نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

از تجربه ی بودن

نوشته های من

به شکل زیبایی تصادفی

Instagram
www.instagram.com/maddy.tu.ra

drafter/ English
dra-fter.blogspot.com

بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

اگه بشه خوب میشه

چهارشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۱۶ ب.ظ

سلام 

چند ماه بود میخواستم بنویسم همچین چیزی ...

یکی از ایده آل ترین چشم انداز های آیندم اینه که اگه دختر دار شدم

1- بتونم دیدگاه پسر ها بخصوص پسر هایی که هرزه تر هستن و خب شاید تو دوست شدن با دخترها قوی عمل میکنن رو بهش بگم و

2- قانعش کنم که پسر ها در اون دوره تفاوتی با این دوره ی الان که توش هستیم نخواهند داشت

مطمعنم اگه بتونم خوب بیان کنم هیچ وقت فکر کم حجاب یا بد حجاب اومدن بیرون هم به سرش نزنه اگه شخصیتش براش مهمه البته.

پانویس: (یکم تلخ و شاید غیر قابل توجیح و درک و ... ولی واقعیت)

این فقط یه نقل قولیه که از تقریبا هرزه ترین پسری که دیدم و خیلی دوست ندارم راجع به کارایی که با افتخار با 60 تا دختر قبلی ای که باهاشون دوست بوده کرده بگم چون آدمای محترمی اینجا میان... 

اصلاح شده جملش:

میگفت که فلانی رو میبینی شخصیت خودش رو نگه میداره برا همین هیچکی برای استفاده ابزاری سمتش نمیره ولی فلانی خودش یه جوری رفتار میکنه که هرکی هرجور خواست نیازاشو باهاش برطرف کنه...

اگه بتونم حرف این آدم رو که واقعا قریب به 60 نفر خانم بهش اعتماد کردن و ... (یعنی فرد قابل قبولی بین خانم هاست) و در عین حال یکی از هرزه ترین آدم هاست رو بهش بفهمونم بنظرم بسه. حتی این آدم بخودش جرات نمیده که نزدیک فلانی که خودشو حفظ کرده بشه.

  • ظریف

امر جوشکاری

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۱۲ ب.ظ

سلام

خیلی روز جالبی بود امروز. تاحالا تو این فاز ها نبودم ولی امروز یکی از آشنا های دانشکده مکانیک اومد گفت که "برای ازدواج" از یه خانمی تو دانشکده ما خوشش اومده و خواست آمارشو بدم بره صحبت کنه. از قضا منم ایشونو میشناختم و دورادور میدونستم که این دوتا خیلی هم بد نیستن برا هم. هیچی دیگه بعد چند ساعت صحبت کردن باهام و تست کردن حرفایی که میخواد بزنه بهش رو من :) فرستادمش رفت ! امیدوارم که خیر باشه!! :)

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۱۷ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۱۲
  • ظریف

دو نوع سوال

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۲۶ ق.ظ

سلام

بعضیا هستن وقتی سوال درسی میپرسن آدم میخواد با ذوق راهنماییشون کنه تا علاوه بر یادگیری مثلا از جنبه های دیگه ی قضیه لذت ببرن

بعضیا هم هستن که اخیرا به نحوه برخورد باهاشون پی بردم وقتی سوالی میپرسن بهتره برگه شون رو بگیری براشون جواب رو بنویسی تا نه وقت خودت گرفته شه و نه بخوای بیخودی برای کسی صحبت کنی

نمیگم گروه اول خوب اند گروه دوم بد .. میگم گروه اول به موضوع علاقه دارند هرچند که ممکنه چیز چرندی باشه گروه دوم علاقه ندارن و به زور یکی اینو گزاشته تو پاچشون و از سر تو پاچه بودن دارن رفتار میکنن.

تو بعضی موارد من گروه دومم خودم... تو بعضی موارد هم میخوام شخصی که تو گروهه دومه رو ..

  • ظریف

فرار!

