نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

سیمولیشن

سه شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۱۱ ب.ظ

سلام

 

دیروز داشتم با همکارم سر یه موضوعی حرف میزدم که گفتم شاید جالب باشه بنویسمش اینجا.

 

توی شرکت قبلی ای که توش کار میکردم یه همسایه داشتم که خودش رو هیچ وقت ندیدم. 

ایشون اسمش انتوآن بود و موس پدش، عکس یه شیر نر بود. 

بنیان گذار شرکتی که توش کار میکردم بود.

یه خانم خیلی زیبا داشت و دوتا بچه باهوش.

آدم خیلی کاریزماتیک و باهوشی بوده. چهره ی شرکت بوده و تو سایتای خبری اسم و عکسش بوده.

منتها تو اون مدتی که من بودم دو تا گلدون فقط رو میزش بود.

که فکر میکنم سال 2017 خودکشی میکنه.

 

داشتم به همکارم میگفتم که عجب شبیه سازی زیباییه که توش هستیم.

که فکر کردن به پیدا کردن جواب حقیقی مساله ای که توشیم، نتیجه اش مرگ میشه.

 

خیلی وقتا آدما دنبال فنا ناپذیری هستن ولی به قول ترنس مککنا اگه نمیری You missed the point!!! هدف رو گم کردی.

 

که زیباییش به اینه که به زندگی معنی میده. وقتی که وجود داشتن به این شکل رو بهمون هدیه داده، تنها چیزی که داریم جونمون هست. اگه بخوایم واقعا به جواب قضیه برسیم باید برگردیم به جایی که قبل این دنیا توش بودیم. وضعیتی که به لحاظ ادراکی داشتیم. و قشنگی جواب سوال اینه که خیلی واقعیه. روبرو شدن با مرگ واقعی ترین کاری هست که یه نفر میتونه بکنه و تنها جوابیه که این معادله میتونه داشته باشه. 

 

یعنی زندگی عین یه ظرف رنگ میشه که بهمون داده شده که یه تابلو رو نقاشی کنیم و اگه نقاشیمون تموم شد و به همه ی هدف ها رسیدیم و به قول Lana Del Rey زندگیمون رو تبدیل به Art کردیم، دیگه تنها چیزی که میمونه که کاملش کنیم اینه که ظرف رنگ رو بندازیم دور و از تابلو لذت ببریم. 

 

این آدمم آدم فوق العاده باهوشی بوده و اینجور آدما دقیقا مصداق تایید این موضوع هستن که اگه همچین آدمی معادله رو حل کرده و زندگی این دنیاش رو چه به لحاظ مادی و چه به لحاظ اجتماعی به حداکثر بهره وری رسونده، براش این سوال مطرح شده که معنای پشت این قضیه چیه؟ و معنا رو تو مرگ پیدا کرده. Death is the Road to Awe که از فیلم The Fountain هست و قبلا راجع بهش کمی نوشتم.

 

دارم فکر میکنم شاید بهتر باشه آدم از این جور داستان ها درس بگیره که هدفش، نقاشی کردن یه تابلوی نقاشی باشه که به این زودیا تموم نشه و بعدش له له بزنه برای رسیدن به هدف اصلی. حتی برای دورانی که به روغن سوزی میفته بدنش هم برنامه داشته باشه چون از یه جایی ببعد واقعیت میگه که این بدن کاراییش رو قراره از دست بده. یه جوری معادله رو حل کنه که سر زمان درستش، با مرگ دیدار کنه و تمام مزه های این زندگی رو تو همه ی دوران هاش به شکل درستی چشیده باشه.

 

خیلی جالبه. انتظار داشتیم نتیجه اش چی بشه؟ اصلا چند تا چیز هست که میتونه جواب معادله ی دنیا باشه؟ یه پاکت شیر؟ یه مقدار جواهر؟ یه خونه؟ عشق؟ نفرت؟ اینا همشون زیر مجموعه اند. بزرگترین چیزی که به سمتش میریم مرگه و اگه تو تصمیم هامون همیشه این جواب معادله رو داشته باشیم، به قول اهل ریاضی معادله رو با این شرایط مرزی حل کنیم که تهش مرگه، جواب همه چیز پیدا میشه و تو هر لحظه زندگی به این فکر میکنیم که تو لحظه ی مرگ آیا از این تصمیم راضی بودیم یا نه؟ دوست داریم این تصمیم بخشی از این صحنه از زندگی باشه؟ 

 

قشنگه زندگی.

