نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/mahdi.tu.ra

Drafts from a drifter/ English
ticheart.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

گذشته ی زندگی

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ

تا وقتی که چای من خنک می‌شود، میخواهم از حیوانات بنویسم

زندکی گذشته شان 

آن حیوانی که پیش یک چوب تراش بود 

سگ یا گربه نمی‌دانم، شاید حیوانی دیگر

وقتی که چوب تراش مجسمه ای شبیه سر او درست کرد

یک شب در حالی که حیوان به کار دست او نگاه میکرد

چوب تراش شاخ های سر او را با چاقوی خود تراشید

و صورتش را شبیه انسان شکل داد

در یک گوشه ی جمجمه اش نقش هایی پله پله شبیه سن سالن اپرا تراشید

و در گوشه ی جمجمه اش شیار هایی با چاقوی خود ایجاد کرد

یادگار زمانی که با دوستان خود میگذراند

زمانی که طرز فکرش را تغییر می‌دهد و شیار هایی که جمجمه ی او را خاص میکند

شبیه اثر انگشتی که در طول زندگی تراشیده شود

در زندگی بعدی 

آن حیوان به انسان تبدیل شده بود و زندگی قبلی خود را فراموش کرده بود

ولی یک شب چیزی از در‌ون از او خواست که پیکره ی یک شمع را با چاقوی جراحی خود شکل دهد

و به جایی رسید که شمع شبیه یک سر شد

ناگهان انگار که تمامی شیار های کلید در مکان های درست قفل قرار گرفته اند

از بیرون خودش را دید که در حال تراشیدن یک جمجمه است

و بالای سر خود چاقوی چوب کار را دید و زندگی قبل خود را

ضحنه ای که هیچ گاه نمیتواند چیزی بیشتر از آن چه دید به یاد آورد

آن چوب تراش که بود؟

چگونه می‌توان ثابت کرد که چیزی که دیده است واقعی بوده؟

و اگر واقعی بود، در چه زمانی؟

آیا آن چوب تراش، آفریننده ی روح او بود؟ 

  • ظریف

شخصیت

جمعه, ۱۵ آذر ۱۴۰۴، ۰۸:۴۰ ب.ظ

به دنیایی که به سمتش حرکت می‌کنیم فکر میکنم

نسبت به زمان والدین ما در دنیایی زندگی کردیم که در اون، روابط یک به یک انسانی کمرنگ و کمرنگ تر شدند.

کمرنگی به این معنی که به جای روبرو نشستن و صحبت کردن، فاصله ها بیشتر شد و با تلفن صحبت کردند

یا به جای اعتبار و مبادله ی کالا با کالا، پول فاصله ای ابسترکت بین مردم ایجاد کرد

و همین جوری که جلو و جلو تر رفتیم، بازی های آنلاین و پیام رسان هایی که نیاز به حضور فیزیکی و یا حتی صحبت کردن رو با تکنولوژی حل کردند

حتی دنیا های انیمیشن که دنیایی مجازی درست کنند تا با موجوداتی که به زبان خودمون صحبت می‌کنند ولی واقعیت فیزیکی ندارند ارتباط برقرار کنیم. و حتی نیاز به صحبت کردن هم نداشته باشند و دیدن داستانشون قابل کنترل باشه.

همه ی این ها در جهت فاصله انداختن بین انسان هاست و پر کردن فاصله با تکنولوژی. 

نیمه ی پر لیوان این هست که انسان ها به واسطه تکنولوژی می‌توانند با اصطکاک کمتری در حضور یکدیگر باشند چون که فاصله ی آنها و قسمت های خشن و سختشون توسط تکنولوژی پر شده.

ولی مشکل تکنولوژی این هست که به فرمان ماست و نمیتونه بیشتر از حدی که میفهمیم و میخواهیم به ما سود برسونه. 

ما میدونیم که همه ی ما نمیخواهیم کشاورزی کنیم و میپذیریم که با کار کردن پول بدست بیاریم و با پول از فروشنده ای که از مسیری طولانی محصولی که کشاورز تولید کرده رو برای ما در ویترین مغازه گذاشته خرید کنیم.

