یارو الان کجاس و چرا گوشیشو بر نمیداره و چرا ملت ملاحظه(شک دارم تو املاش) نمیکنن و ... خیلی طرف اول کمتر ضرر میبینه.

دوم این که یه سری آدما هستن کلا ساعت و زمان سرشون نمیشه مثلا سه تا یا دو تا از دوستای دبیرستانم بودن با هم یه ساعتی قرار میزاشتن، با هم 1.5 ساعت دیر میرسیدن. با اینجور آدما معاشرت کردن == الاف شدن به همون مدت 1.5 هست.

  • ظریف

مهندس بیکار

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۴۰ ب.ظ

سلام

متن زیر چندان شیرین نیست یکم، و همچنین نمیخوام بگم من خیلی مشمولش نیستم و خوبم و ... ، فقط نقد میکنم. و واقع نگرانه میگم.


جالبه که 99% درصد کسایی که دیدم دارن درس مهندسیشونو میخونن دوتا ویژگی مشخص دارن:

1- کپی کردن تکالیف و درس نخوندن

2- سر امتحان شب امتحانی خوندن


و جالب اینه که چیزایی که میشنوم اینه که زیر فشار درسا داریم فلان میشیم و درسا خیلی سنگینه و ...


حالا سوال اینه که کسی که اینجوری درس میخونه و انقدر ادعا داره، باکسی که درس نخونده چه فرقی داره ؟ مگه این علم شب امتحانی که دو ساعت بعد امتحان یادش میره چیزی بهش اضافه کرده؟


این همه ادعا برای چیه؟ یکم واقع نگری هم خوبه دیگه، تو که هیچ - و دقیقا هیچ - چیز مفیدی برای ارائه کردن ازین مدرکت نداری به چیت مینازی؟ ازون کسی که درس نخونده مگه چیز بیشتری بلدی که انتظار داری کسی استخدامت کنه و ... ؟ 


و هزاران جای مختلف که تو کشور مدرک میدن دست مردم و اسم مهندس رو اینجوری خز میکنن. بعد ما میشیم اولین کشور تو نسبت مهندس به جمعیتش 


"مهندس"


روز مهندس به همه "مهندسا" تبریک میگم

  • ظریف

loop

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۴۸ ب.ظ

سلام

تاحالا شده یه کار احمقانه کرده باشید ولی به خاطر خوش شانسی یا هرچیز دیگه ای تهش به خیر گذشته باشه؟ 

برا من زیاد پیش اومده، چون از یه حد به بعدی که هیجانم زیاد میشه حقیقتا کارای احمقانه ای کردم که خب خیلی اتفاقات بدی بعدش نیفتاده. راه رسیدن به این مرحله از خریت هم کنار رفتن منطق بخاطر هجوم آدرنالین هستش فکر کنم!، 

حالا این مهم نیست، مهم بعضی وقتاس که آدم هی با خودش فکر میکنه اگه یه درصد یه چیزی در اون روز اون جوری که پیش رفت پیش نمیرفت، آیا آخرش این شکلی که الان هست میبود یا نه؟ 

اونجاس که یهویی یک ساعت یا چند ساعت مخت شروع میکنه هی تحلیل کردن و هی تحلیل کردن همه چی و خیلی سخت میشه از این لوپ بیرون بیای!

---

نمودار بالا از تویه یه پیپر بود، یه سیستم با فیدبک آشوبیه که با دو تا شرایط اولیه که خیلی به هم نزدیکن شروع به کار کرده و خب خروجیشون میبینید ظرف یه مدت کم کلی فاصله گرفته.

  • ظریف

واژگان

يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۱۶ ب.ظ

سلام

برای فهم عمیق کلمه مرده پرست، تلویزیون خود را روشن کنید

  • ظریف

یه چیزه فقط

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷ ب.ظ

سلام

امروز یه داستانی پیش اومد که یه بنده خدایی که از قضا خیلی هم دوست داشت حرف بزنه (خیـــــــــــــــلی) اومده بود آزمایشگاه و خب قاطی 45 دقیقه مداوم حرف زدنش یه چیزی گفت که برداشت من ازش اینه:


این استادا که همشون اکثرا خارج از ایران درس خوندن ، درسی که خوندن رو که تو کتاب نوشته و هر جایی از دنیا هم میشه پیداش کرد، شیوه ارائه دادن یا حل مساله یا ارتباط گرفتن و ... رو باید یاد میگرفتن که از هر ده تاش 1 دونش شاید بلد باشه این چیزا رو


البته انتظاری هم نیست از خیلیاشون.