  • ظریف

نظرات (۱۴)

سلام!

پیام بازرگانی تلویزیون یه دختر و پسر جوون رو نشون میداد پشت یه چارچوب پنجره خیلی خوشحال و خندان و راضی از پنجره ی نمیدونم چند جداره ی عایق چند کاره ای که نصب کردن. پرده ی بعدی عروس و داماد پشت همون پنجره. بعدی همون زوج خوشبخت درحالی که یه نی نی دارن. بعد همون ها با دو تا بچه خیلی خوش بخت تر. بعد همون ها با بچه هایی که دانشگاه میرن. همون ها با عروس و داماد. و حالا همون ها در حالی که نوه هاشون دور و برشون هستن و تمام صحنه ها لب خند رضایت بر لب.

در همین کسری از ثانیه ها منتظر سکانس بعدی که طبق سیر زمانی باید مراسم ختم این دو گل خندان پشت همون پنجره ی چندجداره ی عایق همه چیز می بود، بودم که جمله ای نامفهوم از گوینده با شور و انرژی در وصف زندگی با این پنجره های رویایی معادله رو به هم زد : )

پاسخ:
:)) تو زندگیشون خوب خودشون رو از بیرون عایق کردن

من از مرگ میترسم. تصورش سخته بعد از مرگ وارد دنیایی بشم که شبیه خواب و خیاله یا حتی بدتر! به نیستی و نبودن فکر کردن خیلی حالمو بد میکنه.

همین دنیا رو دوست دارم 

همین جوری بدون گرفتن نکاتش هم قشنگه :(

پاسخ:
نیستی هم چیز جالبیه. شاید باورت نشه ولی نهایت نبودن همینه که هستیم!
یعنی بودن و نبودن یه معنی میدن و معنیش همین پیچیدگی دنیای روبرومونه. محل برخورد بودن و نبودن میشه عین دوتا موج که به همدیگه میخورن و اون وسطشون یه موج خیلی بزرگ و آشوبناک بوجود میاد و بالا میره و اون زمانه

جالبه

مخصوصا تعبیر زمان جالب تره

پاسخ:
همه چیز بخاطر متضادش وجود داره!

آره فکر کنم با این اوصاف مشکل آنتوآن که من خوندم آنتونی از پنجره های خونه شون بوده. وگرنه شرایط دیگه اش خیلی شبیه به آقای توی پیام بازرگانی بوده.

گلدون های روی میزش رو کی آب میداد و الان میده؟

برای دوتای بعدی فیلترشکن جواب نمیده دیگه.

پاسخ:
یه همسایه دیگه داشت. مدیر دفترمون هم یه خانمی بود که آبش میداد. الان دیدم خانمه داره دنبال کار میگرده. اون همسایه هه هم دیگه اونجا کار نمیکنه. 
مثل بقیه چیزا اون گلدونا هم احتمالا میمیرن.

شاید هم یکی برده شون یه جایی که پنجره های عایق داره : )

پاسخ:
مدیر دفتره با همسرش دوست بود. شاید برده خونه اونا

 پس رفتن خونه ی جدید احتمالا. همینموری جهت کنجکاوی گل هاش چی بود یا هست هنوز ؟

پاسخ:
نمیدونم اسمش چیه. گل نبود ازین گیاها بود. بزار ببینم.
poinsettia
هست اسمش. یه گیاهه که تو کریسمس میگیرن مردم. برگاش سبز و قرمز میشه فکر میکنم بر اساس نوری که بهشون میخوره. نمیدونم شایدم اینجوری نیست.
میگن برای حیوونا مثل سگ خطرناکه و کلی هم شیره سفید و چسبون داره توش.

بنت قنسول! اسم سنگینی داره حتی فارسی اش هم. به فارسی برگردان کردن یه جا دیدم نوشته گل یلدا! حالا این که کریسمس برگردان یلدا هست یا برعکس نمی دونم.