ولی درنهایت این ما هستیم که میخواهیم یک مشکل رو حل کنیم. 

ولی مشکل روی مشکل این است که نیاز ها قابل شناسایی هستند ولی ابزار برای رفع نیاز ها نیاز به اشکال زدایی دارد.

وقتی که فقط گندم و سکه ی طلا محصول و واحد مبادله باشه سیستم ساده تر است تا وقتی که گندم و سیب محصولات باشه و سکه ی طلا و نقره.

و همین طور سیستم پیچیده و پیچیده تر هست اگر چندین تولید کننده بیسکویت هر کدوم از محصولات دیگری استفاده کرده باشند تا بیسکویتشان را تولید کنند و در شکل های مختلف و با طعم های مختلف پکیج کنند و به فروشنده برسونند تا به همراه صد ها محصول دیگه عرضه بشه.

و همین طور سیستم پیچیده تر میشه وقتی که در ارتباط با کشور های دیگه و واحد های پولی مختلف محصولات مبادله بشوند که هر کدوم روی سیستم های اقتصادی خودشون سوار هستند و ارتباطات مختلفی دارند.

پول یک تکنولوژی پیچیده است که به ما این فرصت رو می‌دهد که قدرت خرید داشته باشیم

ولی داشتن قدرت و استفاده کردن از قدرت لازم و ملزوم نیستند

داشتن پول بیشتر الزاما منجر به خرید برند های گران تر نمیشود

و پول مانند محصولات منقضی شونده طول عمر محدود ندارد

و خودش‌ به خودی خود ارزش ندارد و معیار ارزش گذاری روی چیزهاییست که به خودی خود ارزشمند به حساب می آیند.

و مشکل ارزش ها این است که عدد گذاری روی ارزش های کیفی و تبدیلشان به کمیت آسان نیست

نکته ی جالب دیگر این است که در دنیای بدون پول شاید در کنار هم آمدن انسان ها نیاز بر اساس فرهنگ همراه با خوردن غذا و یا یک نوشیدنی باشد، ولی در فاصله ای که پول ایجاد می‌کند این نیست لازم نیست مگر به انتخاب

ولی مشکل این است که این ابسترکشن که انسان ها را در حباب هایی قرار می‌دهد که در کنار همدیگر و در فاصله ی امن باشند در نهایت ریشه در بدن فیزیولوژیکی انسان دارد. ولی پول به خودی خود این را نمیبیند مگر این که به انتخاب و آگاهی باشد

ضخامت لایه ای که پول بین انسان ها قرار می‌دهد مانند بالشتکی است که پر شده از لذتی که انسان ها نیاز داشتند که در دنیای بدون پول در کنار هم باشند. اگر پول منتهی به لذت نشود می‌تواند میلیون ها لایه ی نازک که فاصله ی کافی ایجاد نمیکنند به وجود آورد که در نهایت هم منتهی به اصطکاک شود

و اینجاست که رفتار شخصی انسان ها و آنچه در سطح جامعه و سیستم های بزرگ فرهنگ و اقتصاد به صورت یک به یک انعکاسی از یکدیگر می‌شوند.

و هرچقدر این موجودات بزرگ و انسان همسو باشند و درست استفاده شوند، رنج ناشی از زندگی اجتماعی متمرکز به تلاش برای تعالی انسان می‌شود و هرچقدر غیر همسویی وجود داشته باشد، تلاش بسیار زیاد با ثمره ای ناچیز همراه خواهد بود.  

  • ظریف

پایان من

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۴، ۰۱:۰۲ ب.ظ

در روز پایان به عقب باز خواهم گشت و خواهم خواست که شاید میتوانستم بیشتر و بهتر با تو وقت بگذرانم. با نگاهی عادلانه خواهم دید که اگر میتوانستم بهترین را انجام میدادم ولی خودم نیازمند محبت تو بودم. زندگی دوباره با تو در قالبی دیگر انگیزه ی خروجم خواهد بود و ایمان خواهم آورد به زندگی دیگر. میدانم که در زندگی بعد نیز فراموش کار خواهم بود، همان گونه که در این زندگی فقط لحظه هایی از آنچه پیموده ام را به صحنه ی افکارم آوردم.