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ق.ظ

سلام

حس میکنم یکی از راه هایی که میتونم یه کاری کنم که ریزش مو ام که ارثی هست زیاد رو مخم نباشه اینه که کلا کچل کنم. راه حلی که والت برای این که ریزش مو ناشی از شیمی درمانی رو اعصابش نره استفاده کرد :/ نمدونم قیافم واقعا چشکلی میشه باهاش :| اصن بیخیال :|

راستی اگه یه سریال خواستید ببینید Breaking Bad رو ببینید

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۱۹
  • ظریف

عید خود را چگونه گذراندید

پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۸ ب.ظ
سلام
راستش قبل عید یه درگیر یه کاری بودم که نیاز به یه سنسور دما داشت بعد از خریدن سنسورا و تستشون فهمیدم که سنسور های دیجیتال دما بهیچ دردی نمیخورن... دقت ندارن هیسترزیس شدیدی دارن تو دمای 0 کالیبره شدن و مثلا تو 100 خیلی چرت نشون میدن. از قرار معلوم بهترین سنسور ها ntc ها هستن.
خب این ربطی به صحبت اصلی شاید نداشت. راستش این چند ده روزی که تعطیل بود بخاطر این که قبل عید فکر میکردم که قبل عید پروژه ای که میخواستیم بگیریم تصویب میشه هیچ برنامه ریزی ای نکردم و با تعویق خوردن پروژه بخاطر یه امضا که افتاد بعد عید خب من کل عید رو بیکار شدم. بخاطر یه مسائلی که نوشتم  قبلا هم یکم درگیر شدیم ... در کل این عیدی که گذشت رو تقریبا هیچ کاری نکردم فقط کار مفیدی که انجام شد آشنایی با بازی kerbal space program بود که توش میتونید یه ماهواره و یه لانچر سر هم کنید و بفرستید تو فضا و تو اونجا مثلا مانور های مداری رو تجربه کنید و یا مثلا یه کاوشگر بفرستید یه سیاره و فرودش بیارید و خیلی کارای دیگه.
همه ی این آشنایی ها باعث شد که یکم با یکی از بهترین فیلم هام که Gravity بود دچار مشکل بشم چون به لحاظ فیزیکی یکم مشکل داره انگار!
خل شدم...
راستی اگه تونستید سریال Breaking Bad رو ببینید هم برای زبان خوبه هم داستان فوق العاده قوی ای داره.
  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۲۸
  • ظریف

مهندس ها

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۲۱ ب.ظ

سلام 

چیزی که در باره مهندس ها تا الان فهمیدم که تا 95 درصد صدق میکنه

اگه مهندس برق بهتون طرحی رو پیشنهاد داد بدونید که ممکنه تو دست خودش کار کنه ولی تو دست شما کار نکنه و به نظر خودش هم کاملا طبیعی باشه.

اگه مهندس عمران طرحی داد همه چی رو تقسیم بر 3 کنید و کاملا هم مطمعن باشید اتفاقی نمیفته تا پول اضافه خرج نکنید.

اگه مهندس مکانیک پیشنهادی داد بدونید کار نمیکنه.

اگه مهندس کامپیوتر پیشنهاد نرم افزاری ای داد بدونید 100 درصد اوکیه ولی سمت سخت افزار اگه رفت حداقل 5 متر ازش فاصله بگیرید.

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۱
  • ظریف

زیاد شد یکم

دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۲۴ ب.ظ

سلام

من فونتم نسبت به بقیه خیلی کوچیک تره مثلا 4 صفحه تکلیف بقیه حداکثر 1.5 صفحه من میشه. امروز تکلیف کنترل مدرن که 3 هفته وقت داشت رو و دیشب مهلتش داشت تموم میشد رو شروع کردم بنویسم فکر کنم 8 یا 9 صفحه شد.

چند تا نکته! : حیف درخت هایی که برای این تکلیف از بین رفت و دیگر حیف 8 ساعت وقت! البته کار مفیدی نمیکردم ولی خب ... 

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۲۴
  • ظریف

دم عیدی...

جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ب.ظ

سلام

[دارای محتوای ضد حال]

[یعنی بخونید ضد حال میخورید پس نخونید]

دیشب که تو داروخونه بودم یه بنده خدایی حدود 50-60 سال اومد نسخشو داد و شخصی که دارو ها رو تحویل داد گفت 360 تومن میشه طرف گفت 360 تومن؟! گفت آره دیگه 60 تاش میشه 360 تومن. نمیدونم طرف نداشت یا بیمه نداشت یا ... برگشت و داروشو نگرفت. واقعا دوس داشتم اون لحظه رو هیچ وقت نمیدیدم... فکرش رو بکنید شب عیدی یه نفر هم مریض داشته باشه هم این که پول داروشو اونم تو این اردر نداشته باشه واقعا چه شب عیدیه؟ حالا 360 تومن واقعا پولی نیست کسی که بیمار سرطانی یا بیمار خاص داشته باشه یا جراحی بد فرم ... اون هزینه هاشو چی کار میکنه اصن چجوری زندگی میکنه ...

خیلی دنیای مزخرفیه 

دیشب که دیدم که چقد بدن آدم میتونه ضعیف باشه ... . یعنی انقدر ضعیفیم که تغییر میزان گلوکز محلول تو خونمون از 100 میلی گرم بر دسی لیتر به 300 میلی گرم بر دسی لیتر میتونه رسما ما رو بکشه... خیلی دنیای پست و رقت انگیزیه حس میکنم.

تازه دیشب حس کردم چرا نیکولا نظراش رو بسته نگه داشته. ذهن آدم خیلی راحت تره موقع نوشتن وقتی حس کنه کسی راجع بهش قضاوت نمیکنه...

ممنون از نظراتون تو یه سال اخیر :)

خدایا شکرت که منو حداقل با خیلی چیزا امتحان نمیکنی چون میدونم و میدونی تحملشو ندارم...

  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • ۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۶
  • ظریف

یکم پیچیده میشه

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ب.ظ

سلام 

بعضی وقتا همه چیز پیچیده تر از اونی هست که تصور میکنیم. برای مثال من همیشه وقتی میرفتم خونه مادربزرگم با این که حال نداشت ولی یکم که مسخره بازی و دلقک بازی و خودشیرینی براش میکردم حالش بهتر میشد. امشب هم بعد تماس داییم که مادربزرگم حالش بده گفتم احتمالا فشارش افتاده یا قندش جابجا شده و یا اعصاب نداره که با یکم ازون کارا و یا چیپس سرکه نمکی که جزو معدود چیزاییه که دوس داره حل میشه. ولی خب وقتی رفتم دیدمش معادلاتی که تو ذهنم داشتم نابود شد. حالش خیلی بد تر بود دیروزش داروهاشو جابجا خورده بود و نزاشته بود دیروز و امروز بهش انسولین بزنن و بخاطر دیابتش سوزش موقع ادرار پیدا کرده بود و حسابی وضعش خراب بود. اصلا نمیتونست حرف بزنه تقریبا.

خب نمیدونم به این وضعیت چی میگن دقیقا ...

امیدوارم با زدن انسولینش حالش خوب بشه. یه مقدار ضعف کرده یکم بهش چیز میز بدیم بخوره بعد هم ببریم دکتر احتمالا یه تقویت کننده ای چیزی بزنیم بلکه حالش خوب بشه.

واقعا ناراحتم 

لطفا اگه براتون مقدوره دعا کنید براش

تشکر

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۰۹
  • ظریف

گربم

سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۵ ب.ظ


سلام 

روزی روزگاری مادرگربه ای بود که چند تا بچه زایید ولی موقعی که داشت میرفت یکی از بچه هاشو جاگزاشت... از قضا اون بچه گربه تو حیاط خونه قبلی ما جاموند کنار دیوار. یک چشمش هنوز باز نشده بود نتیجتا در حدود یک هفتش بود حداکثر. من و خانواده رفتیم و انباریمون رو خلوت کردیم و براش شیر و ... بردیم. یادمه اون اول حدود 20 سانت بود کلش یعنی تو یه کف دست جا میشد. موقع نهار و ... میوردیمش بالا بهش غذا میدادیم و یکم بازی میکرد و دوباره پایین میبردیمشو همینجوری ماه ها گذشت (انقدری که دمش فقط 20 سانت شده بود) و فکر کنم چون عید میخواستیم یه مسافرت بریم تصمیم گرفتیم به یکی برای یه مدتی واگذارش کنیم. روز چهار شنبه سوری بود البته خبری نبود در طول روز ولی بردمش بیرون به طرف برسونمش ایشون اولین بارش بود که بیرون رو میدید و یهو با دیدن اونهمه ماشین و ... حسابی ترسید و در رفت. دیگه بعدش هیچ خبری ازش نشد

هیچی دیگه امشب سالگرد 7 امین سال گم شدن ایشونه

البته خیلی دردسر داشت ولی کاشکی یه روزی  به جز 4 شنبه سوری در میرفت که حداقل بدونم در امانه! ولی خب ...

یادش گرامی!!!!

  • ظریف