 امیدوارم خودشون بدونن که این گل براشون خطرناکه.

متشکرم ( یه گلدون پوینستیا)

پاسخ:
آره سگ داشتن خیلی مبتلا به هست و در جریانن معمولا.

گویا تولد حضرت عیسی خیلی مشخص نیست کی بوده و بخاطر آداب و رسومی که پگان ها تو اون زمان داشتن و مسیحیت یه جورایی میخواسته مقابله کنه باهاشون اومده این روز رو انتخاب کرده. تو جاهایی که به شکل قدیمی و شامنی زندگی میکنن این جشن مهمیه چون طول روز زیاد میشه دوباره و قهر خورشید با زمین تموم میشه. دوباره زندگی برمیگرده به زمین های کشاورزی و شکر گذاری میکنن و به استقبالش میرن.

منظور این بود که خود سگ ها بدونن. می دونن؟

عجب روش مقابله هوشمندانه ای شاید!

پگان رو میشه توی گوگل پیدا کرد تا حدودی اما شامنی رو نهایتا با تصحیح املا شومن نشون میده. شاید یلدا هم برای همین مهمه که پایان سلطه ی تاریکی هست هرچند تازه شروع زمستونه، اما همون پایانشه. 

پاسخ:
سگه هم بخوره میفهمه شاید تو زندگی بعدیش دیگه نخوره :)


در مورد shaman ها چیزایی اینجا نوشته بودم قدیما! 

مرگ یه تولده :))))

 

ولی خوکشی مورد قبول نیست /:

پاسخ:
دیگه هر کسی باید برای خودش ریز ریز کنه و دلایلش رو برای حرفا و کاراش برای خودش مشخص کنه. 

چرا مرگ یه تولده؟ از تجربه شخصی میاد؟ 
چرا مورد قبول نیست؟ از تجربه شخصی میاد؟

چیزایی که بهش اعتقاد داریم اگه مبنای درست و محکمی نداشته باشن باعث میشن که حرف و عملمون فرق بکنه.
مثلا برای مرگ عزیزامون کلی ناراحت میشیم ولی میگیم یه تولده. 
تنها چیز قانع کننده میتونه این باشه که برای خودمون ناراحتیم و خودخواهیمونه که بقیه رو به مراسمش دعوت میکنیم.
که همینجوری میشه شرح و بسط داد چون موضوعیه که دلیل و مبنای درستی نداره و تکرار کارای بقیه است. 

بله بله

من به شخصه وقتی کسی میمیره واسه اون ناراحت نمیشم 

واسه اطرافیانش ناراحت میشم چون زندگی بدون شخص  براشون سخت خواهد شد

 

پاسخ:
موضوع جالبیه مرگ!

و این که حدیث داریم که پیامبر گفتن وقتی کسی میمیره تا سه چهار روز خونه طرف نرین که بخوان خرج بدن و فلان... تازه توی امورات زندگی شون کمک شون کنین ( مثلا غذا بپزین یا هرچی.. چون اون موقع شرایط روحی خانواده بهم ریخته اس )

حالا این که چرا  ما تازه رسم و رسومات و برعکس کردیم دیگه نمیدونم...

ولی کلا هدف اصلی مراسم واسه خیرات و فاتحه و اینچیزاس که به اون مرحوم در اون دنیا برسه...

 

ولی اره ... گریه کردن و ناراحت شدن میتونم بگم در اکثر مواقع به خاطر خودمونه... نه اون شخصی که رفته... البته امار جامع و دقیق ندارم :)

پاسخ:
جالب بود.
بنظرم باید یه دور ریست کنیم و ببینیم واقعا احساس واقعیمون چی میخواد و چی باید انجام بدیم که واقعی تر باشه

به نظرم مرگ به زندگی معنی میده، مثل وقتی که میریم مسافرت و میدونیم بعد چند روز باید برگردیم اونوقت از هر لحظه ش استفاده می کنیم... البته این که نمی دونیم از کجا اومدیم و به کجا میریم زیادی رازآلودش کرده، واسه همینه که این تجربه کوتاه واسه خیلیا بی ارزش می شه و هیچ استفاده ای ازش نمیبرن...