  • ظریف

تجربه

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۰۸ ب.ظ

سلام

این یه تجربه جالب از یه نفر با تجربه نزدیک ده سال کار کردن به سبکی که من دوس دارم:

اگه خواستی یه روزی تو ایران کاری انجام بدی تحت عنوان مهندس، هیچ وقت سعی نکن خودت رو گرفتار سیستم های فاسد و در حال فروپاشی کنی که بتونی بخشی ازش رو درست کنی. برای مثال اگه تو شرکت ا.خ یه بخش از خط تولید باعث میشه که وانت هایی که تولید میکنن دیفراسیلش کنده شه بیفته پایین بعد یه مدت، اتوماتیک کردن اون بخش شاید ایده ی خوبی به نظر بیاد و پرداخت خوبی در نظر داشته باشن براش ولی باید حواست باشه که یه شرکت دولتی فاسد جایی برای درست شدن نداره. کما این که 100 مرحله قبل اون بخش و 100 مرحله بعد اون بخش خط تولید هست که هنوز اون مشکلات رو دارن و اونا رو کاریش نمیتونی بکنی.

همچنین کارا همشون به حالت تجربی انجام میشه و انقدر نایقینی تو یه قطعه زیاده که کار مهندسی تو یه بخش میانی ثغیر ممکن و یا خیلی سخت میشه

بخش دل خوشی کار این بود. بخش جدی تر وقتیه که کار به مدیر ها میرسه. کسانی که میخوان با بالاکشیدن زمین های کار خونه و ورشکست کردن عمدیش و سنگ انداختن جلو کارها کارشون رو جلو ببرن و داخل پرانتز یه نقل قول از دکتر د. کنم:

میگفت که تو شرکتای دولتی مدیرا نه به وجود میان نه از بین میرن بلکه از اداره ای به اداره دیگه جابجا میشن. من فکر میکردم ازین حرفای احساسیه که  ادم تو تاکسی هم میشنوه ... ولی دیدم که نه کاملا جدیه

برگردم سر بحث اصلی. و مدیرایی که با جایگشت های منظم عوض میشن تا مسئولیت رو از سر خودشون باز کنن و به جمع کردن سود خودشون با بالاسریاشون میپردازن. 


واقعا چیزای عجیبی آدم میبینه.

مگه میشه یه کارخونه ای چند ده هکتار زمین صنعتی داشته باشه بعد خط تولیدش برای 70 سال قبل باشه. مگه ممکنه اصلا. 

این 0.1 چیزی بود که امروز سر تحویل یه دستگاهی باهاش مشکل داشتیم. دستگاهی که دقتش 0.0005 اینچه رو براش 10 تا قطعه کالیبره فراهم نمیکردن و من که اولین بارم بود میرفتم کارخونه ولی شخص دیگه ای که اصل کاری بود رو بعد 3 بار رفتن پیچونده بودنش و کار رو جلو نمیبردن. 


همین دیگه ...

باید سعی کرد با کمترین تماس با بعضی افراد حرکت کرد... 

  • ظریف

نصفش

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۸ ق.ظ

سلام داشتم فکر میکردم که بعضی وقتا انجام نصف یه کار نصف ارزش اون کار رو نداره... خوبه که اگه نمیتونم کلش رو انجام بدم اصلا انجام ندم یا صبر کنم وقتی تونستم انجام بدم. صرفا کار فنی منظورم نیستا مثلا میتونه .. ولش


به یه چیز دیگه هم داشتم فکر میکردم. من از ترم 3 یا 4 ببعد کتاب دانشگاهی نخریدم بجز برای درسای عمومی و همشو pdf کتاباشو خوندم... خیلی ناراحتم کتابخونه از کتابای من خالیه. داشتم فکر میکردم( بچه های آیندم اگه زنده باشم و برسم به این مرحله از حیات) خفن ترین کتابی که ببینن کتاب مدار و سیگنالم باشه ، چه حسی بهشون دست میده؟؟! ناراحتم!!


  • ظریف