در زندگی بعد بیشتر خواهم بود و کمتر خواهم اندیشید. بدنم به معبدی تبدیل خواهد شد که در آن الف خدا را به خود اضافه خواهم کرد و واو آن را خواهم بخشید. 

احساساتم قطب نمایی خواهد شد که صورت خدایی ام را از آنچه در لایه های عمیق وجودم نهاده شده به چشم سرم متصل خواهد کرد و شک و تردیدم کمتر خواهد شد. نگران آنچه که نیست نخواهم بود و نگران آنچه ای کاش میبود نمیباشم. نگاهم آنچه هست را استفاده خواهد کرد و فکر های پردازش شده ام امواجی به دنیا متصاعد خواهد کرد که در ذهن هایی که فکرشان تسلیم به جریان است گیرنده ی آن خواهند بود. تفکر نوین من نه برای خلق اثر یا پول بلکه برای ساختن یک طبقه بالاتر برای نزدیک تر شدن به خورشید خواهد بود. پیروزی من در سوختن و ناپدید شدن در شعله های سوزان حقیقت خواهد بود. 

دفعه ی بعد بهتر میدانم که ضعف من در کمبود عشق بود و برای پایداری ساقه ام، ریشه های عمیق تر و غنی تری خواهم زد. وابستگی ام کمتر خواهد بود و از آنچه دارم در زمانی که دارم استفاده خواهم کرد، با دانستن این که هرچه که هست موقتی است و دستی که طنابی را محکم گرفته به طول آن طناب محدود است.

خواهم دانست که از خود گذشتگی من مرا ضعیف تر خواهد کرد و من فقط به اندازه ای که برای خود ارزش قائل هستم می‌توانم برای دنیای اطراف موثر باشم. به خود بیشتر توجه می‌کنم و نگاهم را از ذهنم به سینه و شکمم متمرکز می‌کنم.

برای تغییر کسی تلاش نخواهم کرد و آنچه از دیگران میخواهم را خودم انجام خواهم داد. 

به جای فکر به ساختن چیزی، مشتری آنچه که هست خواهم بود

  • ظریف

صحبت با راننده

شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۰۸ ب.ظ

امروز یک تاکسی گرفتم و راننده سلام کرد و گفت حالت چطوره؟

گفتم شاید افغانستانی یا کشور های دیگه ی فارسی زبان باشه

بعد فهمیدم که خیلی فارسی بلد نیست و ازش پرسیدم که کجایی هست؟

گفت عراقی هست

راجع به این صحبت می‌کرد که چقدر در ۱۵ سال اخیر‌ اتاوا بیشتر پر از مهاجر شده تا سفید پوست های کانادایی

گفتم که خودت ترجیح میدی بیشتر مهاجر باشن یا سفید پوست های کانادایی؟

گفت که مهاجر ها یک مشکلاتی دارن

گفت خیلی وقت ها ایرانی ها یک مشکلاتی دارن

راجع به دین و خدا بد میگن 

فکر می‌کنن که دین همون سیاست ایران هست

صحبت کردیم 

بهش گفتم به اونجایی باید برسیم که نخواهیم دین کس دیگری رو تغییر بدیم

هر کسی رو در قبر خودش تنها میزارن زیر زمین تا وقتی که توسط خدای خودش قضاوت بشه

به کسی ربطی نداره که آدم ها چطوری تنهایی خودشون رو میگذرونن، با چه کسی معاشرت می‌کنن و چطوری عبادت می‌کنند.

راجع به این صحبت می‌کرد که چطور در عربستان دیگه به اون شکل پلیس امر به معروف و نهی از منکر نیست

ولی از یک طرف دیگه شهر هایی هست که توشون موسیقی و تنباکو و ... نیست و حجاب مهم هست

خودش ایران قم و مشهد رفته بود

میگفت شاید ایران هم میتونست این کار رو انجام بده

من گفتم به صورت رسمی این طور نیست ولی معمولا در اون شهر ها آدم هایی رو میبینی که اومدن از مکان های مذهبی استفاده کنن

و این سفت و سخت گرفتن اسلام و قوانین انتها نداره و نمونه اش گروه های تندرو مثل isis هستند که به صورت فکری خیلی اعتقاد سفت و سخت دارند ولی کارشون درست نیست.

بعد گفت که اره این گروه ها ساخته ی عربستان و امریکا هست و ..

 

  • ظریف

مطهری

چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ۱۲:۲۶ ق.ظ

سلام 

 

داشتم به آقای مطهری فکر میکردم ناظم دبیرستان. و آقای فیضی، معاونشون.

با وجود این که دبیرستان و نظام آموزشی یک ساختار انسان ساخته و مصنوعی هست، ولی نقش ها و کارهایی که درونش باید انجام میشد کاملا واضح بود. 

طوری که انگار همونطور که اثر انگشت های دست جزوی از خلقت هستند، دبیرستان هم همینطور. همون طور که دربار پادشاهان یک روزگاری وجود داشته.

داشتم فکر میکردم که آقای مطهری پادشاه اون دبیرستان بود و آقای فیضی وزیر.

ما بچه ها هم عوام و مردم اون سرزمین بودیم.

در این سرزمین، سیستم مجازات وجود داشت. باید یک گلدون به ازای کار های اشتباهمون به دبیرستان می آوردیم. 

برای همین حیاط کوچک مدرسه پر از گلدون بود.

متوجه نمیشدیم، همونطور که انتظار میره، و قدرت رو مسخره میکردیم

آقای مطهری رو عصبانی میکردیم و فکر میکردیم از آقای فیضی باهوش تر هستیم

چون که از چشمان کوته بین ما،

اون ها کسانی نبودند که از دانشگاه فلان و فلان برای ما صحبت کنند

مردم عادی بودند. عادی تر از کسانی که برایمان معادلات سخت سخت حل میکردند

و فرمول های شیمیایی رو به ما یاد میدادند

چیزی برای واو گفتن نشان نمیدادند

ولی الان که فکر میکنم، نظم نامرئی بسیار ارزشمند هست

نظم نامرئی میتواند کاری کند که چیزی که در طبیعت نیست به نظر واقعی بیاید

در کتاب اجتماعی نظم این بود که هر چیزی سر جای خودش قرار بگیرد

در حال حاضر، بنظرم، نظم پیش از این تعریف، قبولاندن این است که جایگاهی هست که چیزی باید آنجا قرار بگیرد

وگرنه انسان ها از زمانی آمده اند که باید هم گردن گرگ و ببر بین قلمرو خودشان و غذا خط کشی میکردند

و خیلی وقت نیست که در چهارچوب های مکعب و مستطیلی قرار دارند

نبود نظم برای ما که نظم را تجربه کرده ایم سخت است

ولی ویژگی انسان این است که میتواند خودش را با شرایط وفق دهد.

  • ظریف

تغییر کردن

دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۵۲ ق.ظ

دو نفر از یک کلیسا دم خونه ی من اومدن تا در مورد انجیل با من صحبت کنن

دو نفر در روزی اومدن که من احساس بیماری داشتم و برای همین سر کار نرفتم و از خونه کار میکردم

در مورد kingdom of God صحبت کردن. 

در مورد این که قول داده شده که دنیایی وجود داشته باشه که در اون ستم وجود نداشته باشه

چیزی مثل پول وجود نداشته باشه.

خود متن انجیلی که بهم نشون دادن میگفت که اون روز

گرگ و گوسفند با هم غذا خواهند خورد

و شیر مثل گاو میش علف خواهد خورد

بهشون گفتم آیا مردم غذا خواهند خورد؟

گفتند بله و نشون دادن نعمت هایی که قول داده شده، نان و شراب و ...

بهشون گفتم پس همه در مملکت خدا گیاه خوار خواهند بود؟

منظورم رو متوجه نشدند

گفتم که اگر شیر و گرگ قرار نیست گوشت بخورند پس انسان ها هم قرار نیست؟

گفت که خوردن گوشت قبل از طوفان نوح وجود نداشت

ازشون پرسیدم پس داستان ابراهیم قبل از نوح بود یا بعد؟ 

چون به جای قربانی کردن فرزندش، براش یک میش فرستاده شد

گفتم برای همینجوری که قربانی نمیکردند

راستش نه من میدونستم تاریخ رو نه اون ها

گفتم که

بعضی وقت ها پیام های جالبی در کتاب های آسمانی پیدا میشه

ولی اگر به حرف عهد عتیق به من بگن که زمین 4000 سالش هست

من قبول ندارم

میگم زمینی که من توش بودم 30 ساله وجود داره و من اعتقاد ندارم قبلش وجود داشته

بعد در مورد جنگ و صلح حرف زدیم

گفتم که من با جنگیدن و صلح نداشتن مشکل دارم

حتی در زندگی روزمره ام

حتی در گفتمان مهندسی که همه چیز میتونه منطقی باشه

خیلی وقت ها انقدر چیز ها پیچیده میشه 

و اظهار نظر های اشتباه ممکنه به وجود بیاد که

در کار باید صلح رو کنار گذاشت وگرنه یک انسان با کوته بینی خودش

میتونه نتیجه یک سال زحمت آدم رو خراب کنه با یک تصمیم غلط

و باید جنگید

به تبلتی که داخلش داشت انجیل رو نشون میداد اشاره کردم و گفتم

آدم هایی که این رو ساختن آدم های صلح جویی نیستن

آدم هایی هستن که همدیگه رو میخورن

و پول که ازش صحبت میکنیم که در مملکت خدا نباید وجود داشته باشه

عامل این بوده که بتونیم از اون جنگ و دعوا دور باشیم

بعضیا هستن که همچنان دارن به صورت بسیار اولیه زندگی میکنن و بدون تکنولوژی

آمیش های آمریکا تکنولوژی رو پس میزنن و فقط زراعت و دام داری میکنن

ولی اون کار هم سختی فیزیکی داره و راحت نیست

 

در مورد آدم های خوب و بد صحبت کردیم

خوبی و بدی

بهش گفتم که ببین برای مثال الان در زمان کاری من هست که داریم صحبت میکنیم

ما آدم های خوبی هستیم یا بد؟

میخوام این رو بگم که در نهایت همه چیز گناه آلود هست اگر سیاه و سفید نگاه کنیم

حتی یک تبلیغ ساده همراه با گناه Lust, Gluttony, Greed هست

دنبال سیاه و سفید بودن و تغییر بقیه نباید باشیم

در نهایت آخر روز باید با خودمون به خواب بریم و باید با خودمون به صلح برسیم

 

وقتی که اومدن پیشم حسابی اعصابم به هم ریخته بود

آدم نمیفهمه چقدر درگیر مسائل مختلف کاری خودش هست

تا وقتی که یک ناظر بیرونی با آدم صحبت کنه و ببینه به هم ریختگی اش رو

ولی نیت مهمه.

این دو نفر با این که صد در صد توافق نداشتیم روی همه چیز

ولی نیت این رو داشتن که با حفظ حریم و احترام 

در مورد چیزی که به نظرشون راه حل هست با بقیه صحبت کنند

و روزی که حالم خوب نبود اومدن و یکم حالم رو عوض کردند.

 

https://biblehub.com/niv/isaiah/65.htm

 

  • ظریف

اعمال نوری

سه شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۳۹ ق.ظ

این چند وقت که در حال یادگیری فوتانیک هستم در موردشون جستجو میکنم که ببینم بجز کاربرد فیبر نوری چه کاربرد های دیگری هست.

ابزار هایی که با استفاده از نور و اعمالی که میشه روی نور انجام داد توسط خاصیت مواد مختلفی که میشه به صورت IC فبریکیت کرد.

از اون جایی که بخشی از این چیز های نوری الان به کارم مربوط میشه خیلی وارد جزییات نمیشم و بیشتر برای این هست که یک نگاه کوچکی به تکنولوژی های آینده داشته باشیم.

 

همونطور که شاید در جریان باشید یکی از ساختار هایی که در دنیای امروز در تکنولوژی استفاده میشه شبکه های عصبی مصنوعی هستند.

که کاربردشون همه جا از تشخیص صوت، تا تصویر و حتی Chat GPT و ابزار های مشابه هم در قسمت های مختلفشون شبکه های عصبی دارند. 

که یک ابزار خیلی کاربردی هست که به منظور های مختلف میتونه استفاده بشه.

ایده ای شبیه همون شکلی که مغز کار میکنه. در این ساختار یک سری نورون مسئول دریافت اطلاعات خام هستند که میتونه هر چیزی باشه. مثلا برای یک تصویر میتونه تک تک پیکسل های تصویر باشه. و اطلاعات این پردازش اولیه وارد نورون های لایه بعد میشه که لایه های نهان هستند. تعداد این لایه های درونی میتونه خیلی زیاد بشه که شاخه ی یادگیری عمیق رو از یادگیری ماشین میسازند. و یک لایه خروجی که میتونه این باشه که این تصویر گلدون بود؟ یا گربه بود؟ یا سگ. خروجی های مختلفی که برای ما مهم هست.

این که چطور تنظیم میشه توسط الگوریتم های یادگیری هست ولی خلاصه ی صحبتی که برای ما مهم هست اینه که هر نورون مجموعه ای از اعمال ریاضی هست.

y = A1*x1+A2*x2+A3*x3

جمع و ضرب

که میشه این ها رو توسط CPU انجام داد که دونه دونه ضرب و جمع کنیم. ولی مشکل اینجاست که برای ساده ترین کار ها هم این تعداد اعمال بسیار زیاد هست. مثلا یک تصویر 800*600، فقط 480000 نورون ورودی خواهد داشت و چندین لایه درونی هر کدوم چند صد هزار تا نورون و... 

این پردازش ها زمان بر هستند و بعضی وقت ها با GPU و یا شتابدهنده های جانبی که مختص تسریع این اعمال هستند کار رو میشه سریع تر کرد.

که الان حتی بعضی پردازنده های سیستم های نهفته هم با این واحد ها عرضه میشوند. مثل NPU در پردازنده های STM32N6x7

 

با این مقدمه، میخواستم تکنولوژی ای که این سال ها داره روش کار میشه و این اعمال ریاضی رو میتونه بسیار سریع تر کنه رو براتون بگم

 

https://www.nature.com/articles/s41377-022-00717-8

که نشون میده که چطور توسط ماجولیتور ها (modulator) میشه سیگنال نوری رو پردازش کرد و اعمال ماتریسی روش انجام داد. که نتیجه اش این میشه که میشه با تنظیم سیستم، سیگنال های نوری رو پردازش کرد و در خروجی سیگنال های پردازش شده رو تحویل گرفت. خیلی از ماجولیتور های معمول بازار فعلا حرارتی هستند ولی اینها رو میشه با تکنولوژی MEMS که ساختار های مکانیکی میکرو الکترونیکی هستن انجام داد که توانی برای نگه داشتن یک حال مصرف نمیکنند و فقط برای تغییر حالت توان لازم دارند که بسیار عالی هست. توان لازم برای پردازش هر بیت به چگالی بیت های داخل یک چیپ بستگی داره ولی برای یک چگالی مساوی، این میتونه توان برای مثال 1 پیکو ژول برای پردازش یک بیت رو به 1 فمتو ژول تبدیل کنه.

 

کار های دیگه ای که سیستم های فوتونیک میتونن خیلی راحت انجام بدن کار هایی مثل تبدیل فوریه و فیلتر کردن هست. که خودتون در موردش میتونید بخونید.

Neurophos

 نمونه ی نسبتا تجاری ابزار های اولیه ای هست که توسط این ایده ها ساخته شدند. 

یک شتابدهنده که به اسلات PCI کامپیوتر متصل میتونه بشه و با سرعت زیادی محاسباتی که در قالب خاصی هستند رو توسط پردازش نور انجام بده

 

که ادعا میکنه که میتونه سایز معادل یک پردازنده ی CMOS رو 8000 برابر کوچکتر کنه 

 

اگر علاقمند باشید میتونید در مورد تکنولوژی های ساخت آی سی های فوتونیک سرچ کنید و با المان های فوتونیک مثل ماجولیتور ها، beam splitter ها و ... آشنا بشید

همچنین بعضی محقق ها در حال تلاش برای ساختن ساختار هایی مشابه FPGA در اپتیک هستند که بشه Routing, Filtering, Modulation, etc. انجام داد که فیلد های جالبی هستند.

 

 

  • ظریف

آنچه دیده اند

چهارشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۱۶ ق.ظ

می خواهم بنویسم ولی نمیخواهم خیلی از دنیای بیرون تاثیر بگیرم

میخواهم مشکل شخصی خودم رو بنویسم چون که هیچ مشکلی به جز مشکل شخصی من واقعی نیست

 

به کجا تعلق دارم؟ 

به کشوری که در آن به دنیا آمده ام؟ مگر تا چند صد سال اخیر دنیا به شکلی که اکنون به هم متصل است متصل بود؟

ما کجا بودیم؟

دنیای اجداد من دنیایی بود به پهنای کوه های اطراف و افق قابل رویت

و آنچه خدا با آنها در میان میگذاشت محصول صحرا و زراعت و حیوانات بود

و خشم خدا در صاعقه ی مهیب بود که به همراه باران رحمتش بر آنها سرازیر میشد

که به آنها بگوید که اگر ترس از خدا را پیشه کنند، لازم نیست تابستانی بی آب را سپری کنند

دنیای آنها نهایتا بزرگانی بودند که نزدیک به سر سفره میشستند و پیش از آن که سفره کامل شود

میان غذا خوردنشان بودند و بعد از غذا و در هنگام چای خوردن، صحبت میکردند

هر از گاهی مسافری از دور دست به روستای آنها می آمد و با خود آنچه بیرون است را برایشان می آورد

یا باید به دور دست ها میرفتند تا آنچه بیرون است را بیابند و با خود بیاورند

دنیا این طور بود.

 

ولی دنیای اکنون چگونه است؟

همه چیز به هم متصل است و فاصله تا خواستنی ها کمتر

ولی خواستنی ها تغییر کرده اند

وقتی که پهنای دنیا به جایی میرسد که از کوه ها گذر میکند و دریاها را پشت سر میگذارد،

دنیا کمی کوچک تر بنظر می آید

چه کسی چه کسی است؟ 

چه کسی دوست است و چه کسی دشمن؟

چه کسی قابل اعتماد است و چه کسی غیر قابل اعتماد؟

چه چیزی ارزشمند است و چه چیزی بی ارزش؟

جواب ساده این است که آنهایی که بیشتر شبیه من بودند دوست هستند

ولی آیا در دهکده ای که همه شبیه تو بودند، همه ی آنها دوست بودند و ماندند؟

در همان دهکده کوچکترین حرکتی قضاوت هایی به دنبال داشت که در چند روز

همه و همه از آن آگاه میشدند

چگونه ممکن است که در دنیایی که همه و همه به همدیگر متصل هستند

با دیدگاه های مختلف

رفتار تو درست باشد؟

آیا حقیقتی است که بر اساس آن زندگی میکنی؟

آیا تو معیار طلایی زندگی ات را که با آن خودت را مقایسه میکنی

از جایی آورده ای که همه و همه را راضی میکند؟

آیا انسان بودن حقیقتی مطلق دارد ؟

یا همیشه همه چیز نسبی خواهد بود؟

به کجا تعلق داری؟

چه کسی دوست و دشمن است؟

هر کسی که با معیار تو مطابقت نداشته باشد دشمن است؟

آیا میتوانی با دشمنت معامله کنی؟

آیا ندیدن صورتش و معامله با پول، مشکلت را حل خواهد کرد؟

آیا کسی که جور دیگری فکر میکند دشمنت است؟

آیا میتوانی با او معامله کنی؟ 

آیا این رفتاری دوگانه است که کسی که نبودش را آرزو میکنی، برای تو چیزی فراهم کند که نیازت را برطرف کند؟

آیا رفتار دوگانه درست است یا تفکر دوگانه اشتباه است؟

آیا دیگران باید تغییر کنند یا تو باید تغییر کنی؟

  • ظریف

جهت زمان

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۴۹ ق.ظ

فکر کنید شاید ما یک تمدن بسیار پیشرفته بودیم که به دنبال این میگشتیم که یک آغاز برای دنیای خودمون تصور کنیم.

تمدنی که در هسته ی آن هیچ تمایزی برای خوب و بد وجود نداشت

فکر مثل یک قطره ی جیوه، انعکاسی از آنچه بیرون است میبود

بدون کم و زیاد

همانگونه که آینه آن چیزی را که ما به دنبالش هستیم به ما نشان میدهد

تصویری که بدون آینه باید آن را از دیدن صورت انسان های اطراف حدس میزدیم

این که ما که هستیم؟

ولی این تفکر برای ما خسته کننده شد و به دنبال این گشتیم که آن را کنده کاری کنیم و به گوشه های مختلفی برسیم

یک انعکاس درست یک نواخت برای ما جذابیت نداشت

به آن انجماد دادیم و شروع به فکر کردن برای رسیدن به آغاز هایی منطقی رسیدیم

تا در طول تجربه ی این افکار به آغازی عمیق تر فکر کنیم

به جایی که فکر کلی ما به نقطه ای تبدیل شود که بتواند تبدیل شود

شاید در زندگی بعد ما صد ها سال گذشته بیدار شویم

شاید گذشته ای که به آن فکر میکنیم هیچ گاه وجود نداشته و آن چه به قبل از تولدمان فکر میکنیم

آینده ای باشد که در زندگی بعدی در آن متولد میشویم

به جایی میرسیم که تمدن اولیه بوجود آمد

به جایی میرسیم که برای اولین بار به خودمان فکر کردیم

به جایی میرسیم که دیگر وجودمان به خودی خود احساس تفکر نمیکرد

به جایی میرسیم که مشابه حیوانات خواهیم شد

و همین طور در زندگی های مختلف به عقب خواهیم رفت

به جایی که به جماد میرسیم

و همچنان آگاه خواهیم بود و نگاه خواهیم کرد

تا به نقطه ای برسیم که اکنون از آن به آغاز جهان فکر میکنیم

  • ظریف

دلیل

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۵۶ ق.ظ

مثلا چرا باید به دنبال صلح نباشن؟

چرا به دنبال یک زندگی شبیه هابیت ها در ارباب حلقه ها نباشن؟

هر کسی یه گوشه برای خودش کار خودش رو انجام بده 

دلیلش این هست که زندگی انسان شبیه یک پای چارت هست

یک قسمت حذف نشدنی اش مشکلات زندگی هست

و کسی که به دنبال زندگی رویایی باشه

باید مشکلات رو هل بده به یک سمتی

معمولا اولین جواب معادله پیدا کردن مقصر است

ستم کردن به یک انسان دیگه به بهونه ی حل مشکلات

شبیه قربانی کردن برای راضی کردن خدایان

که مشکلات برای مدتی هل داده بشه به یک موجود دیگه که تحملش کنه

شرق دنیا مشکلاتش رو تحمیل ایران کرده

غرب دنیا مشکلاتش رو تحمیل اسرائیل کرده

این دو تا هم آن چیزی که بینشون هست رو قربانی میکنند

مثل همسایه هایی که میزارن بچه هاشون سر همدیگه رو خونی کنند

تا راجع به مشکلاتشون صحبت کنند

یا پدر و مادری که بجای رفع مشکلاتشون بچه دار میشن

تا مشکلاتشون به بچه منتقل بشه و اون حالا یه کاری انجام بده

بنظر میاد بخش عمده ای از زندگی انسان از سر باز کردن و تحمیل مشکلات به دیگرانه و مقصر دانستن دیگران

برای این که حل مشکلات رو یک مقدار به آینده موکول کنیم

  • ظریف