عاممم مگه مهدی نبودی؟ مهسایه؟ یکسال پیش به قبل واست کامنت میذاشتم و وقتی کانال یوتیوب زدی منم وارد یوتیوب شدم و اصلا یهو دیدم عجب دنیاییه، مرسی که منو با یوتیوب آشنا کردی :)

پاسخ:
فکر کنم قبلا مدلای دیگش رو بازی کرده بودیم که میدونستیم شروع و پایانش چیه و هیجان نداشت. تو این یکی تو اولین قدم حافظمون رو پاک کردیم که ببینیم اگه هیچ چیزی ندونیم چقدر هیجان انگیز میشه؟
آره عوضش کردم به مهدی سایه، بعد م. سایه بعد یادم اومد قبلا استفاده کردم. بعد کردم همسایه که یادم اومد یه هم.سایه داریم که همینجا، بعد کردمش مه سایه که بنظرم با توجه به علاقه اخیرم به ماه و پیاده روی های شبانه زیر نور ماه تغییرش بدم به مه سایه. 
آره ویدئو ها رو برداشتم. دیدم دردسرش خیلی بیشتر از بودنشه.
ولی خواهش میکنم، یوتیوب آینده رسانه هاست و بنظرم هرکی زود تر باهاش آشنا بشه تو تکامل فکری جلو میفته چون محتوا های علمی و ادبی و فلسفی و ... به زبون ساده و کوتاه دارن هر روز تولید میشن
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • پست رو که خوندم یادم افتاد دیروز تو ایستگاه مترو به این فکر می‌کردم که اگه یه‌دفه بخوام بپرم جلوی قطار بعدش کیف و وسایلم چی میشه :)) و یه سری فکرای اینطوری که منتهی شد به اینکه به هر حال وقتی می‌میریم متعلقاتمون باقی می‌مونه کاریش نمی‌شه کرد :/

     

    تو مترو که نشستم شروع کردم تو نوت گوشیم از آدمایی که تو ایستگاه بودن نوشتم. آخه خیلی پر سر و صدا بودن :)) الان یادم افتاد می‌تونم اون فکرامم بهش اضافه کنم.

    پاسخ:
    خیلی جالبه یه سری برنامه تو مغزمون هست که بعضی وقتا دستور میده که بپریم جلو قطار یا با ماشین بزنیم به گاردریل یا ... ولی یه برنامه دیگه هست که میگه نه خوب نیست انجامش بدی!
    به قول جیم کری تو Unnatural Act ش 
    صدا هه میگه
    No no no no, that is counter productive!

    آدمایی که دور و برت هستن آینه ی فکرات هستن و اگه آنالیزشون کنی داری خودت رو میفهمی! که داری انجامش میدی!! :) 
    یعنی فیلمی که جلوت پخش میشه داره سعی میکنه یه چیزی رو بهت القا کنه و همون موضوع یادگرفتنته.


  • فاطمه ‌‌‌‌
  • پرتکرارترین چیزی که اون صداهه تا حالا بهم گفته این بوده که گوشیمو از شیشه‌ی ماشین در حال حرکت بندازم بیرون =)) :/

     

    آنالیز؟ اون لحظه حرص می‌خوردم :)) ولی خب یاد گرفته‌م که وقتی می‌بینم یه رفتار رو اعصابمه یا به نظر میاد فقط منم که ازش عصبی یا نگران شدم، یه کم فکر کنم که دلیلش چیه. یعنی برمی‌گردم خودمو آنالیز می‌کنم بیشتر. آره امیدوارم به یاد گرفتن منجر بشه!

    پاسخ:
    آره :))))

    چیزی که داره اتفاق میفته چیزیه که خدا میخواد اتفاق بیفته پس هر چیز ناجوری هست درون خود آدمه و باید بگرده ببینه چیه که داره اذیتش میکنه، بعد خودش درست میشه! به طرز عجیبی. معمولا هم برای من اینجوریه که کاری که خودم رو ازش ممنوع میکنم و میبینم یکی دیگه انجام میده رو مخم میره. بعد میبینم این خودم بودم که خودم رو محدود کرده بودم و واقعا بعضی آستانه هایی که برای خودمون در نظر میگیریم جای درستی نیستن.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی